*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت، ۱۳۹۰ فاصله ی ساقه تا شکوفه فاصله ی خیالِ تو با من فریادی است که با مرگ خاموش می شود...! 48 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ آبــی باش: مثل آسمان تا عمری به هوای تو "سر به هوا" باشم 29 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ کسی هست آغوشش را شانه هایش را به من قرض بدهد تا یک دل سیر گریه کنم؟! بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی؟ 28 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۰ آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای. از این آشفته ام که دیگر نمی توانم تو را باور کنم. فردریش نیچه 24 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۰ همیشه پشت حصار سکوت می ترسم! تو ای گریخته از من! حصار خلوت تنهایی مرا بشکن...! 22 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من... خاطره ی جدیدی ندارم،تو برایم ادامه اش را بنویس، فقط پایان خوشی را برایم رقم بزن. 21 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۰ عمر گل کوتاهست . اگر عمر من هم مثل گل بود ، آیا باز هم مرا از خود می رنجاندی ؟؟؟ 18 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۰ نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم.... لحظه های دل تنگی بی پایانند... 16 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۰ گاهی که دلم عجیب می گیرد . . دیگـــر ول نمیکند . . ! 18 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۰ روزهایم میرود... به پشت پنجره های خاک گرفته و متروک حیاط دلم میروم.... راهی میبینم... در این راه خانه ای...ودر خانه حیاطی... کسی می بینم...در راه خانه ای...ودر جستجوی حیاطی... آهی میکشم...نگاهم را میدزدم... کسی به حیاط دل غمگین من نمی آید... غصه نمیخورم... به این تنهایی و سکوت و بی کسی خو گرفته ام... میدانم این جا،جای کسی نیست...جای خودم هم نیست... پس درهارا می بندم... پنجره را هم...نباید کسی بیاید... به این غم... به این سکوت... این جا متروک است...! 18 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۰ نیستی.....فراموش کردم....بیا ببین.....بیا روزگارم رو ببین که بی تو باید پیشنهاد *** بشنوم..... هنوزم نفهمیدم...مگه مهربون نبودم! .....فقط می تونم بغض کنم....همین.... 11 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۰ مثل آن است که شاهرگ احساسم را زده باشی بند نمی آید دوست داشتنت...! 13 لینک به دیدگاه
Sanaz. 445 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۰ نگاهت سنگین است آنقدر که کمر طاقتم را میشکند! این کلمات از چشم تو میافتند وقتی سر به زیر میاندازی! سرت را که بلند کنی کلی شاعر شده ام... ! 10 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۰ تنگی نفس می آورد نبودنت . . . 11 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 خرداد، ۱۳۹۰ اين روزها آب و هوای دلم آنقدر بارانی ست آنقدر كه رخت های دلتنگيم را فرصتی برای خشک شدن نيست ...! 13 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۹۰ عمیق ترین درد زندگی مردن نیست! بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگیست که مجبوری آخرش را با جدایی سرانجام دهی. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست! بلکه نداشتن شانه های محکمیست که بتوانی به آنها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست,بلکه پنهان کردن قلبیست که به اسفناکترین حالت شکسته شده. عمیق ترین درد زندگی به دست فراموشی سپردن قشنگترین احساس زندگیست... 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۹۰ این عشق برای من هیچ نداشت اما... گل های بالشم را " باغبان " خوبی بود اشک های هر شب من...! 9 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 خرداد، ۱۳۹۰ همیشه بر سر دوراهیم یک راه به تو می رسد و یک راه به تنهایی ! همیشه ترا بر می گزینم و می رسم به تنهایی ... 8 لینک به دیدگاه
Farhad.Jonobi 2552 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 خرداد، ۱۳۹۰ ما چون دو دریچه روبروی هم اگاه زهر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز اینده اکنون دل من شکسته و خسته است زیرا یکی از دریچه ها بسته است نه مهر فسون نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد 6 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ عین دریائیم و دریا عین ما نیست مارا ابتدا و انتها بر درمیخانه مست افتاده ایم خانه ما خوشتر است از دو سرا بینوایان خوش نوایی یافتند بینوا شو گر همی خواهی خدا گفته ی مستانه مارا بخوان عاشقانه خوش سرودی می سرا درد مندیم و دوای درد ماست درد ما هم درد ما باشد دوا سر به پای خم می بنهاده ایم بی حجاب ای عارف عاشق بیا در طریقت خرقه ایی پوشیده ایم دست ما و دامن آل عبا نعمت الله ساقی و ما رند مست گو بیا یاری که دارد ذوق ما در همه عالم به چشم ما ببین سیدت آئینه گیتی نما شاه نعمت الله ولی 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده