mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ امشب برایت می نویسم امشب که شبی است ساکت و زیبا چشمانم را می بندم لبخند می زنم لبخند میزنم به شکوه این شب که به یاد توام باز وباز ... و همیشه. می اندیشم آیا لحظه ای هست که به یاد تو نباشم؟ می اندیشم به وقت اندوه ... به وقت گریه ... به وقت دلتنگی ... به وقت خنده ... و می بینم که یادم چه وفادار بوده به یادت. امشب برایت می نویسم امشب که به اندازه یک سرزمین بین مان فاصله است امشب که از روحم به من نزدیکتری مینویسم که دوستت دارم. آه خدایا! این دوست داشتن را چقدر دوست دارم! 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ برای دیدن چــشــمــانــت برای لمس دســتــانــت برای با تــو بودن تا قــیــامــت صبر خواهم کرد فرقی نمی کند امــروز باشد یا در فــرداهــا یــقـیــن در من موج می زند که روزی بــا تــو خــواهــم بــــود 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است............... فصل دلتنگی همیشه زودتر از اونی شروع میشه که فکرشو میکنی شاید خودت رو در اوج ببینی ولی دل ... مثل شیشه ای میمونه که اگه شکست دیگه شکسته مثل چینی میمونه که اگه ترک برداشت با هزار بار بند زدن هم باز یه از کار افتادست مثل گلی میمونه که اگه پر پر شد دیگه مرده پس بگو با این گل پرپر چطوری از پشت شیشه شکسته دلتگی چینیه ترک خورده وجودمو بند بزنم 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ کوله بارت را بستی چشمانت را بر همه دلتنگیهایم بر همه خواهشهایم بر همه نیازم بستی بند کوله پشتی را به روی شانه ات انداختی... آخر تو میدانستی که اندازه نیاز من به تو بیشتر از اندازه اراده تو برای رفتن بود. ابرهای چشمانم آنقدر سنگین بودند... که ناگه باریدند... تو پایت را از در خانه دلم بیرون گذاشتی... چیزی در من شکست آری غرور من،جای تورا تنگ کرده بود... غرور را بادهای احساس و عشق شکستند... حالا دستانت در دستانم بود... دلم به صدا در آمد که.....نرو. بمان 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ دست هایم سرفه می کنند دلتنگی تا آخرین بند انگشتانم رخنه کرده است پنجره را هااا می کنم بغض شرابه می زند کوچه راه بندان ست آه ، همیشه این فاصله ها ! دلم را کیپ می بندم اجاق خاطره خاموش ست و هیزم تنهائی تر ! کاش کبریت دستی پیدا بود ! پرویز صادقی 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ شاید آرام تــر می شدم !!! فقــط و فقـــط اگر می فهمیدی ، حرفهایم به همین راحتــــی که می خوانی نوشته نشده اند !!! 6 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ یک روز می رسد که تو هم باورت شود من ساده تر ز جمع مکسر شکسته ام! در سر سرای خاطر بی اعتماد تو گریان به سوگ لحظه ی آخر نشسته ام اندوه من به وسعت شعری نگفته است چندین بهار پیش ز دل دست شسته ام گفتی که آمدی نفسم تازه تر کنی یخ بست بی تو هرم نفس های خسته ام فریاد من صدای سکوتی است بی کران دیگر به روی غربت خود چشم بسته ام آرام می روم که کمی شادتر شوی سر رشته های ماندن خود را گسسته ام لبخند من حکایت یک موج مرده است من ساده تر ز جمع مکسر شکسته ام... 5 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام خیالی نیست باغ دل ما از باغچه گی گل نداشت 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ رفـــتن کســــآیی کــه دوسشــــــون داریمــ خیلـــــــــــی درد داره خیـــــــــــــــــــــــ ــــلی ! 6 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ صدای قدم های تو آشناست من از پنجره کوچه را به تعداد دنیا صدا می زنم مثل ساحل پر از گوش ماهی پر از خاطره می رسی تو را من به تعداد امواج دریا صدا می زنم تو را مثل باران هجا می کنم گلُ بوسه وُ خوابُ رؤیا صدا می زنم پرویز صادقی 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۱ مردان هم قلب دارند....فقط صدایش..یواش تر از صدای قلب یک زن است.... مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند....شاید ندیده باشی..اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند.. هر وقت زن بودنت را میبینم...سینه ام را به جلو میدهم.....صدایم را کلفت تر میکنم...تا مبادا...لرزش دست هایم را ببینی... مرد که باشی...دوست داری....از نگاه یک زن مرد باشی... ... نه بخاطر زورِ بازوها! مثل تو دلتنگ میشوم.. ولی.گریه نمیکنم... بچه میشوم....بهانه میگیرم... تو این هارا خوب میدانی.... تمام آرزویم این است که سر روی پاهایت بزارم.... تا موهایم را نوازش کنی.. دوست دارم بدنت را بو کنم... عاشق بویِ موهایت هستم! من بیشتر از تو به آغوش نیاز دارم..... چون وقت تنهاهیم....خاطره ی تو مرا امیدوار میکند....به همه ی دنیا! تا برای خوشبختیت....لبخندت...آرامشت... .تلاش کنم من مرد بودنم را مدیون زن بودنت هستم! ..این بود قسمتی از درد دل مردانه... تو فقط این هارو میفهمی....با زن بودنت!... 6 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۱ به مدت دلتنگیهایم به من بدهکاری وعده ما باشد روزی که دلتنگم شوی 6 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۱ زمین خوردن چه زیبــــاست !! اگر هدف: بوسیـــدن خـــاک پــــای تـــــو باشد... مــــادرم! 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۱ همه در دنیا کسی را دارند برای خودشان: خسرو و شیرین لیلی و مجنون ویس و رامین پیر مرد و پیرزن “تو” و اون “من: و تنهایی… 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ تا اخرش باهات میام. تا ته ماجرا. هرچی می خواد بشه و هرکی می خواد هر حرفی بزنه. روزهایی که ناراحت بودم و غصه میخوردم هیچکس غیر تو حرفم رانفهمید. منم شادی هامو با هیچکس غیر تو تقسیم نمیکنم. یه دنیا دوستت دارم 3 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ عاشق ان لحظه ام که دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی که پشتِ خواب های نا آرامِ تو چیزی بیش از نگرانیهایِ زنانه نیست دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم که پشتِ نگرانیهایِ زنانه ی من مردی ایستاده که دیوانه وار دوستش دارم 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ ایـن روزهــا قــدم کــه مــی زنـم مــنـحـرف مــی شــوم بــه ســمـتِ چــپ... در قــ♥ـلـبِ مـــن چــیــزی ســنـگـیـنی مــی کــنـد مـــدام! جــــای تــ♥ــو خـــوب اســت؟!! __________________ 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ بـالـاتـر از سـیـاهـی هـم رنــگ هـسـت … مـثـل رنــگ ایـن روزهــآی مــــن ! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۱ هر لحظه بهانه تو را میگیرم هر ثانیه با نبودنت درگیرم حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی من یکطرفه برای تو میمیرم… 4 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ حرف باید زد! درد را باید گفت! سخن از مهر منو جور تو نیست. سخن از متلاشی شدن دوستی است٬ و عبث بودن پندار و سرور آور مهر ... سینه ام آینه ایست٬ با غباری از غم٬ تو به لبخندی از این اینه بزدای غباری. ... من چه میگویم ٬ آه ... با تو اکنون چه فراموشی ها٬ با من اکنون چه نشستن ها٬ خاموشی هاست. تو مپندار که خاموشی من٬ هست برهان فراموشی من 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده