shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 29 مرداد، 2011 من اعتراف من تا چند سال پیش آلوچه میخوردم هستشو میریختم تو خیابون پسر ها هم متلک میگفتند جوابشونو میدادم حتی کتکشونم میزدم.. از خط عابرپیاده هم کم رد میشدم .. جای رد شدند از درب پارک از روی دیوارش میرفتم تو و بیرون...........البته این برمیگرده به 6 یا 7 سال پیش دیگه کلا پارک نمیرم تا بخوام از درش برم تو ......... ولی الان دیگه از این کارهها نمیکنم از روی خط عابرپیاده رد میشم و وقتی چراغ قرمز باشه وایمیسم تا سبز بشه... 9
Anarchist 1419 ارسال شده در 29 مرداد، 2011 من اعترافمن تا چند سال پیش آلوچه میخوردم هستشو میریختم تو خیابون پسر ها هم متلک میگفتند جوابشونو میدادم حتی کتکشونم میزدم.. از خط عابرپیاده هم کم رد میشدم .. جای رد شدند از درب پارک از روی دیوارش میرفتم تو و بیرون...........البته این برمیگرده به 6 یا 7 سال پیش دیگه کلا پارک نمیرم تا بخوام از درش برم تو ......... ولی الان دیگه از این کارهها نمیکنم از روی خط عابرپیاده رد میشم و وقتی چراغ قرمز باشه وایمیسم تا سبز بشه... کلا اشتباه می کنی! 2
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 29 مرداد، 2011 کلا اشتباه می کنی! چرا اون وقت؟ میرم ولی نه مثل گذشته که همش پارک بودم فقط در حد خرید که مجبور باشم از محیطش خوشم نمیاد .............. قبلا ها پسرونه برخوردمیکردم ولی بچه های قبلی نیستند همش توش معتاد و جوات هستند برای امنیت خودم نمیرم خیلی هم راضی هستم....... 3
شـاهین 8068 ارسال شده در 29 مرداد، 2011 من یه کار بد روز جمعه کردم که باعث ناراحتیی یکی از دوستام شد وقتی اون نبود من سر کل کل عکس ساختگی اون رو گذاشتم و وقتی اومد از من دلگیر بود یعنی من رو می بخشه؟:ws54: 4
خانوم بهار 3412 ارسال شده در 29 مرداد، 2011 من وقتی چراغ سزبه صبر می کنم آخه راننده ها گناه دارن خودمو می زارم جاشون، اما وختی تو ماشینم اکثرا موقع چراغ سزب میپرن وسط که رد بشن:w589: .... تا اونجایی هم که جا داشته باشه از خط عابر پیاده.. البته قبلنا اصن نمیدونسم خط عابر پیاده برا چیه ... برا چراغ سزبم که قبلنا فکر می کردم بدوم از لابه لای ماشینا رد شم یه هنره 4
abie bicaran 2325 ارسال شده در 29 مرداد، 2011 من شخصا سعيمو مي كنم كه به كسي يا چيزي صدمه نزنم اما بالاخره براي هركسي اين مسئله پيش مياد و فكر مي كنم حداقل يك بار براي هر كسي مورد انداختن آشغال روي زمين پيش اومده . هرچي فكر مي كنم يادم نمياد كه كاري كرده باشم كه خيلي بد و زشت باشه 4
Neutron 60966 ارسال شده در 19 آبان، 2011 چرا وقتی آپش کردی، اینجا معرفیش نکردی؟ :vahidrk: طرح هدفمند کردن تاپیک های گفتگوی آزاد! 2
گـنـجـشـک 24371 ارسال شده در 19 آبان، 2011 قبل از اعتراف اینو بخونین شاید پشیمون شید از اعتراف کردن.. گاهی در زندگی به شکنجه گرانی خاموش تبدیل می شویم 7
zahra22 19501 ارسال شده در 20 آبان، 2011 من خیلی دوست دارم بچه ها کوچیک و اذیت کنم. هم بچه های کوچیک هم گربه ها رو... اعتراف میکنم کار لذت بخشیه.. 3
Ssara 14641 ارسال شده در 20 آبان، 2011 اعتراف میکنم: خیلی حساس و زودرنجم! تقریبا جنبه ندارم! :w888: زیاد حرف میزنم! خودم اعتماد به نفسم پایینه وقتی یکی هم اعتماد به نفس داره میگم زیادی ادعا داره! غیبت هم می کنم!حالا زیاد غیبت نمی کنما خیلی جلو خودم رو میگیرم وای من چه هیولایی هستم! 7
NYC 20977 ارسال شده در 20 آبان، 2011 اعتراف میکنم: من یه مدت از همه چیز ناراحت میشدم و انتظار داشتم هیچ کس از دستم ناراحت نشه. وقتی از دست کسی ناراحت میشدم دیگه نمیشد از دلم درآورد. اعتراف میکنم یه مدت اعتماد به نفس نداشتم حرفمو بزنم. یه مدت ادعا زیادی داشتم! سیاه و سفید میدیم (هنوزم میبینم) خیلی حرف میزنم! گاهی وقت ها شوخی های بیجا میکنم. بعضی وقت ها از موضعم کوتاه نمیام! ای خدااااااااااااااااااااا . چقدر سخته اعتراف! :icon_pf (34): مگه اعتماد به نقس نداشتن بی فرهنگیه؟! 3
NYC 20977 ارسال شده در 20 آبان، 2011 اعتراف میکنم در اوایل دوران دانشجویی وقتی سرویس میخواست حرکت کنه و یکی از دوستام زنگ میزد و میگفت که منم دارم خودمو میرسونم من با بی فرهنگی تمام اتوبوس و 40 تا دانشجو رو معطل میکردم تا دوستم بیاد. ولی بعد آدم شدم و خودم پیاده میشدم منتظر دوستم میشدم با سرویس بعدی بریم. نمیدونم این بی فرهنگبه یا نه: همیشه وقتی پشت چراغ عابر وایمیسم الکی خودم رو با موبایلم سرگرم میکنم، آخه خجالت میکشم. من اعتراف میکنم با خانواده ام جز در موارد اضطرار سر یه سفره نمیشینم و همیشه تنها غذا میخورم. این یکی که خیلی تو مخمه: یبار تو یه چهار راه که چراغ نداشت همه ماشینا کاملاً با شخصیت ایستاده بودن که رد شن من مثل سیا ساکتی چسبوندم پشت ماشین جلویی و رد شدم. یعنی وقتی دیدم ماشینای طرف مقابل (که حق اونا بود رد شن) همه دوباره وایسادن از خجالت آب شدم. من اعتراف میکنم برای اینکه از محل کارم زودتر بیام بیرون و اونجا رو بپیچونم به رئیسم چند بار دروغ گفتم. من اعتراف میکنم 2 سال قبل 22 بهمن ترسیدم در اعتراضات ضد دولتی شرکت کنم و موندم تو خونه. من اعتراف میکنم که در محل کار از کامپیوتر دولتی برای بازی استفاده میکنم. من اعتراف میکنم اگر در اتوبان پلیس نباشه (جای دوربین ها رو حفظم) با سرعت غیر مجاز رانندگی میکنم و لایی میکشم. من اعتراف میکنم نسبت به بعضی از قرارام متعهد نیستم و دیر میکنم. (اتفاقاً همیشه سر قرار با اونایی که خیلی حساسن این اتفاق میوفته:icon_pf (34):). 9
Neutron 60966 ارسال شده در 9 اردیبهشت، 2012 اعتراف میکنم امروز باز هم دروغ گفتم. هنوز با خودم روراست نیستم. پس کی میخوای خودتو اصلاح کنی پسر؟ 8
NYC 20977 ارسال شده در 23 مرداد، 2012 خدارو شکر من میزان دروغ گفتنم خیلی کم شده. قبلاً انقدر دروغ الکی میگفت. دروغ تاثیر گذار نبودنا، دروغ الکی میگفتم. دروغایی که اگه نمیگفتی هیچ چیزی نمیشد. ولی الان خیلی خیلی کم شده. کلاً دروغ نگفتن خیلی تاثیر مثبت تو زندگی آدم داره. اینکه باید کارتو درست انجام بدی که بعد مجبور نباشی با دروغ فرار کنی. 8
mahtab 399 ارسال شده در 8 دی، 2012 یادم میاد همیشه بچه که بودم یه دختر کوچولوی خیلی آروم و مظلوم و خانم به نظر میرسیدم هیچکس فکرشو نمی کرد اونی که زنگ خونه ها رو زده و داره میره من باشم کلاس اول بودم معلممون کلاس رو به سه قسمت تقسیم کرده بود و من سرگروه یه گروه بودم ، یه دختری بود که دوست نداشت خط آخر ورقه اش رو بنویسه و معلممون هم به این موضوع حساس ( حالا نمیدونم چرا ) یادمه همیشه لو میدادمش :5c6ipag2mnshmsf5ju3 سال 4 ام که بودیم خانممون خیلییییییییییی بد اخلاق بود ، منهم از دوم به 4 ام اومده بودم و اونوسط یه سال جهشی زده بودم ، خانمه خیلییییییی هوامو داشت ، هرزمان میخواست شاگرد ها رو تنبیه کنه من تو دادن خودکار و خط کش و همکاری باهاش ، همسو میشدم :icon_pf (34): همیشه میرفتم که تمرینها رو پای تخته حل کنم گچی بر میداشتم که سنگ ریزه داشته باشه و میکشیدم به تخته همه اذیت میشدنننن هنوز هم بعضی وقتها زیر زیرکی همسرمو حرص میدم :vahidrk: 7
NYC 20977 ارسال شده در 9 دی، 2012 یادم میاد همیشه بچه که بودم یه دختر کوچولوی خیلی آروم و مظلوم و خانم به نظر میرسیدم هیچکس فکرشو نمی کرد اونی که زنگ خونه ها رو زده و داره میره من باشم کلاس اول بودم معلممون کلاس رو به سه قسمت تقسیم کرده بود و من سرگروه یه گروه بودم ، یه دختری بود که دوست نداشت خط آخر ورقه اش رو بنویسه و معلممون هم به این موضوع حساس ( حالا نمیدونم چرا ) یادمه همیشه لو میدادمش :5c6ipag2mnshmsf5ju3 سال 4 ام که بودیم خانممون خیلییییییییییی بد اخلاق بود ، منهم از دوم به 4 ام اومده بودم و اونوسط یه سال جهشی زده بودم ، خانمه خیلییییییی هوامو داشت ، هرزمان میخواست شاگرد ها رو تنبیه کنه من تو دادن خودکار و خط کش و همکاری باهاش ، همسو میشدم :icon_pf (34): همیشه میرفتم که تمرینها رو پای تخته حل کنم گچی بر میداشتم که سنگ ریزه داشته باشه و میکشیدم به تخته همه اذیت میشدنننن هنوز هم بعضی وقتها زیر زیرکی همسرمو حرص میدم :vahidrk: وووی ووووی چقدر حساب شده کار میکردی!!! اونم تو اون سن وسال؟!!! خدا به داد همسرت برسه.:icon_pf (34): 3
ارسال های توصیه شده