تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ سلام یه سلام پر از چشم انتظاری امروز جمعه 18/9/90بود برای من جمعه چشم انتظاری بود نمیدونم چرا همش منتظر خبری بودم ولی نشد که نشد به امید یه روز خوب. شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام 7 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ سلام سلام به تو که نمیدونم درباره من چه حسی داری سلام به توییکه گاهی با دست پس میزنی ولی با پا پیش میکشی این چند روزه خیلی بت فکر کردم گاهی به این نتیجه رسیدم اشتباه میکنم ولی اخه مگه میشه؟ خیلی حرفا هست که دلم میخواد بنویسم اما نمیشه پس مثل همیشه سکوت میکنم و عشق در دلم جاریست که این زیباترین نوع خویشتن داریست 5 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه من دیگه بسه برام تحمل این همه غم بس جنگ بی ثمر برای هر زیادو کم وقتی فایده ای نداره غصه خوردن واسه چی واسه عشقای تو خالی ساده مردن واسه چی نمیخوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم نمیخوام گناه بی عشقی بیفته گردنم نمیخوام در به در پیچ و خم این جاده شم واسه اتیش همه یه هیزم اماده شم وایساده دنیا وایسا دنیا من میخوام پیاده شم همه حرف خوب میزنن اما کی خوبه این وسط بدو خوبش به شما ما که رسیدیم ته خط قربونت برم خدا چقدر غریبی رو زمین 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ شنبه 19/9/90 خداجون خیلی دوست دارم من جمعه منتظرت بودم ولی به الانشم راضیم چقد خوشحالم. خداجون ممنون 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ چهارشنبه 23/9/90ساعت22:30 سلام سلامی بر تکرار روزها خوبی؟ خوشبحالت من خوب نیستم. نمیدونم چجور بگم ولی خیلی احمقی خیلی تابلویی چیه زورت میاد؟ بدرکککککککککککککککککک انقدزورت بیاد که بترکی چقد احمقی که هنوز منو نشناختی متاسفم برات برا خودمم متاسفم خیلیم متاسفم معدم درد گرفته دلم میخواست میمردی نه نازی واسه کسی بد نخواه پشیمون شدم دلم نمیخواد بمیری چرا خودمو ناراحت کردم؟ بی خیال بابا مثل همیشه بخند به روی دنیا دنیا به روت بخنده واقعا راسته؟پس چرا دنیا برو من نمیخنده از دست تو هم ناراحتم اخه یه ادم چقد میتونه ریلکس باشه هاااااااااااااا:vahidrk: باید تو رفتارم تجدید نظر کنم خیلی به اطرافیان رو میدم سوختم ولی خوب سوزوندم 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۰ پنج شنبه24/9/90 سلام یه سلام پراز شنگولی امروز از صبح الکی خوش بودم صبح رفتم یه بره ناقولا تپلی برا راضی خریدم اخه فردا تفلدشه تو یونی که بش دادمش چقد ذوق کرد همش به شوخی بش میگفتم غنچه ناز کوچک تفلدت مبالک چقدر سر کلاس خندیدیم ولی کلاس عصرم یدفه اعصابم بهم ریخت. الان خوبم.خوب تر از همیشه دلم خنکه واسه اینکه سوزوندمت داری اتیش میگیری 1 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ جمعه 25/9/90ساعت19:12 سلام یه سلام پر از بی حوصلگی امروز جمعه بود از ساعت 8بیدار بودم صبح همش نت بودم بعد نهار نتم قطع بود تا الان. کلافه شدم. چقدر سخته جمعه باشه خونه هم باشی کاری هم نداشته باشی نتم قطع باشه دلم میخواست با کسی میحرفیدم :5c6ipag2mnshmsf5ju3 منتظر ت بودم ولی خبری از تو هم نیست میدونی خیلی بی معرفتی؟ نه شایدم توقع من زیاده اره من توقع بیجا از تو دارم در کل تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، ۱۳۹۰ سلام یه سلام پر از شک و تردید قربونت برم خدا تو چقدر خوبی که منو تحمل میکنی خداجون بازم منم باز بنده ای که همش تو کاراش مونده خدایا موندم چیکار کنم از یه طرف دلم باهاشه از یه طرف میترسم نمیدونم چکار کنم خدایا منو ببخش میدونم که اذیتت میکنم الان میگی تا بش نداده بودم هی میگفت خدایا کمکم کن حالا که به حرفش گوش دادم مونده چیکار کنه بازم کمک میخواد ببخش منو ولی واقعا دارم از تردید دیونه میشم خودت بهترین راهو جلوم بذار 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ سلام یه سلام پر از خوشحالیو ناراحتی یه سلام پر از شکایتو تشکر خیلی اتفاقا افتاده که دوست ندارم زیاد بگم ولی خلاصه اشاره میکنم عزیز دلم برگشت خیلی دلم براش تنگیده بود کلاسارو دودر کردمو رفتم تا ببینمش بعد 3هفته بهم گفتی برم بش بگم بش گفتم الان با همین وووووووووووووووووخوش باشین شنبه 10/10/90حالم گرفته شد وهمش با خودم گفتم گل من باغچه نو مبارک ولیییییییییی الان اکی ام خوشحالم من خودمو به خدا واگذار کرده بودم والانم میدونم خدا بهترین صلاحو برا من دونسته خب دیگه چی بگممممممممممممم حالم انقد بد بودکه نشستم 8 صفحه واسه دلم نوشتم الان خوبم خدا اخر عاقبت همه رو بخیر کنه 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۰ شنبه 1/11/90 ساعت 9:20 سلام یه سلام پر از دلتنگی برای روزها خیلی وقته ننوشتم .دلم برا روزها تنگ شده بود از پریشب تا حالا هر چی میکردم انجمن ارور میداد روزها منو ببخش خبببببببببب این روزا تو فرجه امتحاناتم وتموممممممممممم عجیب حالو هوای غریبی دارم خودمم نمیدونم چه حسیه در آن واحد هم خوشحالم هم ناراحت خیلی حرفا تو گلوم گیر کرده ولی بیرون نمیاد مثل موقعی که میخوای داد بزنی دهنتو باز میکنی ولی صدایی خارج نمیشه من اینجوریم کاش این بغض سر بسته باز بشه و کاش فریاد بی صدام صدا دار بشه 1 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۰ جمعه 7/11/90سلام یه سلام پر از تنهاییامروز جمعسو طبق روال همیشه من دلتنگم دلتنگی من همیشگی شدهخدایا چرا من اینجوریم؟بین دوحس کاملا متفاوت گیر کردمخدایاااااااااااااااااااااااا خسته شدم خستهههههههههههههههههه 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۹۰ دوشنبه 30/11/90 ساعت:10:20 سلام بر روزهااااااااااا سلام یه سلام پر از دوری ادما کلا قدر روزاشونو نمیدونن و وقتی روزی گذشت میگن کاش قدر اون روزا رو بیشتر میدونستیم منم حالا که دانشگام تمام شده حالا که بیکارم حالا که تا 6ماه باید علاف بگردم قدر دوران دانشجوییمو میدونم خیلی دلم میخواد برم سرکار خیلییییییییییی حالا که روزامو با وروجک میگذرونم میفهمم که ارامش چه چیزه خوبیه که من با وجود وروجک خان ازش محرومم نمیدونم اسمشو چی بذارم قسمت یا تقدیر یا هر چیز دیگه ای ولی بلاخره هر کسی یه جوریه دیگه از امروز با خودم تصمیم جدی گرفتم که الکی خودمو ناراحت نکنم با خودم گفتم دلتنگی ملتنگی موقوففففففف با خودم گفتم از زندگیم باید استفاده کنم بی خیال ادم عالم باشم مگه همش چند سالمه که هی زانوی غم بغل میگیرمو گریه و زاری از امروز باید بشم همون دختر دبیرستانی که هیچ کسی تو دلش راه نداشت دختری که با غم راهی نداشت دختری که مفهوم دلتنگیو نمیدونست و باخودم تصمیم گرفتم یه تابلو بزرگ رو قلبم نصب کنم که روش بنویسم دوست داشتن ممنوعععععععع حتی شما دوست عزیز و هیچ کسو توش راه ندم تا الان به اندازه کافی نقش دروازرو اجرا کرده دیگه بسشه و این تابلو رو تا اطلاع ثانوی تغیر نمیدم بابا میخوام راحت باشم این مدته خیلی غم تو دلم بود خیلی حرفای ناگفته تو دلم تلنبار کردم دیگه بسمه و اینکهههههههههههه دلم میخواد سال 91رو که شروع میکنم یه نازی دیگه باشم یه دختر شادو شنگول که بی خیال قلبی باشه که این همه تنها مونده روزهامو میگذرونم مثل همیشه با این تفاوت که تو دیگه نقشی تو قلبم ندارییییییی 5 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۰ 6/12/90ساعت 3:00 سلام بر روزهای زیبای من این روزها روزای پایانه ساله .سالی که گذشت مطمئنا برای هر کسی خاطره های زیادی داشته خوب یا بدش مهم نیست دیگه و اینکههههه امسال هم برای من مملو از خاطرات بود خدایا شکرت چهارشنبه 3/12/90خبرخوشی بم داده شد و پنج شنبه 4/12برا معرفی رفتم اونجا .خیلی خوشحالم خیلییییییییییییی خدایا کمکم کن قرارداد اول اکی بشه 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ 14/12/90ساعت18:31 سلام یه سلام پر از بی دغدگی یه سلام پر از بیکاری حوصلم سر رفته .نمیدونم چیکار کنم.دلم یه تنوع میخواد ولی کو تنوع؟!!!!!! کاشکی یه دوست خوب داشتم الان باش میحرفیدم دوستام دیگه دوست نمیدونم اون از ارزو واینم از راضی. کاش تو بودی تا با تو حرف میزدم.تنهای تنهام امروز دو دل بودم برم خونه یا بمونم ولی بلاخره موندم خدایا تو که دیدی من با خودم و خودت عهد کردم که دیگه دلم نگیره پس چرا الان دلم گرفته؟ خدایا همیشه کمکم کردی اینبارم روش.کمک کن تا کارم زودتر درست بشه خداجونم تو که خوب میدونی من از سردرگمی بیزارممممممم ای خدا شکرتتتتتتتتت شکر هوا بدجوریه ابریه درست مثل دل من سال 90ام داره تموم میشه چه سالی بود!!!!!!!!!! میگفتن سال 90ساله پوله ولی بدست من پول زیاد رسید ولی همه خرج شدن هیچ نموند خدایا دلم برا مامانم تنگ شده خدا حفظش کنه دلمم برا بابام هم تنگ شده خدا کمکش کنه خلاصه خدا با اینکه قول دادم ولی رو قولم نموندم منو ببخششششششششششششش میدونم که میبخشی 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ 1/2/91 سلام یه سلام پر از حرفای نگفته یه سلام پر از ........ سال جدیدو اغاز کردم اما چه سالییییییی همیشه میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست پس وای به امسال که اینجور شروع شد به هر حال خداجون ازت میخوام به خیر بگذرونیش خدایااین 60روزو زود تموم کن تا راحت شم .کسی باور نمیکنه من چقدر اعصابم خراب شده داغونم داغونننننننننن عجب بالا و پایین داره دنیا 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۱ 12/2/91 دوشنبه شب ساعت21:56 سلام بر روزهای در انتظار تیر امشب بازم هوس نوشتن کردن.میدونی چرا؟چون هیچکس نبود تا حرفمو بش بزنم ومن بی معرفت باز یاد تو افتادم یاد تو روزهای من امشب بدجوری دلم گرفت هنوزم که هنوزه بغض تو گلومه ولی هیچکسو پیدا نکردم تا از حال خرابم باش بگم من چقد احمقم چقد بیچاره ام که یاد تو اشغال بی همه چیزو میکنم و تو چقد بیشعوری که .................. سکوت کنم بهتره تو حتی لیاقت اینو که تو فکر من باشیو نداری من تو رو از زندگیم حذف کردم تو یه ادم سودجو بیشتر نبودی نمیدونم الان تو فکر کی هستی ولی امیدوارم.................... خدایا روند روزهامو تند تر کن من منتظر تیر ماهم خدایااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن حالم خرابه .اما روزهای من ای همدم بی کسی و تنهایی من با نوشتن برای تو اروم تر شدم 1 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۱ سلام جمعه 15/2/91 ساعت12:50ظهر و سلام یه سلام بازم از جنس در انتظار تیر دوسه شبی بود که حالم گرفته میشد ولی دیشب خودمو راحت کردم راحت راحت :hapydancsmil: خداجون کمکم کن بتونم تا اخرش بات بیام راستی ممنون که بیدارم کردی واینکه از دیشب داره بارون میاد پنجره اتاق بازه .بوی تازگی تو اتاق پیچیده من عاشق این بو و تازگیم:hapydancsmil: روزهای من ای همدم تنهایی من امروز دلم میخنده خودمم نمیدونم چرا .شاید بخاطر دیشب باشه ولی هرچی که باشه من خوشحالم گفتم همیشه از ناراحتی و دلتنگیم برات گفتم بذار اینبار موقع شادی بیام پیشتو چند خطی برات بنویسم خدایا دوست دارم 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۱ جل الخالقققققققققققققققققققق خدایا کب کردم لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد، ۱۳۹۱ 5/3/91 ساعت00:23بامداد سلام یه سلام پر از حرف های ناگفته خیلی وقته ننوشتم اخه حرفی نداشتم که بنویسم از کجا بگم؟یا همون قصه از کجا شروع شد اینبار دیگه تو دلتنگیو غربت نبود اینبار منی بود که مدتها جلوی خودشو گرفته بود منی بود که مهر سکوت به قلبش زده بود منی بود که 68شب به یادت سر رو بالش گذاشته بود منی بود که هر شب دلش میخواست بتو اس بده ولی نمیدا منی بود که با خودش کلنجار میرفت که تو براش مهم نیستی دیگه تو رو نمیخواد ولیییییییییییی امشب منی شدم که با تو حرف زدم از دوریم از تنهاییم و از بیکاری از خاطرات گذشته میخوام یه اعتراف کنم اونم اینه که نمیگم دوست دارم نههههههههه تو دیگه برا من مثل اول نیستی ولی دلم با حرف زدنت شاد شد نمیدونم کار درستی کردم یا نه ولی همین که دلم شاد شد خودش خوبه راستی امشب شب ارزوهاست ارزو کردم که تکلیفم با کارم هر چه زودتر مشخص بشه هنوزم من منتظر اول تیرم خداجون دوست دارم 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده