sweetest 4756 ارسال شده در 10 آبان، 2012 دیدنتآرامم نمی کند فاصله فاصله است حتی به ضخامت همین لباس می خواهم تنگ در آغوشت گیرم.. که عجیب کم دارم شنیدن ضربه های قلب تو را! 6
taghdir 2528 ارسال شده در 11 آبان، 2012 [h=6] [/h][h=6][/h][h=6] خـــیــــانــــَـتــــ یــَـعـــنــــی : کــَســـی رو نــَـخــوای ، وَلــــی وانــِمـــود کــُنـــی دوســـِش داری...! [/h] 5
taghdir 2528 ارسال شده در 11 آبان، 2012 [h=6] شما که غریبه نیستین ! همه ی زندگیم بود .... ولی ... هیچ جای زندگیم نبود ... !!! [/h] 4
taghdir 2528 ارسال شده در 11 آبان، 2012 [h=6] صدای قلب نیست .. صدای پای توست که شب ها ،در سینه ام میدوی!! کافیست کمی خسته شوی.. کافیست بایستی .. [/h] 5
شــاروک 30242 ارسال شده در 12 آبان، 2012 آنچــه مــا آدم هــا را از هم دور می کنــد .. زمان نیست ، زمــانه است ؛ زودتــر از کفش هایمان دوست عوض می کنیــم! 7
azarafrooz 14221 ارسال شده در 13 آبان، 2012 میدونی؟؟ باید بفهمی وقتی دلت میگیره...تنهایی!!! باید یاد بگیری از هیچ کس توقع نداشته باشی!!! باید عادت کنی که با کسی درد دل نکنی!!! باید درک کنی که هرکس مشکلات خودشو داره!!! باید بفهمی وقتی ناراحتی...دلتنگی....یا بی حوصله ای.... هیچ کس حوصله ی تورو نداره...!!! دیگه باید فهمیده باشی همه رفیق وقتای خوشی اند...!!! همه خودشون انقدر درد سر دارن که حوصله گند اخلاقیای تورو ندارن...!!! همه اینقدر کار دارن که وقت ندارن واسه تو وقت بذارن...!!! که به حرفات گوش بدن یا وقتی تنهایی کنارت باشن...!!! ولی...ولی تو نباید اینجوری باشی...!!! تو باید سنگ صبور باشی...!!! تو باید سنگ باشی...!!! دردای تو پیش دردای اونا هیچی نیست...!!! تو اصلا سختی نکشیدی...!!! تو اصلا تنها نموندی....!!! تو هیچ وقت غصه دار نیستی...!!! نباید باشی...!!! فـهـمـیـدی...؟؟؟ 5
شــاروک 30242 ارسال شده در 13 آبان، 2012 تنها باشي غروب جمعه باشد باران ببارد احساس مي كني بلا تكليف ترين آدم روي زميني... 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 14 آبان، 2012 دلواپسیهایم را خلاصه کردهام در لورازپامهای بیخاصیت که خواب را شرطی کردهاند اما تو را نه . فاطمه سلیمانی 3
کهربا 18089 ارسال شده در 14 آبان، 2012 وقتــــی مــی گویـــمـــ : برایـــمــ دعــا کــــن یـــعنـــی کـــمـــ آورده امـــ . . . یــعنــــی دیــگـــر کـــاری از دستـــ خـــودمـــ بــرای خـــودمـــ بـــر نــمــی آیــــد ! 3
شــاروک 30242 ارسال شده در 14 آبان، 2012 کـاش دفتـر خاطراتــم چراغ جادو بود تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی به رویش دست میکشیدم تــو از درونش با آرزوی من بیرون می آمدی! 5
azarafrooz 14221 ارسال شده در 17 آبان، 2012 کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم درون کلبه ی خاموش خویش اما کسی حال من غمگین نمی پرسد ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم درون سینه ی پر جوش خویش اما کسی حال من تنها نمی پرسد و من چون تک درخت زرد پاییزم که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند 4
sweetest 4756 ارسال شده در 18 آبان، 2012 من خوبم ....من آرامم...... فقط کمی دلواپسم کاش قول گرفته بودم از تو برای کسی از ته دل نخندی می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود حال و روزش شود این... تو که نمی مانی برایش آنوقت مثل من باید آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد بیچاره.. 5
شــاروک 30242 ارسال شده در 18 آبان، 2012 خسته شدم ازتکرارِ شنيدن ''مواظب خودت باش'' تو اگر نگران حال من بودي که نمي رفتي مي ماندي........ 4
azarafrooz 14221 ارسال شده در 18 آبان، 2012 گاهــــــــــــــی دِلـــــــم تفــــــــــــریح ناسالم می خــــــــــــواد مثــــــــــــــــل فکر کــــــــــــردن به تـــــــــــــــــو!!!!! 2
azarafrooz 14221 ارسال شده در 21 آبان، 2012 [TABLE] [TR] [TD]از همان نخست روز ... از همان آغاز آدم(ع) از همان روز آب و گل و قرار بر این شد تا آب و گل بشود آدم، و ما آدم شدیم. به همان شیوة نخستین، که سرشتمان بود در سرنوشت؛ و ما آدم شدیم... همواره در خواب همواره در نسیان و فراموشی، به مثابه انسان و ما آدم شدیم. اما همواره چشم هامان بسته بود و ندید. چنین که امروز نمی بینیم و چشم داریم. و قرار بر این شد ... تا ساعت هستی روی عدد دوازده کوک شود و شد ... و هنوز ساعت کوک است و هنوز تکانی به خود نداده ایم. و هنوز نیسان و فراموشی و هنوز ما همان انسان نخستینیم و هنوز همان هبوط و همان غفلت های همیشگی تا مگر ساعت زنگ بخورد و بیدار شویم رأس ساعت دوازده ..[/TD] [/TR] [/TABLE] 2
- Nahal - 47858 ارسال شده در 21 آبان، 2012 از خنده هایم که بگذری به قناری کوچکی خواهی رسید که سالهاست ... در گلویم کز کرده است. شیما اکبری 3
azarafrooz 14221 ارسال شده در 21 آبان، 2012 آنگاه که غرور کسی را له میکنی . . . آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی . . . آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی . . . آنگاه که به التماسهای کسی توجه نداری... آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خورد شدن غرورش را نشنوی . . . آنگاه که خدا را می بینی و بنده ی او را نادیده میگیری . . . می خواهم بدانم دستانت را رو به کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟!!!:icon_pf (34): 3
azarafrooz 14221 ارسال شده در 24 آبان، 2012 هیچ کس احساسم را نفهمید که من زندگی ام را گم کردم میان انگشتان باریک و کشیده ات میان موهای خرمایی رنگت که عجیب دست و دلم را می لرزاند.... 2
An@hita 8666 ارسال شده در 25 آبان، 2012 کاش برگردیم به روزهایی که تنها قهرمانمان پدر بود عشق تنها در آغوش مادرمان خلاصه میشد بلندترین نقطه زمین شانه های پدر بود تنها دشمنانمان برادران و خواهرانمان بودند بزرگترین دردمان زخم زانوهایمان بود و خداحافظی معنایش تا فردا بود... 1
ارسال های توصیه شده