تینا 15116 مالک ارسال شده در 24 دی، 2011 سکوت این روزها از هر زمان دیگری سکوت را بیشتر ترجیح میدهم تنها راه چیره شدن بر اشفتگیم همین چند کلمه است ............................................................................................................................................ 8
تینا 15116 مالک ارسال شده در 29 دی، 2011 سلام پاییز داره خوب خودشو نشون میده امروز بارون زیادی اومد من عاشق بارونم چقد دوست دارم زیر بارون قدم بزنم حس میکنم بارون به ادم ارامش میده دیشب که از خونه برگشتم خوابیدم صبح تا نزدیکای 11.20خواب بودم خواب عجیبی دیدم خدا خیرش کنه.بلند که شدم دوش گرفتم غذارو گرم کردم ارایشی کردمو رفتیم یونی.کلاس الکترونیک صنعتی داشتم.استاد حالش بد بود زود کلاسو تعطیل کردبعدم تا ساعت 7.30تو خیابونا زیر بارون با سمان فر خوردیم میخواستم سوئیشرت و کفش و پالتو بگیرم اما هیچ کدوم گیرم نیومد.اومدم خونه پیش بخاری نشستم چقد تو زمستون حال میده از بیرون بیای سردت باشه کنار بخاری یه لیوان چایی یا قهوه بخوریو گرم بشی. چقد خوبه ادم به مراد دلش برسه خدایا تو این بارون پاییزی قسمت میدم به تک تک قطره های بارون مراد دل همه رو بده مراد دل منم بده 7
تینا 15116 مالک ارسال شده در 2 بهمن، 2011 بازم سلام بازم خوبی؟چقدر این کلمات تکرارین چقدر در روز این کلماتو بکار میبریم چرا تا یه اشنارو میبینیم مثل فرفره سریع میگیم سلام حال شما خوب هستین گاهی اصلا به امان جواب دادن رو به طرف نمیدیم چرا من این روزا سرم شلوغه چرا فرصت ازادی برای خودم ندارم عجب روزگاریه ها صبح زود بلند میشم حاضر میشم میرم یونی میرم سر کلاس استاد درس میده همه تندو تند تو جزوه هاشون مینویسن حتی گاهی هم نمیفهمن اما بازم فقط کپی برداری میکنن بعد کلاس نهار میخوری دوباره تا شب درسو درسو درس .درسایی که اصلا برات اهمیتی ندارن درسایی که خوندن یا نخوندنشون فرقی نداره. خداجون این ترم داره پوست از کلم کنده میشه .اخه یکی نیست بمن بگه اخه دختر مگه مریضی که هر استادی تا میگه پروژه دست بلند میکنی بیشتر از همه دلم واسه این میسوزه که این همه پروژه تحویل بده اما اخر ترم که شد هیچی به هیچی میشه اون استاد فراموش میکنه که زحمتی کشیدی.الان تازه پروژه استاد سجادیو اکی کردم فردا ارائه بدم.شنبه پروژه دارم که هنوز هیچ کاریشو نکردم.خدا بزرگه. خدا بزرگه چه واژه اشناییه هر وقت به مشکلی بر خوردم همیشه همینو گفتم والحقم که همیشه کمک و یارم بوده و هیچ وقت دست تنهام نذاشته ولی من چرا انقدر بدم چرا فقط وقتی به مشکلی بر میخورم دست به دامنش میشم خداجون تو خیلی خوبی خیلی دوست دارم خیلیییییییییییییییییییییی. الان ساعت1.17دقیق بامداد روز پنج شنبه است ومن خیلی حرفا رو دلم سنگینی میکنه وقتی اومدم تا تو روزها بنویسم قصد نوشتن چیزایی دیگه داشتم ولی تموم این چیزایی که نوشتم ییهو به ذهنم اومد منم نوشتم.دیگه برم لالا.خداجون دوست دارم 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 3 بهمن، 2011 امروز پروژه استاد سجادیو ارائه دادم همه بچه ها راضی بودن منم خدایی براشون مایه گذاشتم استاد گفت خیلی خوب ارائه دادی با خودم گفتم خدارو شکر بچه ها و استاد راضی بودن بعدم اومدم خونه هنار کهخوردم چقد به جون سمانه بیچاره غر زدم بعد خودم پشیمون شدم. همش اظطراب پروژه شنبه رو داشتم میخواستم این اخر هفته ای برم خونه اما گفتم نه بذار پنج شنبه جمعه رو وقتمو صرف اکی کردن پروژه کنم خدارو شکر الان پاورپوئینتشو اکی کردم فقط مونده واسه خودم پرینتش بگیرم و خلاصصصصصصصصصصصصصص. 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 5 بهمن، 2011 همین امشب از غصه ها میمیرم انتقام خودمو از دوتامون میگیرم دیگه از دست تو هم کاری بر نمیاد باید اروم بگیرم مث نور یه شهاب کوچیک رد میشم از تو چشات باز دوباره میفتم از چشات بی صدا میمیرم به خوابت نمیام پابوست نمیشم تو شبای سیاه فانوست نمیشم دیگه از دست تو هم کاری بر نمیاد باید اروم بگیرم 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 5 بهمن، 2011 نمیتونم غریبه باشم تو اینه چشمات تو بزار من بسوزم مث شمعی توی چشمات 8
تینا 15116 مالک ارسال شده در 7 بهمن، 2011 نبودی نبودم تو هستی که هستم به تو تکیه میدم تو رو میپرستم به تو تکیه میدم که عاشقترینی که دلواپس لحظه های زمینی من از تو نگفتم شنیده گرفتی به یادت نبودم ندیده گرفتی میخوام مثل اینه پیش روت بشینم تو رو با تمام وجودم ببینم بذار روح من با نگات زیرو رو شه بذار پیرهنه اسمونو بپوشه همه دلخوشیهام گذشتو تو موندی تو بیراهه هامو به مقصد رسوندی امیدم بجز تو شده نا امیدی همیشه تو اخر به دادم رسیدی 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 7 بهمن، 2011 سلام امروز روز عید قربان بودم.هی روزگارررررررررررررررر.هر چی خواستم خودمو سرگرم کنم نشد دوست نداشتم بنویسم اما دلم گفت بنویس تا اروم بشی بعد پاکش کن. امروز یدفه یاد عید قربون پارسال افتادم یدفه اه از نهادم بلند شد.واقعا برای خودم متاسفممممممممممممممم چی میشد روزگار به عقب بر میگشت.بسههههههههههههه دیگه بی خیال. و امااااااااااااا امسال من رنگو بویی دیگه داشت امسال روز یکشنبه(شب عیدو)نیت کردم روزه بگیرم و خدا کمک کردو گرفتم.رفتم یونی ارایش نکرده بودم مقنعه هم جلو بود دوستام میگفتن چه تغییر کردی وراضیه هم هی میگفت خیلی اینجوری بهتره خلاصه دانشگا مراسم دعای عرفه داشت منو راضیو ارزو تو بوفه بودیم سحر اومد دنبالمون که بریم مراسم اولش نرفتیم بعد صدای روضه خون به گوشم که خورد حالو هوام عوض شد دل پر کشید که برم بشینم با خدا درد دل کنم به راضی گفتم میای گفت نه منم رفتم تو مراسم تا نشستم دلم گرفتو شروع کردم به گریه با خدا دردل کردم گفتم که منو ببخشه من بنده ی بدیم حس کردم خدا صدامو میشنوه از بالا داره نگام میکنه اروم که شدم رفتم پیش بچه ها بعدم رفتم دوباره پروزه ارائه دادمو بعدم راهی خونه شدیم جاده بارونی بود به قسمتی رسیدیم که جاده تاریکو مه الود بود چقد دلم میخواست پنجررو بکشم پایین دستمو از شیشیه ببرم بیرون ولی نکردم.خداجون منو ببخش خیلی دوست دارم 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 7 بهمن، 2011 نذار امشبم با یه بغض سر بشه بزن زیر گریه چشات تر بشه بذار چشماتو خیلی اروم رو هم بزن زیر گریه سبک شی یکم یه امشب غرورو بذارش کنار اگه ابری هستی با لذت ببار غرورت نذار دیگه خستت کنه اگه نیست باید دلشکستت کنه نمیتونی پنهون کنی داغونی نمیتونی یادش نباشی به این اسونی 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 11 بهمن، 2011 نمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 11 بهمن، 2011 به اغوش تو محتاجم برای حس ارامش برای زندگی با تو پر از شوقم پر از خواهش به دستای تو محتاجم برای لمس خوشبختی واسه تسکین قلبی که براش عادت شده سختی به چشمای تو محتاجم واسه تعبیر این رویا که بازم میشه عاشق شد تو این بی رحمی دنیا به لبخند تو محتاجم که تنها دلخوشیم باشه بذار دنیای بی روحم به لبخند تو زیبا شه به تو محتاجمو باید پناه هق هقم باشی همیشه ارزوم بوده که روزی عاشقم باشی 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 12 بهمن، 2011 [/url] گاهیـ یکـ لبخند میشود تمامـ زندگیـ توو تو برایـ یکـ لبخند هزارانـ اشکـ رو فدا میکنیـ 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 18 بهمن، 2011 سلام از دست خودم کلافه ام از دست استادا کلافه ام:vahidrk: از دست همکلاسیای بی عرضه بی زبون کلافه ام ازین طرح ترافیک کلافه ام اهههههههههههههههههه اعصاب نمونده برام.این ترم دارم میپوکم .یکشنبه امتحان معماری کامپیوتر داریم هر چی به این استاده میگیم شنبرو برامون کلاس نذار کو گوش شنوا.شنبه 11تا2کارگاه نمایش داده 2تا 3.30انتقال داده 3.15تا 5.15الکترونیک صنعتی 4.30تا 7.30کارگاه رسام.اخه این یونی ما داریم امتحان معماری دارم کمی ازش خوندم ولی حسش نیست برم بخونم فردا هم که از یونی بیام خسته و کوفته ام یکشنبه تا ساعت 1میتونم بخونم. ای خدا کمک کن تموم بشه راحت بشم 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 18 بهمن، 2011 دلم میخواد خیلی چیزا مینوشتم یعنی میشد که اینجا بنویسم اما نمیشه الان رفتم که وبلاگمو باز کنم توش بنویسم اونم گند خورده بش باز نمیشه.ادم بد شانس که میگن منم بد شانسی از سرو پام میریزه. سر کلاس نمایش داده استاد درس تمومه منم خوشحال جزورو گذاشتم تو کیفم که یدفه گفت خانممممممممممممممممممممممممم.....جلسه اینده پروژه در مورد فلان مطلب بیاره یدفه اه از نهادم بلند شد دوستم گفت نازی واقعا بد شانسی 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2011 نرسیده به بعضی خاطره ها ... باید بنویسند : آهسته به یاد بیاورید ... خطر ِ ریزش ِ اشک 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 22 بهمن، 2011 هیچکس با من نیست مانده ام تا به چه اندیشه کنم مانده ام در قفس تنهایی در قفس میخوانم چه غریبانه شبی ست شب تنهایی من 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 26 بهمن، 2011 سلام این سلامم حالو هوای محرم داره حالو هوای عشق حسین .السلام علی الحسین . امشب شب اول محرمه امشب پثل هر سال خونمونو به عشق حسین تکیه میبندیم من الان خونه نیستم ولی دلم میخواست مثل سالای قبل کمکی میکردم.امروز صبح نیت کردم به مدت 40شب زیارت عاشورا بخونم شب اخرو گرو بردارم تا به مرادم برسم. خداجون به حرمت امام حسین کمکم کن 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 30 بهمن، 2011 سلام سلامی با بغض امشب شب 5از دهه محرم بود اولین شبی بود که رفتم روضه. چقدر سخته وقتی بغضی تو گلوت باشه ولی مجبور باشی قورتش بدی چقدر سخته اشک توی چشمات جمع بشه ولی نذاری سرازیر بشه رو گونه هات چقدر سخته وقتی از چیزی بدت بیاد ولی اونو هی برات تکرار کنن چقدر سخته حرفی برای گفتن نداشته باشی ولی یکی بات حرف بزنه و تو مجبور باشی جواب بدی چقدر سخته شخصی جلوت بشینه که خوشت ازش نمیاد ولی مجبوری بش لبخند بزنی چقدر سخته لحظه ها دیر بگذرن چقدر سخته ثانیه ها برات مثل ساعت بگذزن این همه سختی ها رو من امشب تحمل کردم جلوی خودمو گرفتم داشتم خفه میشدم. خدایا قسمت میدم به این شبای عزیز اون لحظه ای که دلم شکستو بغض تو گلوم بود ولی گریه نکردم به همین دل شکستنم به همون نوشته سبز یا حسین رو دیوار مراد دل شکسته منم بده 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 1 اسفند، 2011 باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد های های دل دیوانه من پنهانی است..... 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 1 اسفند، 2011 صدای تبل میاد قلبم شکستم از جا کنده میشه اشک تو چشمام جمع میشه میگم قربونت امام حسین. 2
ارسال های توصیه شده