رفتن به مطلب

گلایه های بغض آلـود ...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

خیالـت راحـت باشـد , چیــزی نشـده

 

یک شکسـت عاطفـی سـاده ؛

 

دوستـش داشتـم , دوستـم داشت

 

دوستـش دارم , دیگـر دوستــم نـدارد

 

مانـــــده ام , رفتـــــه

 

... هستـــــم , ولــــی او نیـــست

 

به همیـن سادگی ...

 

فقــــط ...

 

فقـط یک نفــر ایـن حـوالی

 

بـدجــــوری...

 

سیگـــــــــاری شده....:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.6k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

خسته امخسته ی کمی‌ خوابکمی‌ خوابِ آرام

کاش مثل یک حلزونبه لحظه‌ای قبل بخزممچاله شومدر صدفی که مرا از دنیامرا از شما جدا می‌‌کندو بخوابمو فراموش کنمهر چه بر من گذشته

هر که از من گذشته

کاش به اندازه ی تمام عمرم بخوابم

کاش وقت بیداریمثل جنینی باشممچالهبی‌ خاطره از دنیا بی‌ خاطره از شما

کودکی باشم که می خنددکودکی که هنوز از هیچ چیززندگی نمی ترسد

آه چه آرزویِ ناچیزیست

تولدی دوبارهبرایِ آدمی‌ خسته

:icon_gol:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آدما عادت میکنندبه بودنها ,

خندیدن ها ,

خوش گذراندن کنار فردی خاص

کافیست تعدادی ساعت برایشان خاطره ی خوب بسازیعادت میکنند به تکرار این خاطرات کنارت

عادت میکنند به بودنت

گاه میگویند دوستت دارمتو جدی نگیرآنها فقط عادت کرده اندجمله ای میگویند برای ماندنت

برای تکرار کردن آن خاطرات شیرین برایشانعادت کرده اند

همانطور که اگر برویتنهایشان بگذاریبعد از مدتی عادت میکنندبه تنهایی ,

به خندیدن بی تو

به ادامه دادن زندگی بدون حضورت

آدمها عادت میکنند

دوستت دارم هاجدی نیست

لااقل تو جدی نگیر

:icon_gol:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دلتنگم رفیق....دلتنگ

 

زنـدگــی اِنـگــار

تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!

هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم

او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام

هُـول میزنــد

بـــرای ضـربــه بـعــد .... !

 

کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـَعـنـتـــی ...

خـیــالـت راحـت !!....

خـسـتـگــی ِ مــن

بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ......

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نقض عجیبی است

بین دروغھای وقتِ عشقبازی

و راستگویی محض بعد از آن

فقط وقتی در آغوشت بودم از تو مردانگی دیدم

بقیه وقت ها من از تو مَرد تر.....بودم.!!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.

در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !

استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟

شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!

استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟

شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.

استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟

شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .

استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟

شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!

استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!

شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!

استاد گفت :پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!

همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.

تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی

تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .

خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!

او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،

نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺧﺖ ﺩﺍﺭﺩ!!!

ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ …

من ﺑﺎﺯیــــــــــــ ﻧﮑـــــــــﺮﺩﻡ …

ﻣﻦ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺯﻧﺪﮔـــــــــﯽ ﮐﺮﺩﻡ …

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...