رفتن به مطلب

شیخ و مریدان


هوتن

ارسال های توصیه شده

در ظهر تابستانی شیخ فرمود : هوا بس ناجوانمردانه گرم است.

و مریدان گریستند.

شیخ گفت : زقنبوت ! هرچه که من می گویم که نباید بگریستید !

و مریدان غش غش خندیدند !

:ws28::ws28::ws28::ws28::ws47:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 251
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

در ظهر تابستانی شیخ فرمود : هوا بس ناجوانمردانه گرم است.

و مریدان گریستند.

شیخ گفت : زقنبوت ! هرچه که من می گویم که نباید بگریستید !

و مریدان غش غش خندیدند !

:ws44: :ws44: :ws44:

من هم مردید این شیخ اجل شدم :a030:

لینک به دیدگاه
روزی هوتن را گفتند چرا غیر مستقیم تاپیک سیاسی می زنی ؟

فرمود از برای آن که دلم خنک شود

قطره ها سر به دیوار کوفتند و یقه پاره کردند

 

 

:ws28: :ws28: :ws28: :ws28:

:ws28: :ws28: :ws28: :ws28:

لینک به دیدگاه

روزی شیخ در جمع دانش اموختگان خارج از کشور خطاب به رئیس جمهور امریکا گفت اب را انجایت بریز که میسوزه

گفتند یا شیخ بهتر نیست مودب باشی روابط دیپلماتیک چه میشود؟

گفت.....حالا که اینطور شد میگویم آن ممه را لولو برد........و

مریدان که پول حسابی گزفته بودندی بی وقفه برایش کف زدندی

لینک به دیدگاه
روزی شیخ در جمع دانش اموختگان خارج از کشور خطاب به رئیس جمهور امریکا گفت اب را انجایت بریز که میسوزه

گفتند یا شیخ بهتر نیست مودب باشی روابط دیپلماتیک چه میشود؟

گفت.....حالا که اینطور شد میگویم آن ممه را لولو برد........و

مریدان که پول حسابی گزفته بودندی بی وقفه برایش کف زدندی

:ws47::ws47:

لینک به دیدگاه

شیخ را گفتند: وبلاگ های دوستانتان ***** شده است.

فرمود:

هرگز گمان نکنید وبلاگ هایی که فی.لتر شده اند مسدودند، بلکه بازند و نزد صاحبانشان آپ می شوند!

و مریدان از هوش برفتند...!

لینک به دیدگاه

شیخ کیست؟

آورده اند شیخ را مادری بودی نن جون نام!

که همانند پدر پسر شجاع نامش بر کسی عیان نبودی ، و همگان او را نن جون صدا زدی.

(نن جون همان کسی است که تورم را می فهمید...!)

باری نن جون را پسری زاده شد بسی زیرک! که مای بی بی خود را خیس نکردی و گلاب به رویتان از یک ماهه گی خود به دسشویی رفتندی!

نیز آورده اند در همان نوزادی، پستانک کودکان دیگر بگرفتندی و قایم کردی.

(شیخ دست کج نداشتندی و اینها همه برای سرگرمی بودندی!)

مادر را چون از این حرکات آگاهی یافتی، کودک را فیلقوس (= فیلسوف؟!) نامیدی.

لیک چون در آن زمان فیلقوسان جمله گی رد صلاحیت می شدندی وی را به دروغ شیخوس (=شیخ؟!) نامیدندی.

شیخ رفته رفته در شهر مشهور شدی تا اینکه روزی هاله ی نوری دور سر پادشاه بدید و از هوش برفت.

و نیز آورده اند شیخ از فرط آزادی مطلق بمرد...!

و نیز ابو تیمور ضرغامانی در کتاب ۳۰ و ۲۰ آورده است شیخ از نفتی که پادشاه بر سفره های مردم آورده است ، خفه شده و بمرده است!

(اشاره به سخن ابو جواد محمودانی مبنی بر اینکه نفت را بر سر سفرههای مردم خواهم آورد!)

از مناظرات شیخ با ابو جواد محمودانی که در آن زمان پادشاه بودی نیز سخن ها رفته است!

قرن ها س از وفات شیخ ، مریدی از مریدانش وبلاگی زدی تا سخنانش را بازتاب دادندی.

در تمام این چند گاه ، بسی خوانندگان وبلاگ نظر دادندی ، و شیخ را گوسپند نامیدندی !

و بسی نیز شیخ را هوشمند خواندی...!

و همگان پرسیدندی شیخ اندر خیالات بودندی یا واقعی؟!

و این بسته به اعتقاد هر کس است.

لینک به دیدگاه

گویند سالی بر شیخ گذشت پر فراز و نشیب. شیخ و مریدان دور سفره ی هفت سیخ ( = هفت سین) بنشستی ، مریدی دست بردی ، فندقی بگرفتی و دور از چشم شیخ بشکستی، اما در وی هیچ نبودی و فندق پوک بودی!

مرید حرفی نزدی و پوست فندق را نهان کردی.

لیک شیخ از راز درون مرید آگاه شدی و فرمودی:

دانی چرا فندق مانند کله ات پوک بودی؟

مرید در شگفت شدی و گفتی:

نه!

شیخ فرمود:

چون فندق ما چینی بود...!

مریدان دیگر دست به آجیل ها نزدند...!

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...