گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ ما که داریم با همه جور بدبختی دست و پنجه نرم میکنیم. سرطانم روش. خدانکنه.........چیزی نمیشه....نگران نباش 3 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ سلام خوبی داداش به نظر من نباید تاسف خورد چون خود اون فرد رلضی بوده به اون شغل اون اگه بخواد خودش میتونه از طریق سوادش کاری بهتر پیدا کنه ولی مطمئن باش که نمیخود و اگر از روی ناچاریه که صد درصدم همینطوره بهت قول میدم این کار دائم نمیومونه و بالاخره راهش رو پیدا میکنه حالا واسه تفریح یه سیگار بکش نه از رو غصه.... 3 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ سلام خوبی داداش به نظر من نباید تاسف خورد چون خود اون فرد رلضی بوده به اون شغل اون اگه بخواد خودش میتونه از طریق سوادش کاری بهتر پیدا کنه ولی مطمئن باش که نمیخود و اگر از روی ناچاریه که صد درصدم همینطوره بهت قول میدم این کار دائم نمیومونه و بالاخره راهش رو پیدا میکنهحالا واسه تفریح یه سیگار بکش نه از رو غصه.... سلام داداش آتروس. اجبار آدمو به همه جا میکشونه. امیدوارم. وگرنه خودم براش دست به کار میشم. آخه من واسه چند نفر دیگه میتونم کار پیدا کنم. 5 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ داشتم میومدم سر کار توی یه کوچه از جلو یه ساختمون نیمه کاره رد میشدم. از دور دیدم یه نفر با لباس کارگری داره ملات میفرسته بالا. چهرش به نظرم آشنا اومد. اومدم جلوتر دیدم :icon_pf (34): آخه چی باید گفت. یکی از هم دانشگاهیام بود. گلوم خشک شد وقتی دیدمش. خواستم راهمو کج کنم که منو نبینه ولی دلم طاقت نیاورد. رفتم پیشش. تقریبا تا آرنج دستش خاکی و سیمانی بود. باهاش به گرمی دست دادم. دلم میخواست بغلش کنم. دلم میخواست نزارم کار کنه. آخه این چه سرنوشتیه؟ بهش گفتم اینجا چیکار میکنی؟ دلم میخواست بگه همینطوری اینجام. دلم میخواست بگه ساختمون خودمه. دلم نمیخواست بگه از ناچاری داره اینکارو میکنه. ولی گفت... :ws18: به قول حامد گیبسون باشگاه مهندسان امروز کلا حالم خوب نیست. سیگار پشت سیگار... ای واییییییی ..... ااااا اخیییییییی طفلی .... :w821: 3 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ وقتی که ادم نیاز داشته باشه و هدف بلندی هم داشته باشه هر کاری کنه عیب نیست اتفاقا خیلی هم شرافتمندانس وقتی هم که به هدفش برسه براش خیلی با ارزش تر جلو میکنه 4 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ وقتی که ادم نیاز داشته باشه و هدف بلندی هم داشته باشه هر کاری کنه عیب نیست اتفاقا خیلی هم شرافتمندانس وقتی هم که به هدفش برسه براش خیلی با ارزش تر جلو میکنه وحید جان قبول دارم ولی به نظرت اینطوری یکم هدف دور نیست؟ 4 لینک به دیدگاه
داريوش 2148 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ برادر كلا پشته ميز مال برادران ايثار گره يه بچه محل داريم الان رو ماشين داره كار ميكنه اونم چند سال مدركش كم نيست فوق.. هر كي از دانشجو ها تو ماشينش ميشينن كلا همه رو ناميد ميكنه حقم داره چند سال با بدبختي درس بخونه بره سربازي بياد به اميد يه كاري كه حداقل در شان يه تحصيل كرده باشه ازش صلب شده حالا يكي كه باباش تو دادگستري داره كار ميكنه بهترين شغل تو شركت گاز براش درست شده كه اگر من بودم گوسفند هم دستش نميدادم ببره چرا 4 لینک به دیدگاه
setiya 12665 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ منم يه بار يكي از پسرهاي دانشگاه رو تو بازار 15 خرداد ديدم ازين گاريا داشت وايساده بود يكي بهش بار بده منم خيلي اون موقع ناراحت شدم ديدمش:w821: يه بار ديگه هم همون پسره رو ديدم تو همون بازار داشت ازين كاغذهاي تبليغات پخش ميكرد 6 لینک به دیدگاه
Nima32 196 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ داشتم میومدم سر کار توی یه کوچه از جلو یه ساختمون نیمه کاره رد میشدم. از دور دیدم یه نفر با لباس کارگری داره ملات میفرسته بالا. چهرش به نظرم آشنا اومد. اومدم جلوتر دیدم :icon_pf (34): آخه چی باید گفت. یکی از هم دانشگاهیام بود. گلوم خشک شد وقتی دیدمش. خواستم راهمو کج کنم که منو نبینه ولی دلم طاقت نیاورد. رفتم پیشش. تقریبا تا آرنج دستش خاکی و سیمانی بود. باهاش به گرمی دست دادم. دلم میخواست بغلش کنم. دلم میخواست نزارم کار کنه. آخه این چه سرنوشتیه؟ بهش گفتم اینجا چیکار میکنی؟ دلم میخواست بگه همینطوری اینجام. دلم میخواست بگه ساختمون خودمه. دلم نمیخواست بگه از ناچاری داره اینکارو میکنه. ولی گفت... :ws18: به قول حامد گیبسون باشگاه مهندسان امروز کلا حالم خوب نیست. سیگار پشت سیگار... نکش جانم مگه دردی دوا میشه ؟ 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ طفلی باز خوبه غیرت داره رفته سر یه کاری 3 لینک به دیدگاه
842 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ اينا که چيزي نيست. ترم 2 که بودم چند تا از بچه هاي خوابگاه ما ميرفتن گچکاري و از اين جور کارا. فکر کنم بيشتر کارگري مي کردن.دقيق يادم نيست اما اکثرا جمعه صبح فکر کنم ميرفتن. يکي از بهترين دوستام ميرفت يه کارخونه. اونجا کارش با پيچ و مهره بود. بعدش رفت تو قسمت حسابداريش. آخه رشتش حسابداري بود. کلا بچه زرنگي بود. اميدوارم هرجا که هست موفق باشه 6 لینک به دیدگاه
Nightingale 10531 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ وای خیلی بده واقعا ناراحت شدم شنیدم اصلا انتظار نداشتم ای کاش نمیرفتی پیشش ......... 6 لینک به دیدگاه
arian ariaey 1755 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ بابا انقدر سیگار نکش! به فکر خودت نیستی,لااقل به فکر لایه اوزون باش 7 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی روزگار هیییییییییییییییییییییییییی 5 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ ای بابا...حرص خوردن نداره که...مملکته ما که مشکلی نداره ببینی کجای کارش میلنگه ... حتما تلاششو نکرده بوده... شایدم خدا داره با این کار امتحانش میکنه اصلا... اصلا شاید قسمتش اینه باید یاد بگیره با مشکلات بجنگه... اصلا این حرفام نیست اینجا سختی میکشه عوضش پاداش اخروی میگیره شایدم مصلحت دراینه ما که از حکمت خدا سر در نمیاریم مادر جون! :icon_pf (34): در ضمن اینا برن سره کار کی از چین جنس وارد کنه حالشو ببره ؟!!!!! :icon_razz: 7 لینک به دیدگاه
Aartemis 6639 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ حالا شما اینقد سیگار نکش نه برای غصه نه برای تفریح.( لطفا البته) زیاد نگران نباشین من خیلی ها را دیدم که از همین کارا شروع کردن و با حقوق پایین زندگی کردن اما کم کم خودشونو کشیدن بالا و زندگی خوبی دارن. حالا جونه کار میکنه فعلا خرجش در بیاد راه میوفته. 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ همه ی دنیا همین شده....کسایی هستن با فوق لیسانس از دانشگاه معتبر اینجا و رشته ی عالی و معدل بالا تو رستوران کار می کنن 6 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ داشتم میومدم سر کار توی یه کوچه از جلو یه ساختمون نیمه کاره رد میشدم. از دور دیدم یه نفر با لباس کارگری داره ملات میفرسته بالا. چهرش به نظرم آشنا اومد. اومدم جلوتر دیدم :icon_pf (34): آخه چی باید گفت. یکی از هم دانشگاهیام بود. گلوم خشک شد وقتی دیدمش. خواستم راهمو کج کنم که منو نبینه ولی دلم طاقت نیاورد. رفتم پیشش. تقریبا تا آرنج دستش خاکی و سیمانی بود. باهاش به گرمی دست دادم. دلم میخواست بغلش کنم. دلم میخواست نزارم کار کنه. آخه این چه سرنوشتیه؟ بهش گفتم اینجا چیکار میکنی؟ دلم میخواست بگه همینطوری اینجام. دلم میخواست بگه ساختمون خودمه. دلم نمیخواست بگه از ناچاری داره اینکارو میکنه. ولی گفت... :ws18: به قول حامد گیبسون باشگاه مهندسان امروز کلا حالم خوب نیست. سیگار پشت سیگار... واقعا باعث تاسفه:icon_pf (34): تو این مملکت یا باید پول داشته باشی یا پارتی برای سوادت کسی ارزش قائل نمیشه :icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ هي ميخوام سيگار نكشم باز نميشه. ياد روزهايي افتادم كه وضعيتم نه مثل اين بنده خدا اما خيلي هم بدتر از ايشون نبود......سيگار لازم شدم. 5 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ هر کس سیگاریه یکی هم جای من بکشه اعصابم خورد شده:w74: 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده