تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۰ شایدآن روزكه سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی بایدكرد خبری ازدل پر دردگل یاس نداشت، باید این گونه نوشت هرگلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچك و یاس زندگی اجبار است. 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ به یادت ارزو کردم که چشمانت اگر تر شد به شوق ارزو باشد نه تکرار غم دیروز 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۰ خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت. من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند و چشم هایش را می بندد و می گوید من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد. همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه حالا یادت آمد من کی هستم خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم. 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۰ بی تو این حالو هوا بارانیست............. 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۰ دلم گرفته الان دارم اهنگ گوش میدم اشکام بی اختیار میریزه ای خدایا خسته شدم دیگه نمیکشم خودت کمکم کن منم تحملی دارم دیگه نمیتونم نمیتونم بریدم.کاشکی یکی بود تا میتونست الان ارومم کنه.خداجون به داده هات ونداده هات شکر .خدافقط تو میدونی چرا کمکم نمیکنی دارم خفه میشم. 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۰ با عبور از روزهای سخت آدمهای سخت می مانند نه روزهای سخت 4 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۰ خداجون شکرت کاری میکنی ادم دست به دهن میمونه. 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۰ باورها هنوز ترک میخورندو تو در حجم سنگین یک دوروغ میگویی دوستت دارم و من احمق ترین عاشق باز تو را در قلبم جای میدهم 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۰ دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟ کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندانم که دیده برگشودم به کنج تنگنا، من نه بستهام به کس دل، نه بسته دل به من کس چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من ز من هر آنکه او دور، چو دل به سینه نزدیک به من هر آنکه نزدیک، ازو جدا، جدا، من! نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی که تر کنم گلویی به یاد آشنا، من ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟ که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟ ستارهها نهفتم در آسمان ابری - دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من... 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۰ می رسد روزی که فریاد و فغان ها سر کنی می رسد روزی که احساس مرا باور کنی می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خویش خاطرات رفته ام را مو ز مو از بر کنی می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من آن زمان احساس امروز مرا باور کنی 4 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت گر چه درحسرت گندم پوسید من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود و خدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلندو نه آلوده به افکار پلید من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم می فهمید آرزویم این بود... دور اما چه قشنگ تا روم تا در دروازه نور تا شوم چیده به شفافی صبح ... 5 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۰ همه گویند که از دل برود هر آنچه از دیده برفت و شب رفتن تو من ماتم زده، خسته دل، گوشه نشین گوشه در ماتم تک ساغر خود ریخته روی زمین زیر لب میگفتم آه که از رفتن تو ... نفس از سینه برفت لحظه ها طی شد و میخانه نشینان همه رفتند و شب از نیمه گذشت آسمان بود که با دیده من نعره زنان میگریید مرغ شب بود که در پهنه لاینتهی دشت خیال ، همره مرغ دلم ،بال زنان گریه کنان دور درخت می چرخید و من آنقدر نشستم که سحر آمد و از دیده شب تیره برفت گرمی پرتو خورشید از آنسوی تن پنجره ها سر زد آهسته چنین خواند به گوش دل من که ای خسته مطمئن باش که هرگز نرود از دل هر آنچه از دیده برفت مطمئن باش.... 6 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۹۰ یا به اندازه ی تلاشت ارزو کن یا به اندازه ی ارزوت تلاش 5 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۹۰ عاشق بارونم.خداجون شکرت چه بارونی داره میاد خداجون من خیلی بنده بدیم برات.کاشکی گناه ادمام با این بارونا پاک میشد.کاشکی دلای گرفته هم بارونی بشه بعدشم صاف صاف بشه.کاشکی هیچ دست کوچکی نیازمند نباشه امروز که تو خیابون بودم داشت بارون شدید میومد منو سمان زیر یه سایبون داشتیم سمبوسه میخوردیم تا بارون بند بیاد داشتم نیگا خیابون میکردم یدفه یه گنجشکیو دیدم که تو اون بارون شدید یه تکه نونو که رو زمین افتاده بودوخیس شده بود میخورد با خودم گفتم خداجون خیلی مهربونی. 6 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من اگر اشک بدادم نرسد میشکنم زیر این سقف کبودزیر این سلطه سنگین سکوت اگه از یاد تو یادی نکنم تک و تنها بخدا میشکنم 5 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۹۰ نمیخواهم نبودنت از شمارش انگشتانم بیشتر شود اما این روزها کاری . . . از دستانم بر نمی اید 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۹۰ ااااخ تینا جان معذرت میخوام گویا نباید اینجا پست میدادم شرمنده عزیزم 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۰ مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا بین آدم هایی،که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی، دلش از دوری تو دلگیر است.... مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ، به رهت دوخته بر در مانده و شب و روز دعایش اینست؛ زیر این سقف بلند، هر کجایی هستی، به سلامت باشی مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که دنیایش را، همه ی هستی و رؤیایش را، به شکوفایی احساس تو، پیوند زده و دلش می خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد.... مهربانم، ای خوب! یک نفر هست که با تو تک و تنها، با تو پر اندیشه و شعر است و شعور! پر احساس و خیال است و سرور! مهربانم، ای یار، یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزدیک است و به یادت، هر صبح، گونه سبز اقاقی ها را از ته قلب و دلش می بوسد و دعا می کند این بار که تو با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی... 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده