رفتن به مطلب

گلایه های بغض آلـود ...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

همیشه در عجب بودم

 

که چرا در جاده عشق

 

پا به پایم نمی آمدی

... ...

حتی وقتی آهسته و پیوسته میرفتم

 

امروز فهمیدم

 

ریگی که در کفشت بود،

 

تو را می آزرد!

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.6k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

قطار مي رود

تو مي روي

تمام ايستگاه مي رود

و من چقدر ساده ام

که سالهاي سال

در انتظار تو

کنار اين قطار رفته ايستاده ام

و همچنان

به نرده هاي ايستگاه رفته

تکيه داده ام !....

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اهل همين کوچه ي بن بست کناري

که تو از پنجره اش پاي به قلب من ديوانه نهادي

تو کجا،کوچه کجا، پنچره ي بازکجا

من کجا ،عشق کجا، طاقت آغاز کجا

تو به لبخند و نگاهي من دلداده به آهي بنشستيم

تو در قلب و

من خسته به چاهي گنه از کيست؟

ار آن پنجره باز؟

از آن چشم گنه کار؟

از آن خنده معصوم؟

از آن لحظه ديدار؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه

گل از تراوت باران صبحدم، لبريز

هواي باغ و بهار از نسيم و نم لبريز

صفاي روي تو اي ابر مهربان بهار

كه هست دامنت از رشحه ي كرم لبريز

هزار چلچله در برج صبح مي خوانند

هنوز گوش شب از بانگ زير و بم لبريز

به پاي گل چه نشينم درين ديار كه هست

روان خلق زغوغاي بيش و كم لبريز

مرا به دشت شقايق مخوان كه لبريز است

فضاي دهر ز خونابه ي رستم، لبريز

ببين در آينه ي روزگار نقش بلا

كه شد ز خون سياووش، جام جم لبريز

چگونه درد شكيبايي اش نيازارد

دلي كه هست به هر جا ز درد و غم لبريز

  • Like 5
لینک به دیدگاه

کاش وقتي زندگي فرصت دهد

 

 

گاهي از پروانه ها يادي کنيم

 

 

کاش بخشي از زمان خويش را

 

 

وقف قسمت کردن شادي کنيم

 

 

کاش گاهي در مسير زندگي

 

 

باري از دوش نگاهي کم کنيم

 

 

فاصله هاي ميان خويش را

 

 

با خطوط دوستي مبهم کنيم

 

 

کاش وقتي آرزويي ميکنيم

 

 

از دل شفاف مان هم رد شود

 

 

مرغ آمين هم از آنجا بگذرد

 

 

حرف هاي قلبمان را بشنود

  • Like 6
لینک به دیدگاه

عاشق منم که یار به حالش نظر نکرد

ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست

گفتم گره نگشوده ام زآن طره تا من بوده ام

گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کن

نگوبار گران بودیم ورفتیم نگونامهربان بودیم ورفتیم

آخه اینها دلیل محکمی نیست بگو با دیگران بودیم ورفتیم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

عشق ورزیدن خطاست

 

حاصلش دیوانگیست

 

عشق بازان جملگی دیوانه اند

 

عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند

 

عشق کو

 

عاشق کجاست

 

معشوق کیست

 

جنبش نفس است که عشقش خوانده اند

 

آنکه میمیرد ز شوق دیدن امروز ما

 

گر بیابد بیشتر

 

گر ببیند دلبران تازه تر

 

عشق عالم سوز خاموش می شود

 

چهره ی ما هم فراموش می شود

 

 

 

سنگ قبرم را نمی سازد کسی

 

مانده ام در کوچه های بی کسی

 

بهترین دوستم مرا از یاد برد

 

سوختم خاکسترم را باد برد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

چــه نقــاش مـاهـــري اسـت ، فــکر و خـيال ...

وقتي که دانه دانه موهايت را سفيد مي کند !!!

 

376960_216046071857862_28711454_n.jpg

 

- - - Updated - - -

 

13460205361.jpg

 

حواست هست؟

شهریور است ...

کم کم فکر باد و باران باش ...

شاید کسی تمام گریه هایش را

برای پاییز گذاشته باشد ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

درد دارد وسـط ِ جـاده ای بـاشـی

 

بـی "هـمـسـفـر"

 

بـی "هـمـراه"

 

بـی كـسـی كـه پـشـتـت بـاشـد..

 

كـه دلـگـرمـت كـنـد..

 

كـه بـگـویـدت بـرو

 

"مـن هـسـتـم"

 

دَرد دارد

  • Like 7
لینک به دیدگاه

درکودکی بسیارکوشیدم

 

فرق میان درست و غلط را دریابم

 

اما کسی معیاری به دستم نداد

 

و حال که همه چیز در گریز از معناست...

 

میفهمم که نیاز به کسی دارم که راه را نشانم دهد.

 

تنبیهم کند

 

تشویقم کند

 

نه به حق قدرتی که دارد

 

بلکه به اقتدارش

 

من پدرم را میخواهم...

 

68112e9080e461dc583f44bd5c3ddde2-300

  • Like 6
لینک به دیدگاه

هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی

 

کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـــــ....ــــد !

 

بــعـضی از عـهـدهــا را

 

روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــسـیـم ...

 

.. حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد ...

 

شـکـسـتَنـشـان

 

یـک آدم را مـی شـکند !!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ته چاه صدای گریه می آید!!!

بغضم ته چاه وا شده!!

دستم بهش نمی رسه!!

 

من سر چاه ایستاده ام و بغض وا شده ام در چاه را می نگرم!!!sigh.gif

 

پ.ن:این نگریستنم رو قربون!!!:ws3:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اگر چه بين من و تو، هنوز ديوار است

ولى براي رسيدن، بهانه بسيار است

 

بر آن سريم، كزين قصه، دست برداريم

مگر عزيز من! اين عشق دست بردار است

 

كسى به جز خودم اى خوب من چه مى داند

كه از تو - از تو بريدن، چه قدر دشوار است

 

مخواه مصلحت انديش و منطقى باشم

نمي شود به خدا، پاى عشق در كار است

 

تو از سلالهٔ ‌سوداگران كشميرى

كه شال ناز تو را، شاعرى خريدار است

 

در آستانهٔ رفتن، در امتداد غروب

دعاى من به تو تنها، خدا نگهدار است

 

كسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد

كه در گزينش اين انتخاب ناچار است

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...