mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ یک روز می رسد که تو هم باورت شود من ساده تر ز جمع مکسر شکسته ام! در سر سرای خاطر بی اعتماد تو گریان به سوگ لحظه ی آخر نشسته ام اندوه من به وسعت شعری نگفته است چندین بهار پیش ز دل دست شسته ام گفتی که آمدی نفسم تازه تر کنی یخ بست بی تو هرم نفس های خسته ام فریاد من صدای سکوتی است بی کران دیگر به روی غربت خود چشم بسته ام آرام می روم که کمی شادتر شوی سر رشته های ماندن خود را گسسته ام لبخند من حکایت یک موج مرده است من ساده تر ز جمع مکسر شکسته ام... 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ بیا وقتی برای عشق هورا می کشد احساس به روی اجتماع بغض حسرت گاز اشک آور بیندازیم بیا با خود بیندیشیم اگر یک روز تمام جاده های عشق را بستند اگر یک سال چندین فصل برف بی کسی بارید اگر یک روز نرگس در کنار چشمه غیبش زد اگر یک شب شقایق مرد تکلیف دل ما چیست؟ و من احساس سرخی می کنم چندیست و من از چند شبنم پیشتر خواب نزول عشق را دیدم چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزد چرا بعضی نمیدانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ گفتی: چگونه میگذرد ماه و سال تو؟ چون روز، روشن است، جواب سؤال تو: من نیز از عبور خزان زخم دیده ام من هم شکسته بال و پَرَم، مثل بال تو باید بشویم اینهمه زخم کبود را در بارشِ صمیمیِ شعرِ زلال تو گفتی برایم از شب و غربت غزل بخوان غمگینترین ترانه ی شبهام، مال تو دلگیرم از کدورت این میله های سرد کی میرسم به آبیِ چشم زلال تو؟ 2 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ خدا ما رو برای هم نمیخواست .. فقط میخواست همو فهمیده باشیم بدونیم نیمهی ما مال ما نیست ... فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم تموم لحظه های این تب تلخ ... خدا از حسرت ما با خبر بود خودش ما رو برای هم نمیخواست ... خودت دیدی دعامون بیاثر بود چه سخته مال هم باشیم و بیهم ... میبینم میری و میبینی میرم تو وقتی هستی اما دوری از من ... نه میشه زنده باشم نه بمیرم نمیگم دلخور از تقدیرم اما ... تو میدونی چقدر دلگیره این عشق فقط چون دیر باید میرسیدیم ... داره رو دست ما میمیره این عشق. 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ باز در چهره خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسه هستی سوزت باز من ماندم و یک مشت هوس باز من ماندم و یک مشت امید یاد آن پرتو سوزنده عشق که ز چشمت به دل من تابید باز در خلوت من دست خیال صورت شاد تو را نقش نمود بر لبانت هوس مستی ریخت در نگاهت عطش توفان بود یاد آنشب که ترا دیدم و گفت دل من با دلت افسانه عشق چشم من دید در آن چشم سیاه نگهی تشنه و دیوانه عشق یاد آن بوسه که هنگام وداع بر لبم شعله حسرت افروخت یاد آن خنده بیرنگ و خموش که سراپای وجودم را سوخت رفتی و در دل من ماند بجای عشقی آلوده به نومیدی و درد نگهی گمشده در پرده اشک حسرتی یخ زده در خنده سرد آه اگر باز بسویم آئی دیگر از کف ندهم آسانت ترسم این شعله سوزنده عشق آخر آتش فکند بر جانت فروغ فرخزاد 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ یاد وقتی که عشق آبی بود دل هر ذره آفتابی بود زندگی هرزه و لــَوَند نبود باحیا ، باادب ، حسابی بود چلچراغی اگر به سقف نبود پرتو ساده ی « رکابی » بود شامها پر ستاره بود و قشنگ اسمان صاف و ماهتابی بود شب نشینی عجب صفای داشت نقل مجلسیان ربابی بود جبر وزوری نبود و کشمکشی بودن و رفتن انتخابی بود همگی یار همدگر بودیم محتسب درغم شرابی بود گل زردی که گاه میرویید پیش چشمان ما گلابی بود کاهــگِل ، بوی زند ه گی میداد خاک بیگانه با خرابی بود خار را فرصت شعار نبود لاله ی سرخ ، انقلابی بود آه ای روزگار ! یادت باد یاد وقتی که عشق آبی بود 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ ای عطر بهار زندگانی . ای ماه شکفته ی دل افروز . ای پیک دیار عشق و مستی . ای جام شراب خنده آموز . یک لحظه بپیچ در مشامم . یک شب بنشین بر آسمانم . یک بار بزن در نیازم . یک جرعه بریز بر زبانم . لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ بگذار یک بار دیگردر قلب تو به دنیا بیایم. بگذار یکبار دیگر عاشق بشوم و پا برهنه در آسمان راه بروم این هوای دم کرده را کنار بزن. بوسه های خاک گرفته را از پستوبیرون بیاور. دستی به صدای خسته ام بکش. بگذار یکبار دیگر به تو سلام کنم. بی تو به سفر نخواهم رفت. نگاه تو در هیچ چمدانی جا نمی گیردو بی تو خوابهای مشوش من تعبیر نخواهد شد و کسی عاشقانه هایم را در چهار راه خاطره زمزمه نخواهد کرد. بگذار کلمه های مرده ام را درون صدف های صورتی جای دهم و آنقدر نگاهت کنم که گونه هایم به رنگ نارنجها شوند. بی تو بیدار نخواهم شد وصورتم را در رودخانه های عاشقنخواهم شست. بی تو گیتار ها گنگ خواهند ماندوبو ته های نعناع خشک خواهند شد. بگذار دهان به دهان خوانده شوم تا به دهان شیرین تو برسم. انگاه شعر کوتاهی شوم در دفتر یادداشت قلب تو: "زتمام بودنی ها، تو همین ،از ان من باش" 1 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ راز من … عشق من….. ای نازنینم... از چشم ترم زود مرو… صد جانم به فدايت ز برم زود مرو نکنم شکوه که دير آمدي در بر من لااقل دير آمدي به سرم زود مرو بنشين يک دم و از چشم ترم زودمرو اي شکسته تو شکستي مويه کردي …. گريه کردي … از ته دل غصه خوردي . من با هاتم . خاک پاتم . تو صداتم تو صداتم من رفيق گريه هاتم عشق در تو… شور در تو.. بي تو من جايي ندارم… بي تو فردايي ندارم من باهاتم … مثله بارون تو چشاتم مثله غصه تو صداتم… چون پرنده در هواتم عشق در تو شور در تو بي تو من هيچ…. 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ واحد اندازه گیریِ فاصله "مــتــر" نیست ؛ "اشتیاق" است . . . مشتاقش که باشی ، حتّی یک قدم هم فاصله ای دوووور است 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ بگو بعد از تو جهانی دیگر هست جهانهایی دیگر وگرنه من چگونه تاب آورم این جهان تنگ را ؟ فریبا عرب نیا 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ دلتنگتم. دلتنگ تبسمت. دلتنگ نجوای شبانه ات. دلتنگتم... 2 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ تو میروی و من رسوب میشوم ته ماندهای که دور باید ریخت ... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۱ شب، همه دروازه هايش باز بود آسمان چون پرنيان ناز بود گرم، در رگ هاي ما، روح شراب همچو خون ميگشت و در اعجاز بود با نوازشهاي دلخواه نسيم نغمه هاي ساز در پرواز بود در همه ذرات عالم، بوي عشق زندگي لبريز از آواز بود بال در بال كبوترهاي ياد روح من در دوردست راز بود 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ دلتنگی رودی نیست که به دریا بریزد! دلتنگی ماهی کوچکی ست که برکه اش را از چهار طرف سنگچین کرده باشند... علی شفاعت پناهی 1 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ من روز خویش را با افتاب روی تو ، کز شرق خیال دمیده است ، اغاز میکنم ان لحظه ها که مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش مینشینم : موسیقی نگاه ترا گوش میکنم ، گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو ، هر چه هست فراموش میکنم. 1 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ زیبای نازنین میخواهم تا ابد انگشتانم را به اسارت قلبم بگیرم از تو بنویسم از تو بگویم از تو بخوانم مگر من غیر از تو چه کسی را دارم که بخواهم تورا نادیده بگیرم؟ تو تکیه گاه منی.... تو سنگ صبور منی تو همه احساس منی ... همه شور منی و سهم من از همه این دنیا فقط تویی فقط تو 1 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ به چــــه تشبیه کنم نــام تو را به بــــهار یا به آبی زلال دریــــا….! ســـــاده تر می گویم تـــو تــــمامیت احساس منی … 1 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ یک بار با قطار آمدی صد بار ... پی هر قطار دل ما تنگ می شود. رحیم مجیدی 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ [h=2][/h] میدانــے ؟! مـَــטּ هیـــــچ بـُـغضـــے را اَرزا⊍ نـَــفروختـــــہ اז ... تَــنهـ ـــ ـآ . . . ، سـآیـہ ـہـــــــآے حضــورז رآ . . پــوشِشــے مےڪُنـــمـ بـَـر شآنـِہ ـہـــــآے عُــریــآ⊍ ِ غُــــرورَتــــ . . . تــآ . . ، غـَـریبــہ اے عُبــور نَـڪُنـد . . . لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده