رفتن به مطلب

شیخ و مریدان


هوتن

ارسال های توصیه شده

گویند شیخ لسانش نمی چرخید و کلمه " فی ل ت ..ر" را "شیلتر " تلفظ همی کرد.

 

پرسیدند یا شیخ چرا "شیلتر" تلفظ صحیحش را نگویی ؟

 

فرمود : ترسم وجودم را نیز شیلتر همی کنند !

 

پس مریدان بیهوش گشتند.

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 251
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

روزی مریدان گفتند : یا شیخ ، عربستان در تولید گوگرد از ایران پیشی گرفت.

 

شیخ فرمود : و همچنین در تولید گرد و غبار و صادراتش به ایران.

 

پس مریدان همی گریستند.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

گویند روزی شیخ سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت به بازار تهران سفر همی کرد. آن گه که از این معاملت باز آمد مریدان عرض کردند یا شیخ از این بازار که بودی مارا چه تحفه کرامت کردی ؟

 

فرمود : به خاطر داشتم چارکی گوشت بیاورم ، قیمت گوشت چنان زهره ترکم کرد که تنبانم از دست برفت.

 

پس مریدان سکته ها همی کردند.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

اندر حکایات شیخ و مریدان

 

 

شیخ و مریدان به پارک جنگلی رفتندی از برای تناول ناهار و گذران وقت

در میانه راه اعلانی نصب بود که : قلیان ممنوع . چادر مسافرتی ممنوع . سگ ممنوع . پخش موسیقی ممنوع و الخ ... ـ

شیخ بفرمود : باز جای شکرش باقیست که تجاوز آزاد است وگرنه در طبیعت چه میکردیم!!؟

مریدان شلوار را محکم بگرفته و به غایت سرعت گریختندی

لینک به دیدگاه

مریدی بر سر زنان نزد شیخ برفت رقعه ای به شیخ داد و عرض کرد یا شیخ قبض گازتان آمد

فغان و ناله از مریدان برخاست

شیخ گریان فرمود : کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم ، حال آن کلنگ بده ببینم

مرید عرض کرد : یا شیخ این کلنگ نیست قبض است

فرمود : هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده

پس نیک در قبض نگریست که صفرهایش از قبض برون زده بود

فرمود : به گمانم هیزم نیز گران گشته. بگردید و تپاله جمع کنید که گر آن هم گران شود بی گمان بیچاره ایم

خوشا تپاله و وفور بی مثالش *** نه به این گاز و بهای بی زوالش

و مریدان خون بگریستند

لینک به دیدگاه

مریدی «تگری زنان» نزد شیخ برفت و گفت یا شیخ حالم دریاب که بغایت رسید

شیخ فرمود : مریدا تو را چه شده ؟

عرض کرد : مرادا ! چشمانم ز حدقه درآمده ، خون در کله ام جمع بشده ، جهان در پیش چشمانم تیره گشته و شاخی بر سرم سبز شده

شیخ فرمود : چیزی نیست ، یحتمل بعد از اخبار بی بی سی ، اخبار بیست و سی بدیده ای

و مریدان نعره ها و فغان ها زدند

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

روزی شیخ قصد مسجد کرد به نیت نماز دوگانه ی صبح در میانه های راه با جوانک زندیقی مواجه شد که به قصد تمسخر شیخ دهان به سخن همی گشود شیخ را همی گفت: یا شیخ کله سحر مسجت میری؟ شیخ که به واسطه ی کراماتش به نیت پلید او پی برده بود فرمود په نه په نصف شبی میروم منزل عمه ات ! نوبت شووهر عمه ات تمام شده است جوان از پاسخ سنجیده ی شیخ مبهوت و مسکوت و مفلوج شده و در جا سکته کرد و مرد...

  • Like 14
لینک به دیدگاه
روزی شیخ قصد مسجد کرد به نیت نماز دوگانه ی صبح در میانه های راه با جوانک زندیقی مواجه شد که به قصد تمسخر شیخ دهان به سخن همی گشود شیخ را همی گفت: یا شیخ کله سحر مسجت میری؟ شیخ که به واسطه ی کراماتش به نیت پلید او پی برده بود فرمود په نه په نصف شبی میروم منزل عمه ات ! نوبت شووهر عمه ات تمام شده است جوان از پاسخ سنجیده ی شیخ مبهوت و مسکوت و مفلوج شده، نعره ها سر داد و خشتک خود بدرید و در جا سکته کرد و مرد...

 

:ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من فقط به عشق واکنش مریدا همشو میخونم.

 

شیخ را پرسیدند : که اعلام شده تعداد اختراعات امسال صدبرابر گشته !

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

فرمود : اینها یارانه از آمارها نیز برداشته اند.

و مریدان بگریستند و فغانها بزدند.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
من فقط به عشق واکنش مریدا همشو میخونم.

 

شیخ را پرسیدند : که اعلام شده تعداد اختراعات امسال صدبرابر گشته !

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

فرمود : اینها یارانه از آمارها نیز برداشته اند.

و مریدان بگریستند و فغانها بزدند.

 

:ws52::ws52::ws52:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

از شیخ پرسیدند اسلام چگونه دینی است ، شیخ پاسخ داد: دین عجیبی است وقتی به آن وارد می شوی آلتت را می برند و وقتی از آن خارج می شوی سرت را !!!!پس مریدان جامه بدریدند و نعره‌ها زنان سربه بیابان گذاشتند.

  • Like 11
لینک به دیدگاه

شیخ در جمع مریدان نشسته بودی و از هر مقال سخنی به میان آوردی، بحث به غایت گرم گشته بود که به ناگاه عقربی سترگ راه به مکتب باز نمود، مریدان با رویت عقرب به غایت گرخیدند و نیز طبق روال معمول آماده ی نعره زدن و گریختن بودند که شیخ رو به عقرب نموده و فرمود موت به اذن الله، عقرب در ساعت جان باخت، مریدان خشتک ها شرحه شرحه نموده و ره کوه و بیابان گرفتند .

 

شیخ کسرالبن بوزجانی، العجائب المکاتب جلد 93، باب احشام موزی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

شیخ را پرسیدند زندگی چیست؟ به ناگاه سر در جیب مراقبت فرو برد و پس از ساعتی مکاشفه فرمود فاصلهء مای بیبی تا ایزی لایف.

پس همه مریدان شیون کنان خشتک از پای بکندند و مابیبی ها را با ایزی لایف تعویض کرده سر به بیابان گذاشتند.

  • Like 10
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

روزی سوسن (همسر شيخ) به اتاق اعتکاف شيخ وارد شدند و شيخ را خونین و مالین در حال ناله دیدند. شيخ در همان حال با زاری فرمودند: صد دفعه گفتم شبهای معراج این پنکه سقفی لعنتی رو روشن نکنین!

  • Like 10
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...