YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۲ آرامم... حتی وقتی خاکستری ....یا سیاه می نویسم..... باز آرامم..... من یاد گرفته ام... که خود را از آن چه هست... بیشتر به کوچه ی علی چپ بزنم... آخر در آن کوچه.... کسی دیگر به تو نگاه نمی کند بعد از قضاوت... 11 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بـایـد کـسـی را پـیـدا کـنـم کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـد (!) آنـقـدر کـه یـکـی از ایـن شـب هـای لـعـنـتـی آغـوشـش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتـگـی اَم بـگـشـایـد... هـیـچ نـگـویـد! هـیـچ نـپـرسـد... فـقـط مـرا در آغـوش بـگـیـرد... بـعـد هـمـانـجـا بـمـیـرم (!!!!!!) تـا نـبـیـنـم روزهـای آیـنـده را روزهـایـی کـه دروغ مـیـگـویـد روزهـایـی کـه دیـگـر دوسـتـم نـدارد روزهـایـی کـه دیـگـر مـرا در آغـوش نـمـیـگـیـرد روزهـایـی کـه عـاشـق دیـگـری مـیـشـود.... 8 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ من بودم و تنهایی و خاطرهی تو کسی آمد ، مرا برد ، تنهاییام را گرفت ولی خاطرهات باقی ماند 6 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ برف میبارد ، به آخر خیابان رسیدهام ، پشت سرم را نگاه میکنم و رد پای تنهایی ام را می ببینم که از دوردستها شروع شده است 7 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ کاش کودک بودم : تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود تا از ته دل می خندیدم ! نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم 5 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ چشمـان ِ خیسـم معکـوس ِ رفتنت را می خـواهد ! باز می گـردی ؟ 7 لینک به دیدگاه
BISEl 3637 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ هی فلانی! دیگر هوای برگرداندنت را ندارم… هرجا که دلت میخواهد برو… فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری… ... و اما من… بر نمیگردم که هیچ! عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم، که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی! 6 لینک به دیدگاه
BISEl 3637 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ این بار دلم نه براے آدمے ... نه براے ملکے ... نه براے عشقے ... نه براے چیزے ... که دلم براے خودم تنگ شده است 7 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ ماننند شیشه شکستنم آسان بود... ولی... دیگر به من دست نزن... اینبار... زخمیت خواهم کرد... 5 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ باغ را براي پرندگان ساخته بودند و چقدر تهمت شنيد كلاغ ! در غياب گنجشك ها... 4 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خوش به حال باد گونه هایت را لمــــس می کند و هیچکس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد! کاش مـــرا بــــاد می آفریدند تو را برگ درختی خلــق می کردند عشق بازی بـــرگ و بـــاد را دیده ای ؟! در هم می پیچند و عاشق تر می شوند ... زمان برگ برگ مرا برد... و گرنه سبز سبز برايت مي ماندم... به باران مي خوردم.... به برف... شايد 9 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۲ چشمهایش بی دلیل از من رمید! بی وفا حتی نگفت از من چه دید ؟ فکر می کردم که پاک و ناب بود ! وای بر من او فقط مرداب بود ؟! 6 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۲ [h=5]در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟[/h][h=5] مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند[/h][h=5] مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟[/h][h=5] من به آن محتاجم ![/h] 9 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۲ مخـاطبــ خـآصــ مـטּ بـہ سـاבگـے یکــ لبخـنــב رهـایمـ کــرב... "او" رفـتـــ... و مــنـــ عـاشـقـانــہ هـاے بـے مخـاطبـمـ را بـہ حـراجــ گـذاشـتـــہ امــ.. 8 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۲ به دلم گفته ام: آن یوسفی هــــــــــم که بازگشت به کنعانش استثنا بود... " تـــــــــــــــــــــــو غمت را بخور" 8 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دلم عجیب تنگ توست ... خوش به حالت ، پیش خودت هستی...! 8 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۲ این روزها نمازم را شکسته میخوانم چهار فرسخ دور افتاده ام از چشمانت... 6 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ آخر قصه ما معلوم است آخرین فصل به جا مانده شهنامه ی عشق آخر قصه بی تابی ما معلوم است. رنگ و روی و رخ زردت شاهدان غم دلداده گی روح تواند! 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ ساعت ها زیر دوش به کاشی های حموم خیره میشی . . . ! غذاتو سرد می خوری . . . صبونه رو شام ، ناهارو نصف شب ! لباسات دیگه به تنت نمیاد . . . همه رو قیچی می زنی ! ساعت ها به یه آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت اونو حفظ نمیشی . . . ! این قدر علامت سوالای تو فکرتو میشمری . . . تا آخرش رو بالش خیست خوابت ببره ! تنهایی از تو آدمی می سازه . . . که دیگه شبیه آدم نیست ! می دونی چیه ؟! عجیب دلتنگم . . . واسه وقتایی که عجیب دلتنگم می شدی . . . ! 5 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دلم تنگ است میدانی . . . . . 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده