رفتن به مطلب

یه شعر در مورد ایران بگو


saeed99

ارسال های توصیه شده

با درود

 

 

یه شعر در مورد ایران ، وطنت بگو :icon_gol:

 

اضافه کردن نام شاعر در پایان هر شعر مایه خرسندی است .

 

 

 

 

 

 

اولین شعر را به یاد و افتخار بزرگ پارسی سرای ایران زمین ، فردوسی نامدار ، به دوستداران

 

ایران زمین پیش می کنم .

 

 

 

 

 

 

چوايران نباشدتن من مباد

در اين بوم بر زنده يك تن مباد

 

فردوسی

:icon_gol:

  • Like 10
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 44
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

هرگز نخواب کوروش

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد***بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد

کارون زچشمه خشکیدالبرزلب فروبست***حتا دل دماوند آتش فشانندارد

دیو سیاه دربند آسان رهید وبگریخت***رستم در این هیاهو گرز گرانندارد

روز وداع خورشید زاینده رودخشکید***زیرا دل سپاهان نقش جهانندارد

بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند***گویی که آرش ما تیر و کمانندارد

دریای مازنی ها بر کام دیگران شد***نادر زخاک برخیز میهن جوانندارد

دارا کجای کاری دزدان سرزمینت***بر بیستون نویسند دارا جهانندارد

آییم به دادخواهیفریادمان بلند است***اما چه سود که اینجانوشیروان ندارد

سرخ وسپید وسبزستاین بیرق کیانی***اما صد آه و افسوسشیر ژیان ندارد

کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید***شاید که شاعر ما دیگربیان ندارد

هرگز نخواب کوروش ای مهرآریایی***بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دوباره می سازمت وطن

:icon_gol::icon_gol:

دوباره می سازمت وطن

اگر چه با خشت جان خويش

ستون به سقف تو می زنم،

اگر چه با استخوان خويش

دوباره می بويم از تو گُل،

به ميل نسل جوان تو

دوباره می شويم از تو خون،

به سيل اشك روان خويش

دوباره ، يك روز آشنا،

سياهی از خانه ميرود

به شعر خود رنگ مي زنم،

ز آبی آسمان خويش

اگر چه صد ساله مرده ام،

به گور خود خواهم ايستاد

كه بردَرَم قلب اهرمن،

ز نعره ی آنچنان خويش

كسی كه « عظم رميم» را

دوباره انشا كند به لطف

چو كوه می بخشدم شكوه ،

به عرصه ی امتحان خويش

اگر چه پيرم ولی هنوز،

مجال تعليم اگر بُوَد،

جوانی آغاز می كنم

كنار نوباوگان خويش

حديث حب الوطن ز شوق

بدان روش ساز مي كنم

كه جان شود هر كلام دل،

چو برگشايم دهان خويش

هنوز در سينه آتشی،

بجاست كز تاب شعله اش

گمان ندارم به كاهشی،

ز گرمی دمان خويش

دوباره می بخشی ام توان،

اگر چه شعرم به خون نشست

دوباره می سازمت به جان،

اگر چه بيش از توان خويش

سیمین بهبهانی :icon_gol:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

نام جاوید وطن

صبح امید وطن

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

وطن ای هستی من

شور و سرمستی من

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

 

بشنو سوز سخنم

که همآواز تو منم

همه جان و تنم

وطنم، وطنم، وطنم، وطنم

بشنو سوز سخنم

که نوا گر این چمنم

همه جان و تنم

وطنم، وطنم، وطنم، وطنم

همه با یک نام و نشان

به تفاوت هر رنگ و زبان

همه با یک نام و نشان

به تفاوت هر رنگ و زبان

 

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان

ز صلابت ایران جوان

ز صلابت ایران جوان

 

 

 

 

 

 

 

بیژن ترقی

:icon_gol:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

در روح و جان من می‌مانی ای وطن

به زیر پا فتد آن دلی، که بهر تو نلرزد...

شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن

که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد...

 

ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران...

ای عشق سوزان ، ای شیرین‌ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان

ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان

ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان

سبزی صد چمن ، سرخی خون من ، سپیدی طلوع سحر

، به پرچمت نشسته

شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن

بمان که تا ابد هستیم ، به هستی تو بسته

 

ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران

ای عشق سوزان ، ای شیرین‌ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان

ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان

ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان......

 

  • Like 6
لینک به دیدگاه

ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس

چه سفرها کرده ایم

ما برای بوسیدن خاک سر قله ها

چه خطرها کرده ایم

ما برای آنکه ایران خانه ی خوبان شود

رنج دوران برده ایم

ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود

خون دل ها خورده ایم

ما برای بوییدن بوی گل نسترن

چه سفرها کرده ایم

ما برای نوشیدن شورابه های کویر

چه خطرها کرده ایم

ما برای خواندن این قصه ی عشق به خاک

رنج دوران برده ایم

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک ،

خون دل ها خورده ایم

نادر ابراهیمی

:icon_gol:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

ای خطـه ایران ، مـیهـن ، ای وطـن من

ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من

 

تا هست کنار تو پر از لشگر دشـمن

هـرگـز نـشـود خــالـی از دل مــحـن من

 

دردا و دریغا که چنان گشتی بی برگ

کـز یــافـتـه خـویـش نـداری کـــفـــن من

 

بـسـیـار سـخـن گـفتم در تعزیت تو

آوخ که نـگــریـــانــد کـس را ســـخــن من

 

و آنـگاه نیوشند سخنهای مرا خلق

کـز خـون مـن آغـشـتـه شود پیرهن من

 

و امروز همی گویم با محنت بسیار

درد او دریـــغـــا وطــــن مـن وطــــن من

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ای ایران

 

 

 

 

سرود «ای ایران» دقیقا در 27 مهر ماه سال 1323 در تالار دبستان نظامی (دانشکدۀ افسری فعلی) و در حضور جمعی از چهره‌های فعال در موسیقی ایران متولد شد. شعر این سرود را «حسین گل گلاب» استاد دانشگاه تهران سروده بود، و از ویژگی‌های آن، اول این است که تک ‌تک واژه‌های به کار رفته در سروده، فارسی است و در هیچیک از ابیات آن کلمه‌ای غیر فارسی وجود ندارد.

سراسر هر سه بند سرود، سرشار از واژه‌هاى خوش‌تراش فارسى است.

زبان پاكیزه‌اى كه هیچ واژه بیگانه در آن راه پیدا نكرده است، و با این همه هیچ واژه‌اى نیز در آن ناشناخته نیست و دریافت متن را دشوار نمى‌سازد.

 

 

 

 

 

ای ایران

 

ای ایران، ای مرز پر گهر

ای خاکت سرچشمه هنر

دور از تو اندیشه بدان

پاینده مانی تو جاودان

ای دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم

جان من فدای خاک پاک میهنم

مهر تو چون شد پیشه ام

دور از تو نیست اندیشه ام

در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

سنگ کوهت دُر و گوهر است

خاک دشتت بهتر از زر است

مهرت از دل کی برون کنم

برگو بی مهر تو چون کنم

تا گردش جهان و دور آسمان بپاست

نور ایزدی همیشه رهنمای ماست

مهر تو چون شد پیشه ام

دور از تو نیست، اندیشه ام

در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

ایران، ای خرم بهشت من

روشن از تو سرنوشت من

گر آتش بارد به پیکرم

جز مهرت در دل نپرورم

از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گلم

مهرت گر برون رود تهی شود دلم

مهر تو چون، شد پیشه ام

دور از تو نیست، اندیشه ام

در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

 

 

 

 

شاعر : حسین گل گلاب

:icon_gol:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

ای وطن ای مادر تاريخ ساز

 

ای مرا بر خاک تو روی نياز

 

ای کوير تو بهشت جان من

 

عشق جاويدان من ايران من

 

ای ز تو هستی گرفته ريشه ام

 

نيست جز انديشه ات انديشه ام

 

آرشی داری به تير انداختن

 

دست بهرامی به شير انداختن

 

کاوه آهنگری ضحاک کش

 

پتک دشمن افکنی ناپاک کش

 

رخشی و رستم بر او پا در رکاب

 

تا نبيند دشمنت هرگز به خواب

 

مرزداران دليرت جان به کف

 

سرفرازان سپاهت صف به صف

 

خون به دل کردند دشت و نهر را

 

باز گرداندند خرمشهر را

 

ای وطن ای مادر ايران من

 

مادر اجداد و فرزندان من

 

خانه من بانه من توس من

 

هر وجب از خاک تو ناموس من

 

ای دريغ از تو که ويران بينمت

 

بيشه را خالی ز شيران بينمت

 

خاک تو گر نيست جان من مباد

 

زنده در اين بوم و بر يک تن مباد

 

 

شاعر : علیرضا شجاعی پور

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ای همه شعر و حکایت

ای بزگ ای بی نهایت

ای همه دار و ندارم

اعتبارم ای ولایت...

 

گریه هام تو ...

خنده هام تو ...

گفتنم تو ...

خواستنم تو ...

وقت زادن پیرهنم تو ...

وقت مردن کفنم تو

 

پیش تو دریا حقیره

حتی این دنیا حقیره

کی میتونه از تو باشه

اما دور از تو بمیره ؟

 

منه عاشق کی میتونم لایق خاک تو باشم

من که می میرم اگه که یه روزی از تو جدا شم

 

لایق عشق تو یک روز کمونو گذاشت تو جونش

اما باز پیش تو کم بود عشق آرش با کمونش ...

..................

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

به نام خداوند جان و خرد

به کوروش به آرش به شیرین * قسم

به نقش و نگار تخت جمشيد قسم

که ايران همی قلب و خون من است

گرفته ز جان از وجود من است

 

 

 

 

* : در متن اصلی جمشید آمده است

برگرفته از : وب نوشته فرزندان کوروش بزرگ

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اگر ایران بجز ویرانســـرا نیست

 

من این ویرانسرا را دوست دارم

اگر آب و هوایش نیست دلـکش

من این آب و هــوا را دوست دارم

تمام عالـــم از آن شمـــــا باد

من این یک تکه جا را دوست دارم

دیگــــــــــــه نـــــــــــــدارم طاقت مونـــــــــــــــــــــــــــــــــدن

من این شهر و رهـــــــــــــا مـــــــــی کنم از درد شبونه ام

دل موطن من مـــــــــــــــرده زبیـــــــداد زمونــــــــــــــــــه ام

های های های های....

سرم روی تن من، نباشه: گر که بیگانه بشه هموطن من

اگــــــــــه خــــــــــــاک من از دست بــــــــــــره جایی ندارم

دلــــــــــــــم میمیره از غصـــــــــــــــه دیگه، نــــــایی ندارم

بجــــــــــز نـــــــــــــــام تو ای مـــــــام وطن! ای موطن من!

دگر برروی لبهــــــــــــــــــــای خود،آوایـــــــــــــــــــــی ندارم

ایران! ایران! ایران!

سرم روی تن من، نباشه: گر که بیگانه بشه هموطن من

مازیار/بعدها مهرداد آسمانی

  • Like 7
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...