تینا 15116 ارسال شده در 5 تیر، 2011 سلام قبلا یه تاپیک زده بودم به نام دلتنگی اما نمیدونم چی شده اثاری ازش نیست منم تصمیم گرفتم یه تاپیک جدید بزنمو هر وقت دلم گرفت بیام وحرفای دلمو و خاطرات روزانمو توش بنویسم درس مثل دفتر خاطرات 18
تینا 15116 مالک ارسال شده در 5 تیر، 2011 همش منتظر عید 90بودم تا بیاد بلاخره اومد اون شب همش با خودم گفتم بخوابم اماتا20دقیفه مونده به سال تحویل بیدار بودم داشتم تو دلم دعا میکردم خوابم برده بود یدفه با صدای دست از خواب پریدم دیدم همه دارن همو بوس میکنن تبریک میگن منم به جمعشون پیوستم گفتم پاشو گفتی ولم کن بابا چه شبی بود بعد اون همه خستگی تو راه دلم میخواست حسابی بخوابم اما مگه گذاشتن.صبح با سرو صدا بیدر شدم حاضر شدیم عکس انداختیم رقصیدیم اما امسال مث سالای دیگه نبود اون سالا خیلی خوش میگذشت موقع عیدی گرفتن بود راستی میخواستم لحظه سال تحویل فال حافظ بگیرم اما نشد عب نداره اه چرا همش من باید حرص بخورم برات دعا کردم از صمیم قلبم. 14
تینا 15116 مالک ارسال شده در 5 تیر، 2011 دیگه تو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی لحظه های بی تو بودن میگذره اما بسختی دل تنهای غریبم داره این گوشه میمیره اما باز تو وقت مردن باز سراغتو میگیره 9
تینا 15116 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2011 دیروز نمیخواستم برم یونی ولی یهو به سرم زد برم خلاصه تا رسیدم استاد رفت برگشتم خونه حالو حوصله ندارم اگه این نتم نبود دیگه داغون میشدم امروزم از ساعت 8بیدار بودم همش اهنگ گوش میکردم چند تا از دوستام بم پیام دادن ز زدن اما حالو حوصله ندارم بهار یه فصلیه که ادم همش دلش میخواد خوابه اینم همش سر جنگ داره سکوت کنم بهتره چرا اعصاب خودمو خرابتر از این که هست بکنم اون یکیم که بام قهر کرده بدرک که قهر کردی نمیکنه حداقل یکیو تو دست داشته باشه این روزا فقط صدای مامانمه که ارومم میکنه خداسایشو از سرم کم نکنه دلم میخواست برم خونمون اما نرفتم حال نداشتم برم این هفته بیمورد اومدم اگه مونده بودم بهتر بود دلم میخواست باشون برم هتل اما گفتم بی خیال هتل همش یه ساعت بیشتره تازه اونم میخوام کسایی رو ببینم که نمیشناسمشون پس بهتر که بمونم همین جا کاشکی فردا کلاسم تشکیل نشه حال ندارم تا4بمونم خوبه فردا میرم خونه گاهی وقتا از اینکه دانشگاه اینجارو زدم پشیمون میشم اما با خودم میگه بابا ادمیزاد باید تجربه بدست بیاره این دوری اهم خودش یه تجربه بود حالا خوب یا بد البته زیادم بد نبوده اما خوبم نبوده یادش بخیر روزایی که 6تا بودیم زهره که همیشه عضو خنثی بود منم زیاد باشون نبودم اما همون روزاییهم که بودم خوش گذشت چه فالوده چرکوهایی که نمیخوردیم یاد راضی بخیر همیشه میگفت بزن روشن شی یاد چایی های بوفه بخیر یاد مهسا واون پسره اسمش الان یادم نیست بخیر یاد ارزو بخیر عزیزم دلم برات تنگ شده خیلی ماه بودی کاشکی نمیرفتی راستی یاد رضوانم بخیر کاشکی تا اخرش 6تایی میموندین یادشون بخیر.................. 12
تینا 15116 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2011 ا یدفه این شعر اومدم تو ذهنم گفتم بذار اینم بنویسم مینویسم بر غبار پنجره زتدگی مال منه چون عزیزی مثل تو یاد منه 9
تینا 15116 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2011 این امضای یکی ازدو.ستانه به نظرم خیلی با معنی گفتم بذارمش مرا اینگونه باور کن کمی تنها , کمی از یادها رفته.... خداهم ترک ما کرده , خدا دیگر , کجا رفته ...؟:JC_thinking: نمیدانم , مرا آیا گناهی هست ؟ که شاید هم به جرم آن , غربیی و جدایی را , نصیب من کرده مرا اینگونه باور کن...! 11
تینا 15116 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2011 طعم تو را که ریخت خدا در دهان من چرخید با تلفظ نامت زبان من نامت ترانه شد، غزل عاشقانه شد هق هق گریست با دل تنگ جهان من 9
تینا 15116 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2011 سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحر گاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خدا حافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای هم نشین همیشه خدا حافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنهانمی مانی ای مانده بی من تو را می سپارم به دلهای خسته تو را می سپارم به مینای مهتاب تورا می سپارم به دامان دریا اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را می سپارم به رویای فردا به شب می سپارم تو را تا نسوزد به دل می سپارم تو را تا نمیرد اگر چشمه ی واژه از غم نخشکد اگر روزگار این صدا را نگیرد خداحافظ ای برگ و بار دل خداحافظ ای سایه سار همیشه اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم خداحافظ ای نو بهار همیشه 9
تینا 15116 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2011 پشت تنهایی من که رسیدی ، گوشهایت را بگیر ! اینجا سکوت ، گوش تو را کر میکند اما ! چشمهایت را باز کن تا بتوانی لحظه لحظه ی اعدام ثانیه ها را نظاره کنی هجوم سایه های خیال، سرابهای بی وقفه ی عشق، تک بوسه های سرد و فریادهای عقیم جوانی منظره ای به تو میدهد که میتوانی تنهایی مرابه خوبی ترسیم کنی ...! 9
تینا 15116 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2011 گفتم از زندگي خسته ام گفتي كه دل به تو نبستم گفتم اين حرفها دروغه گفتي با تو زنده هستم گفتم اين همش يه خوابه يا كه شايد يه سرابه رفتي و تنهام گذاشتي روي قلبم پا گذاشتي رفتي تو با يك غريبه به من اعتنا نكردي گفتي عشقت آهنين رفتي و وفا نكردي گفتي از دوريت ميميرم من به عشق تو اسيرم گفتم از عشق مي ترسم نا اميد و دل شكستم 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 9 تیر، 2011 امروز که رفتم یونی بچه های جدید اومده بودن یونی پر بود بعد کلی سلام احوالپرسی ماچ و بوسه رفتم سر کلاس.چقدر کار کردیم تا جواب ازمایشارو دراوردیم جوجه استاد حالمو گرفت بیخیال هیچی نگم بهتره. این عید دیدنیا کی تموم میشه خدا میدونه 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 10 تیر، 2011 سالها میگذرد ومن از پنجره بیداری کوچه یاد تو را مینگرم میبویم و چنان ارامم که کسی فکر نکرد زیر خاکستر ارامش من چه هیاهویی هست عاشقی همدردیست ومن از لحظه دیدار تو میدانستم که به این درد شبی خواهم مرد 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 10 تیر، 2011 لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام مستم باز میلرزد دلم دستم باز گویی در جهان دیگری هستم 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 10 تیر، 2011 امروزم باز یه تکرار دیگه بود بیدار شدم مث همیشه اهنگ گوش دادم بعدچیز خوردم بعد حافظ اوردم خوندم بعد نماز خوندم بعد ارایش کردم بعد نت بعد یونی بعد کلاس 2ساعت داشتم استاد همش فک زد خسته شده بودم گشتی تو بازار زدم بعدم خونه خوردن نتو............................وزندگی تکرار تکرارست 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 10 تیر، 2011 صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 10 تیر، 2011 به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر سفر نکنی اگر کتابی نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدردانی نکنی به آرامی آغاز به مردن می کنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند اگر برده عادات خود شوی اگر همیشه از یک راه تکراری بروی اگر روزمرگی را تغییر ندهی اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر از شور و حرارت و احساسات سرکش و چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارند و ضربان قلبت را تندتر می کنند، دوری کنی تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی! اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی اگر ورای رویاها نروی اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی ات ورای مصلحت اندیشی ها بروی امروز زندگی را آغاز کن! امروز مخاطره کن امروز کاری بکن نگذار که به آرامی بمیری 7
تینا 15116 مالک ارسال شده در 10 تیر، 2011 الان ساعت 2نیمه شبه خواب تو چشامه اما حال خوابیدن ندارم ساعت10کلاس دارم وای خدا من تا8میپوکم .مغزم هنگیده چیزی به ذهنم نمیاد کاشکی برنامه دوشنبه هام سبکتر بود 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 12 تیر، 2011 من پذیرفتم شکست خویش را پندهای عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد اشنا دیوانه است میروم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم ازاد باش ارزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 12 تیر، 2011 یه نیم ساعت دیگه میرم یونی باز باید این استادرو تحمل کنیم وای قیافه پسرامون سر کلاسش دیدنیه دیروز دیگه نزدیک بود سر استاد ...داد بزن منو گذاشته بود پاتخته به تمرین حل کردن خودش با بچه ها تکو تعریف میکرد این ترم خیلی برنامم بده هر روز کلاس هر روز قیافه های تکراری............. 6
ارسال های توصیه شده