HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ بشین یر جاتون اومدم امپولاتونو بزنم پیمان آمپول زن بود که تو معلومه ناشی هستی که آمپول رو نشسته میزنی برامون 1 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ هوایی کدومه مگه بالابلندیه که از زیر زمین تونل هوایی در کنیم هااااا شی کنیم ینی :smiley (18): من قبلا یه بار با آرپاک با این روش از اینجا فرار کردم اگه پایه ای دفعه با هم بپریم 1 لینک به دیدگاه
hamid_shahrsaz 28920 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ بحث آمپول و ایناس.توام که آمپول زن باشی که دیگه اوه اوه:icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
hamid_shahrsaz 28920 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ بستگی اره آمپول زنش کی باشه خوب 1 لینک به دیدگاه
hamid_shahrsaz 28920 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ دستت درد نکنه! ما که بریم بخابیم! به بقیه آمپول تند و سریع بزن:4chsmu1: شب به خیر! 2 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ بحث آمپول و ایناس.توام که آمپول زن باشی که دیگه اوه اوه:icon_pf (34): تو که قرص خورت خوبه،آمپولتم ردیف کن دیگه سعی میکنم فوری و تند بزنم فوری و فوتی بزن براش خانوم دکتر 1 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ آخیییییییییییییییییی:w963: یادش بخیر اونموقه ها من اینجا بستری بودم:w963: چقد اینجا سوت و کور شد بعد رفتن من :w821: یادش بخیر چقد با سنگ میزدیم تو چشم همدیگه...:w821: یادش بخیر چقد شبا تو راهرو قدم میزدیم یه بار با یکی از بچه ها یکی رو با زامبی اشتبا گرفتیم کشتیمش ...:w963:بعد با رودش قرمه سبزی درست کردیم جای شما خالی خوردیم:w821: چقد این بچه ها دمپایی منو میدزدیدن شبا :w74::w821: 1 لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ آخیییییییییییییییییی:w963:یادش بخیر اونموقه ها من اینجا بستری بودم:w963: چقد اینجا سوت و کور شد بعد رفتن من :w821: یادش بخیر چقد با سنگ میزدیم تو چشم همدیگه...:w821: یادش بخیر چقد شبا تو راهرو قدم میزدیم یه بار با یکی از بچه ها یکی رو با زامبی اشتبا گرفتیم کشتیمش ...:w963:بعد با رودش قرمه سبزی درست کردیم جای شما خالی خوردیم:w821: چقد این بچه ها دمپایی منو میدزدیدن شبا :w74::w821: :w58: من پارک نمیام ؛ اگه تو هم باشی:banel_smiley_52: لینک به دیدگاه
hamid_shahrsaz 28920 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ آخیییییییییییییییییی:w963:یادش بخیر اونموقه ها من اینجا بستری بودم:w963: چقد اینجا سوت و کور شد بعد رفتن من :w821: یادش بخیر چقد با سنگ میزدیم تو چشم همدیگه...:w821: یادش بخیر چقد شبا تو راهرو قدم میزدیم یه بار با یکی از بچه ها یکی رو با زامبی اشتبا گرفتیم کشتیمش ...:w963:بعد با رودش قرمه سبزی درست کردیم جای شما خالی خوردیم:w821: چقد این بچه ها دمپایی منو میدزدیدن شبا :w74::w821: :w58::w58::w58::w58::w58: 1 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۰ :w58: من پارک نمیام ؛ اگه تو هم باشی:banel_smiley_52: نه بابا نترس :w963: اون موقه ها تو بخش زنجیری ها بستری بودم بعد دیدن حالم یکم بهتر شده میخواستن بفرستنم به بخش خود دگر آزارها رئیس بخش فامیل بود پارتی انداخت رفتم بخش خود آزارها همون موقه بود که نقشه فرار از دارالمجانین رو با یکی از بچه ها ریختیم در رفتیم الان از حالت دگر آزاری بهبود پیدا کردم خود آزاری دارم:ws18:دکترم گفته کم کم خوب میشم یه چیز بهت میگم به هیچکی نگو سالم بیاد اینجا دیوونه میشه:w963: به نفع دیوونه هاست هر چه زودتر فرار کنن :w58::w58::w58::w58::w58: اون همه تعجبببببببب اینایی که گفتم واقعا اتفاق افتاد فک کنم صفحات 80 به بعد بود بزرگترین قتل های زنجیره ای تو همین دارالمجانین اتفاق افتاده من بودم اینجا شاهد همه اینام:ws18: 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده