رفتن به مطلب

گلایه های بغض آلـود ...


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

بعد از مـرگـم . . .

قـلــبـم را جــدا از مـن خـــاک کنید

من و دلـــم هیچ گاه

آبـمـان توی یک جـوی نرفت ...!

  • Like 9
  • پاسخ 1.6k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

این شعر را همین حالا بخوان

 

وگرنه بعدها باورت نمی شود

هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم

همین حالا بخوان

این شعر را که ساختار محکمی ندارد

و مثل شانه های تو هربار گریه می کنم می لرزد

  • Like 8
ارسال شده در

13210450794.jpg

بعضی وقتا آدم آنچنان دلتنگ می‌شه، که اگه اونی‌ که نیست بفهمه، از نبودِ خودش خجالت میکشه....

  • Like 9
ارسال شده در

[h=6]نه بهانه گیر بودم، نه شکننده.

اما چند روزیست....

با هر اخمی، بغض می کنم.

و با هر زخم زبانی می گریم، [/h][h=6]بی آنکه اشک بریزم پایم می لغزد، [/h][h=6]و صدای سقوط خود را در اعماق وجودم می شنوم! [/h][h=6][/h][h=6]soghot.jpg[/h]

  • Like 6
ارسال شده در

نقـش یـــک درخــت خشک را

 

در زنـدگی بازی میکـنم

 

نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم

 

یا هیزم شکن پـیــر...!!

  • Like 6
ارسال شده در

برایت یادداشت مینویسم

 

و تو روزی یادداشت های

 

کوچکم را خواهی خواند

 

لبخندی میزنی

 

و من به تو خواهم گفت

 

که چقدر روزهای نبودنت

 

سخت است !

 

 

  • Like 9
ارسال شده در

مدتهاست که حاشیه های اتاق

 

همان کنار ریشه های قالی

 

همان جا که نقش ترنج کم کم رنگ میباز

 

دفراموشخانه روزها و شبهای من است .

 

از همان افق محو ترنجبه گذر روزها مینگرم

 

روزهای که فراموش شده ام

 

.شب هاو حتی روزهامبهوت هستم

 

این بار هم مینویسمبرای دلم

 

دلی که تنهایی رابهترین یار خود میداند

 

.من و ترنج های قالیهر دو فراموش شده ایم .

 

یکی کمتر و یکی بیشترولی فراموش شدم ...

  • Like 3
ارسال شده در

اگر دروغ رنگ داشت ؛

هر روز شاید ؛ ده ها رنگین کمان در

دهان ما نطفه میبست

و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛

عاشقان سکوت شب را ویران میکردند

  • Like 6
ارسال شده در

وقتی کــه نیستی

شکـــــ دارم که بیایی

وقتی هم که می آیــــی

مطمئن نیستـــــــم که میمانی

وقتی هــــم که میروی

نمیدانم که باز میگردی یا نــه... ... ...

این دو دلــــــــی ها

دوراهـــــــی ها

دوگانگـــــی ها

مرا خواهد کشت..

بیـــــــــــا...

و یا

یک بار برای همیشه نیـــــــــــا..!!

  • Like 5
ارسال شده در

لبالب است از آنچه باور دارد به آن...

ذره ای فکر نمی کند..شاید....

بر قبری گریه می کند..که مُرده ندارد درونش...

باید برود بر قبری کناری زار بزند....اما دیگر اشکی نمانده...

پس بغض می کند....

  • Like 7
ارسال شده در

از هرچي دلتنگيه بيزارم

دلم ميخواد دلتنگ نباشم وگلايه نكنم

ولي باز مي بينم دلتنگ دلتنگيم

وباز لب به شكوه وگلايه مي گشايم

  • Like 4
ارسال شده در

اگه بعد مرگم خواستی واسم کاری کرده باشی از نزدیکانم بخواه قبر منو خیلی بزرگ بسازن…

 

چون یه دنیا ارزو با خودم به گور میبرم !

  • Like 3
ارسال شده در

همه مردم را بعضي مواقع مي توان فريفت

 

 

و بعضي از مردم را براي همه عمر.

 

 

ليكن نمي توان همه مردم را براي همه عمر فريفت.

  • Like 3
ارسال شده در

دیگر کمتر اشــک می ریزم

 

دارم بُــــزرگ می شوم

 

 

یا سنـــگ

 

خدا میداند…!

  • Like 3
ارسال شده در

حالا که رفته ای

ساعتها به این می‌اندیشم

که چرا زنده ام هنوز ؟

مگر نگفته بودم که بی تو می‌میرم ؟

خدا یادش رفته است مرا بکشد

یا تو قرار است برگردی ؟

  • Like 2
ارسال شده در

بر روی تخت دراز کشیده....

نگاه می کند بر ایوانی که در میان پنجره ی باز آن.... پرده در باد رهاست...

چشمانش شب ها و روز هاست که بی خواب است....

نه بی خواب خواب......بی خوابِ اشک.....

منتظر است تا سبک شود..تا بخوابد....

آرام کسی در می زند.....بیداری؟!.....

صدای آشناست...

بغض می ترکد.....

  • Like 7
ارسال شده در

و به ظــاهر گشت عاشق , ما به معنـــا سوختیم ...

  • Like 9
ارسال شده در

ملامتت نمی کنم

که مرا باور نکردی

هر چند به ناگاه امروز شد .

رد تنهائیم بر دیوار

نقش ترا جاودان کرده

و عجیب نیست که من دردم را

تنها به درختان می گویم.

لاک تنهائیم را

گذر آدمها سخت کرده

و من بناچار

بغضهایم را در لابلای ترکهای دیوار

- با وسواسی کودکانه -

می نهانم.

همبستری با خیالت

هر شب خطی نو می زاید

و من این نوزادان غم زاده را

با دردی جانکاه بر دفتری کهنه می خوابانم .

آه ! که شیون های گاه و بی گاهشان

در پس خط چین تحمل من

قیامتی به پا کرده ابدی .

کاش کسی به من می گفت

این عقوبت کدامین نکرده گناه است ؟!؟

کاش ...

کسی ...

به من ...

می گفت ...

کاش .!!!

  • Like 6
ارسال شده در

و به من خندیدی و نمی‌دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می‌دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

:sigh:

  • Like 5
ارسال شده در

لیاقت می خواهد "شریک " شدن

 

تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروز

 

من خوشم به خلوت تنهایی ام

 

تو بخند به امروز

 

من میخندم به فرداهایت ...!

  • Like 4

×
×
  • اضافه کردن...