SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۰ گویند شیخ لسانش نمی چرخید و کلمه " فی ل ت ..ر" را "شیلتر " تلفظ همی کرد. پرسیدند یا شیخ چرا "شیلتر" تلفظ صحیحش را نگویی ؟ فرمود : ترسم وجودم را نیز شیلتر همی کنند ! پس مریدان بیهوش گشتند. 7 لینک به دیدگاه
SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۰ روزی مریدان گفتند : یا شیخ ، عربستان در تولید گوگرد از ایران پیشی گرفت. شیخ فرمود : و همچنین در تولید گرد و غبار و صادراتش به ایران. پس مریدان همی گریستند. 6 لینک به دیدگاه
SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۰ گویند روزی شیخ سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت به بازار تهران سفر همی کرد. آن گه که از این معاملت باز آمد مریدان عرض کردند یا شیخ از این بازار که بودی مارا چه تحفه کرامت کردی ؟ فرمود : به خاطر داشتم چارکی گوشت بیاورم ، قیمت گوشت چنان زهره ترکم کرد که تنبانم از دست برفت. پس مریدان سکته ها همی کردند. 6 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۰ اپیدی جان مرسی از تاپیکت مشابهه این تاپیک هست این با اون ادغام میشه 4 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۰ اندر حکایات شیخ و مریدان شیخ و مریدان به پارک جنگلی رفتندی از برای تناول ناهار و گذران وقت در میانه راه اعلانی نصب بود که : قلیان ممنوع . چادر مسافرتی ممنوع . سگ ممنوع . پخش موسیقی ممنوع و الخ ... ـ شیخ بفرمود : باز جای شکرش باقیست که تجاوز آزاد است وگرنه در طبیعت چه میکردیم!!؟ مریدان شلوار را محکم بگرفته و به غایت سرعت گریختندی لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۹۰ مریدی بر سر زنان نزد شیخ برفت رقعه ای به شیخ داد و عرض کرد یا شیخ قبض گازتان آمد فغان و ناله از مریدان برخاست شیخ گریان فرمود : کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم ، حال آن کلنگ بده ببینم مرید عرض کرد : یا شیخ این کلنگ نیست قبض است فرمود : هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده پس نیک در قبض نگریست که صفرهایش از قبض برون زده بود فرمود : به گمانم هیزم نیز گران گشته. بگردید و تپاله جمع کنید که گر آن هم گران شود بی گمان بیچاره ایم خوشا تپاله و وفور بی مثالش *** نه به این گاز و بهای بی زوالش و مریدان خون بگریستند لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ مریدی «تگری زنان» نزد شیخ برفت و گفت یا شیخ حالم دریاب که بغایت رسید شیخ فرمود : مریدا تو را چه شده ؟ عرض کرد : مرادا ! چشمانم ز حدقه درآمده ، خون در کله ام جمع بشده ، جهان در پیش چشمانم تیره گشته و شاخی بر سرم سبز شده شیخ فرمود : چیزی نیست ، یحتمل بعد از اخبار بی بی سی ، اخبار بیست و سی بدیده ای و مریدان نعره ها و فغان ها زدند لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ تاپیک آپ می کنیم هوتن بیا پایه باش بازم بذار 7 لینک به دیدگاه
hodaa 5488 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ روزی شیخ قصد مسجد کرد به نیت نماز دوگانه ی صبح در میانه های راه با جوانک زندیقی مواجه شد که به قصد تمسخر شیخ دهان به سخن همی گشود شیخ را همی گفت: یا شیخ کله سحر مسجت میری؟ شیخ که به واسطه ی کراماتش به نیت پلید او پی برده بود فرمود په نه په نصف شبی میروم منزل عمه ات ! نوبت شووهر عمه ات تمام شده است جوان از پاسخ سنجیده ی شیخ مبهوت و مسکوت و مفلوج شده و در جا سکته کرد و مرد... 14 لینک به دیدگاه
Cannibal 3348 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ روزی شیخ قصد مسجد کرد به نیت نماز دوگانه ی صبح در میانه های راه با جوانک زندیقی مواجه شد که به قصد تمسخر شیخ دهان به سخن همی گشود شیخ را همی گفت: یا شیخ کله سحر مسجت میری؟ شیخ که به واسطه ی کراماتش به نیت پلید او پی برده بود فرمود په نه په نصف شبی میروم منزل عمه ات ! نوبت شووهر عمه ات تمام شده است جوان از پاسخ سنجیده ی شیخ مبهوت و مسکوت و مفلوج شده، نعره ها سر داد و خشتک خود بدرید و در جا سکته کرد و مرد... 2 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ من فقط به عشق واکنش مریدا همشو میخونم. شیخ را پرسیدند : که اعلام شده تعداد اختراعات امسال صدبرابر گشته ! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام فرمود : اینها یارانه از آمارها نیز برداشته اند. و مریدان بگریستند و فغانها بزدند. 6 لینک به دیدگاه
mehdi.f 269 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ من فقط به عشق واکنش مریدا همشو میخونم. شیخ را پرسیدند : که اعلام شده تعداد اختراعات امسال صدبرابر گشته ! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام فرمود : اینها یارانه از آمارها نیز برداشته اند. و مریدان بگریستند و فغانها بزدند. :ws52: 3 لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ چه مریدای خوبی داره ها؛ یا میمیرن براش یا گریه می کنن براش لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ از شیخ پرسیدند اسلام چگونه دینی است ، شیخ پاسخ داد: دین عجیبی است وقتی به آن وارد می شوی آلتت را می برند و وقتی از آن خارج می شوی سرت را !!!!پس مریدان جامه بدریدند و نعرهها زنان سربه بیابان گذاشتند. 11 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ شیخ در جمع مریدان نشسته بودی و از هر مقال سخنی به میان آوردی، بحث به غایت گرم گشته بود که به ناگاه عقربی سترگ راه به مکتب باز نمود، مریدان با رویت عقرب به غایت گرخیدند و نیز طبق روال معمول آماده ی نعره زدن و گریختن بودند که شیخ رو به عقرب نموده و فرمود موت به اذن الله، عقرب در ساعت جان باخت، مریدان خشتک ها شرحه شرحه نموده و ره کوه و بیابان گرفتند . شیخ کسرالبن بوزجانی، العجائب المکاتب جلد 93، باب احشام موزی 6 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۰ السلام علیک الی کل شیوخ و مریدونهم ، فانهم الصادقین. 6 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۰ شیخ را پرسیدند زندگی چیست؟ به ناگاه سر در جیب مراقبت فرو برد و پس از ساعتی مکاشفه فرمود فاصلهء مای بیبی تا ایزی لایف. پس همه مریدان شیون کنان خشتک از پای بکندند و مابیبی ها را با ایزی لایف تعویض کرده سر به بیابان گذاشتند. 10 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ شیخ [/url]را گفتند: یا شیخ !!! در بلاد کفر شیخی است که مریدان وی از برای سخنان وی اشک ها نریختندی و جامه ندریدندی و سر به بیابان ننهیدندی . . .! حکم چیست !؟ شیخ فرمود : گشنیز !!! و مریدان سخت گریستندی و جامه ها بدریدندی و سر به بیابان نهاندی . . .! 7 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ روزی سوسن (همسر شيخ) به اتاق اعتکاف شيخ وارد شدند و شيخ را خونین و مالین در حال ناله دیدند. شيخ در همان حال با زاری فرمودند: صد دفعه گفتم شبهای معراج این پنکه سقفی لعنتی رو روشن نکنین! 10 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده