Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۲ تو که موندنی نیستی چرا پس میای و بهم الکی میگی این دفعه دیگه تا اخرش باهاتم منم باور میکنم که این دفعه دیگه راست میگی اما تو که قصد موندن نداری ازت میخام زجرم ندی با موقتی بودنت.... 2 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۲ از خودم از این همه تنهایی از یک دنیا حرف نگفته که بغض شده و راه گلویم را بسته از تویی که این روزها عجیب برایم غریبه ای از این همه کابوس خسته ام...! 5 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۲ اولین بوسه ات طعم بوسۀ خدا حافظی را می داد و کسی چه می داند؟ شاید همیشه اولین بوسه همان آخرین است 2 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ باید خودم را ببرم خانه باید ببرم صورتش را بشویم ببرم دراز بکشد دلداریاش بدهم، که فکر نکند بگویم که میگذرد، که غصه نخورد باید خودم را ببرم بخوابد «من» خسته است 4 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۲ شب است، شبی بس تیرگی دمساز با آن. به روی شاخ انجیر کهن « وگ دار» می خواند، به هر دم خبر می آورد طوفان و باران را. و من اندیشناکم. شب است، جهان با آن، چنان چون مرده ای در گور. و من اندیشناکم باز: ـــ اگر باران کند سرریز از هر جای؟ ـــ اگر چون زورقی در آب اندازد جهان را؟... در این تاریکی آور شب چه اندیشه ولیکن، که چه خواهد بود با ما صبح؟ چو صبح از کوه سر بر کرد، می پوشد ازین طوفان رخ آیا صبح؟ نیما یوشیج 2 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۲ بی ادعا و بی توقع بخند و باش مثل همه ی گذشته این شمای جدید چندان به دل نمی نشیند لطفا همان دوستِ بی توقع دیروز باش ... 3 لینک به دیدگاه
atefehkhanom 2893 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۹۲ میسوزد زخم هایی که نمک پاشیده اند کسانی که نفهمیدند و ندانستن قدر دختری را از جنس"بــــهار" را,,,, خدایـــــا دلم در تنهایی و قربت میسوزد .... کسی نیت مرا از این جهنم نجات دهد,,,, خدایـــا حال سوخته ام به پای کسانی که خود را به نفهمی درد هایم زدند,ای کســـانی که ذره ذره اب شدنم را دیدید ,اشک هایم را دیدید ,درد هایم را دیدید , ولـــی خود را به نفهمی زدید .... به اسمـــان بنگرید ...کریـــمم از شما پاسخ میخواهد..... 4 لینک به دیدگاه
minoo_mn 1740 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۹۲ تو عشقت را رها کردي و رفتي تو بي يار و کسم کردي و رفتي در اين مکاره بازار پليدي تو يارت را رها کردي و رفتي تو تنها مونسم بودي و غمخوار تو را همواره عاشق بودم و يار چه شبهايي که چشمانم نخوابيد به دردم مبتلا کردي و رفتي 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۹۲ بُغض نکن خاطره ی خاکستری... تو هم یک روز با اشک؛ سپید می شوی... 6 لینک به دیدگاه
atefehkhanom 2893 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۹۲ مگــــر خودت نگفــتی خداحــافظ؟ پــس چرا وقتی گــفتم"به ســلامت" نگاهــت تلخ شــد؟ بــرو به ســلامت دیگــر هــم ســراغم را نگــیر! خســته تــر از آنمــ کــه بر ســر راهت بنــشینم و دلــیل رفتنــت را جــــویاشــوم... 4 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۹۲ تنهایی یعنی هیشکی نباشه که بهت بگه: دو دقیقه از پای اون کامپیوتر بلند شو بیا بشین پیش من!!! 6 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۹۲ گريه كردم گريه هم اينبار آرامم نكرد هرچه كردم... هرچه... آه! انگار آرامم نكرد روستا از چشم من افتاد، ديگر مثل قبل گرمي آغوش شاليزار آرامم نكرد... نجمه زارع 6 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۲ زندگی یه کوره راه بی نشونه هیچ کی دست سرنوشتو نمیخونه وامونده ی شهر و دیارم عاصی ز دست روزگارم تنهای تنها دل کنده از شهر ِ امیدم از دل کلامی نشنیدم جز نام ِ غمها دنیای ما چرا به ما وفا نداره بی اعتباره چرا خزون همیشه آفت بهاره این روزگاره یه روز تو این زندون ِ غم دلهای ما زندونیه شادی ِ فردا مرگ ِ غم تقدیر ِ آسمونیه متن ترانه کوره راه زندگی با صدای استاد نوری 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۲ صدای قــلــــب نیست ... صدای پای تو است كه شب ها در سینه ام می دوی ....!! كافیست كمی خسته شوی ..... كافیست كمی بایستی ....! 5 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ به خیالت که می گویم گلایه ای نیست خیالی نیست باز هم هیچ چیز نیست نه... امشب پر از بغضم پر از حسرت تمام زخم های کهنه ام سر باز کرده اند انگار همه به دنبال بهانه بودند امشب آمده ام تلافی تمام کوتاه آمدن هایم با تو درد و دل کنم آخر فقط تویی که می شنوی و صبوری حتی اگر فقط شنونده باشی امشبِ من به تو محتاج است بیا...بیا و کمی دل غم دیده ام نوازش کن هم اکنون تنها این را می دانم، کسی که پشتم را خالی نمی کند فقط تویی کمی این منِ تلخِ امشب را تحمل کن شاید آخرش دلت سوخت و اندکی فقط اندکی از شیرینی هایت به دلم بخشیدی 4 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ مرد در حالی که از مزرعه شخم خورده می گذشت گفت: کاش بچه ای داشتم جلوی من راه می رفت و سگی که از پشت سرمان می آمد آن وقت میان نیزاران راهی پیدا کرده به دریا می رسیدیم اما آه وقتی که نه بچه ای هست و نه سگی رسیدن به دریا چه ارزشی دارد!؟ اوکتای رفعت ترجمه ی رسول یونان 3 لینک به دیدگاه
BISEl 3637 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۲ رفتنت را در فردا می اندیشم ... اما خوشحالم خوشبختم زیرا امروزت را با منی ... و فردا با خاطره هایت ...! 5 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۹۲ ای هفت سالگی ای لحظه های شگفت عزیمت بعد از تو هرچه رفت ، در انبوهی از جنون و جهالت رفت بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن میان ما و پرنده میان ما و نسیم شکست شکست شکست ... فروغ فرخزاد 5 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۹۲ همراهی که همراه نیست و آهنگی که خاموش است و صدایی که مدام می گوید: مشترک مورد نظر به کل از مدار خارج شده است و دیگر هیچ سیمی نمی تواند پل ارتباطی بسازد وقتی قلب ها دیگر هیچ وجه اشتراکی ندارند و حتی حس ها نقطه اتصالی 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۹۲ هرگـــز به دیگــران اجازه نده، قلـم خودخواهــی دست بگــیرند، ســـرنوشت را ورق زننــد، خاطــراتت را پـاک کنند و پایـانش بنویســند قســـــمت نبـــــــــود ...!! ئ 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده