.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ آنشرلی هم نشدیم تا یکی ازمون بپرسه : آنه!! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟؟؟؟ 7 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۱ نمی دانم چه کرده ایم گناهمان چیست ؟ ... که دیگر عشق را باورمان نیست گویی عشق را در صفحات کتاب بزرگ تاریخ دفن کرده ایم اما من قلبم را به پای عشق پیشکش می کنم! ... عزیزم عشقم را بپذیر. 6 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۱ هوای اینجا خیلی سرد شده ادمین جان لطفا بخاری هارو روشن کن 4 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۱ روز اول آشنائيمان با يک پست شروع شد فکر ميکردم او يک فرشته است اشتباه ميکردم او يک فرشته نبود او يک پست بود 5 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۹۱ بخوان مرا به شروعی زیبا مرا بخوان به آوای خیس باران در این خشکی دلها،بخوانم تا در آغوش تو بیابم دلهای خیس بارانی را،که مرهمی یابم بر تنهایی ها و ترس ها و اشک ها و همدمی یابم برای شادی ها و مرهمی یابم و همدمی همچنین به پاس خواندنت... 3 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۹۱ مجنون نازنین دیگر نت صدایت, لحن کلامت, شعاع نگاهت, پناه دستانت را نمی شناسم این نفسها, این آغوش, این حرفها, چقدر غریبه شده اند مگر این تو نبودی که با آمدنت به آرامش رسیدم؟ پس چرا وقتی صدایم میکنی تخریب میشوم؟ چرا نمیتوانم از آغوش دلواپسی هایم جدا شوم وبا تکیه زدن به شانه های پرمهرت خوشبختی را تجربه کنم؟ چرا.... 3 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۹۱ وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد..... من فکر می کنم در غیاب تو همه ی خانه های جهان خالی ست، همه ی پنجره ها بسته است، اصلا کسی حوصله آمدن به ایوان عصر جمعه را ندارد.... واقعا وقتی که تو نیستی آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد بیاید بالای کوه، اما دیوارها تا دل ات بخواهد بلندند سرپا ایستاده اند کاری به بود و نبود نور ندارند، سایه ندارند.... من قرار بود روی همین واقعا فقط روی همین واقعا تاکید کنم! بگویم: واقعا وقتی که تو نیستی خیلی ها از خانه بیرون نمی آیند... واقعا وقتی که تونیستی، من هم تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین ام...... واقعا وقتی که تونیستی، بدیهی ست که تو نیستی! 3 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۱ من تصوراتم از تو با " کــــــــاش " گره خورده تـــو ، توقعاتت از من با " بایـــــــــد" .. 5 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۱ هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من قاصدک خوش خبرم روزهاست که نیامده و من درپشت پنجره تنهایی تو را می خوانم و خاطراتت را، خواهم ماند تنها در انتظار تو... چرا نوشتم در برگ؛ تنهاییم را برایت، نمی دانم... 4 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۱ غریبه بود... آشنا شد... عادت شد... عشق شد... هستی شد... روزگار شد... خسته شد... بی وفا شد... دور شد... بیگانه شد... حسرت شد... اما ! فراموش نشد...!. 3 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۱ گریزی نیست اینروزها از بی عشق ماندن ... ننوشتن روزهای تکراری که شبهای تاریکش می آزاردت گریزی نیست اینروزها از بی تو ماندن و خواندن تمام سطرهایی راکه برای تو نوشتم گریزی نیست از آدمهائی که مثل تو نیستند گریزی نیست این روزها... 6 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۱ تمامی هستی ام عاشق است جز زبان تلخ و سردم. به همه میگوییم دیگر دوستش ندارم. فراموشش کرده ام آینده و زندگی اش برایم اهمیت ندارد اما تو که می دانی دل و زبانم یکی نیست!!! زبانم محافظه کارانه رفتار میکند و دلم صادقانه.. پرگرد بیش از این تیشه فراق را به احساسات شکننده من فرود نیاور احساسات من هر چقدر هم در مقابل این تلنگر های خصمانه دوام بیاورند باز هم آسیب می بینند پس با حضور مهربانت ترفندی را اتخاذ کن تا حرف دل و زبانم با هم در آمیزند و یکی شوند.... 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ بعضــی هــا ،بهتـــر اسـت در حــدّ ِ یـک آرزو بــمانـند ! بـــرآورده شـدنشــان ، به بهــای ِ شکـستن ِ دلــت تمــام می شـود !! 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ بغض را گره زده به زُلفِ اشک....این میان گلایه جا ماند از غافله... چه بهتر سبک تر راهی شدم... 8 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ دلــــــم خیـــلی تنـــــگ است دلــــم تنــــگ است بـــرای آن "میـــــــم" که می نـــشست در اخـــــر اسمــــم و مـــــن را مـــال تـــــــو میـــکـــرد ! __________________ 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ نــوازش ِ بـــاد و رقـص ِ مـــوهـــایــت ... ... بـــا این بـــازی که تـــو راه انــداختی ، هـــم دل را بــــردی .. هـــم بــــــازی را !!! 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ ير ِ بـــــارآטּ مے ايستَم ميگويَند مــُـــב است ايـטּ روزهـــآ عشـــــق بازے زير ِ بارآטּ با اشڪ هاے ابـــــر .... בل نِمے سوزانَم بَراے ابرے ڪﮧ اَز شِدت گِريــﮧ بــﮧ هِقـــــ هـِــــق افتاده است בِلَم بَراے خُـــــوבَم مے سوزَد كه از فِشار בِلتَنگــــــے خيلي وَقت است نَفَسَـــــم بُريده بُريده و بَند است... __________________ 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ غرض از مزاحمت... دوباره برای بغضهایم دنبال بهانه بودم... گلایه از تو دَمه دست بود...یقه اش را گرفتم 8 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ نزدیکــــــــت میشوم ... بوی دریــــــــا میدهی ... دور کــــه میشـــــــوم صــــــدای بــــــاران ... بگو تکـــــــــلیفم با چشـــــــــمهایت چیـــــــست ... لـــــــنگر بیاندازم و عاشـــــقی کنم ... ؟ یا چتـــــر بردارمــــــو دلبـــــــری ... ؟ 6 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ دارم فکر میکنم... کسی که با رفتنش خوشبختی رو ازت می گیره چه جوری می تونه بهت بگه روزی هزار باربرات ارزوی خوشبختی می کنم 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده