*sepid* 9772 ارسال شده در 6 شهریور، 2011 نفس نمی کشد هوا قدم نمی زند زمین سکوت می کند غزل بدون تو یعنی همین 11
*sepid* 9772 ارسال شده در 14 شهریور، 2011 مانده نگاهم به دل پنجره تر شده از هجرت تو خاطره کوچه پر از حسرت پروانگیست خانه تهی از نفس زندگیست بی تو دلم نیمه شبی سوی دشت پر زد و آواره شد و برنگشت... 6
* v e n o o s * مهمان ارسال شده در 22 شهریور، 2011 من دیروز داشتم تو تاپیکای قدیمی معماری یه گشتی میزدم که اسمشونو دیدم؛ کنجکاو شدم که چرا دیگه فعال نیستن؛ رفتم تو پروفایلشونو ..... کاش هیچوقت نمیرفتم؛ خیلی به هم ریختم؛ ..... واسه کسی که نمیشناختم اینطور شدم, اگه ..... امیدوارم دیگه همچین اتفاقی نیافته, خدا رحمتش کنه................
Ariyayi-eng 1648 ارسال شده در 26 شهریور، 2011 چند روز پیش وقتی پیجشو دیدم و پیامهایی رو که گذاشته بودن رو خوندم نتونستم جلو ریزش اشکامو بگیرم چون فکر نمیکردم اینطور باشه امروز هم علی گفت که یه تاپیک هست تو تالار ادبیات برای کامیار وقتی تنها یکی دو تا از بچه های انجمن در مورد مراسم سالگردش پرسیده بودن فکر نمیکردم کسی به یادش مونده باشه الان هم اومدن من این چند روز به انجمن برای بود که پیامهاشو و پستاشو بردارم ولی فقط میخواستم به طریقی از بچه هایی که به یادش تو پیجش پیام گذاشتن تشکر کنم و همینطور از استارتر این تاپیک و دعاهاتون خیلی ممنونم 6
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 26 شهریور، 2011 نشده من برم تو پروفایل کامیارو هق هق گریم شروع نشه ... روحش شاد 8
mahnush_hamid 379 ارسال شده در 26 شهریور، 2011 دوستان عزیز من سعادت اشنایی با ایشونو نداشتم الان فاتحه ای میخونم و به همه عزیزان تسلیت میگم من الان فهمیدم خیلیییییی زیاد ناراحت شدم روحت شاد عزیز 5
*Polaris* 19606 مالک ارسال شده در 28 شهریور، 2011 آمدن ماندن و رفتن...! چه زيبا آمدنی بود و چه کوتاه ماندنی و چه دلگير رفتنی ... 16
O-N 10553 ارسال شده در 28 شهریور، 2011 هر كه با مرغ هوا دوست شود خوابش آرامترين خواب جهان خواهد بود... 9
shaden. 18583 ارسال شده در 3 آبان، 2011 خاطره ای که بعضی آهنگا بعضی جاها بعضی بوها برا آدم یادآوری می کنه، مغز آدمو میپاشه به دیوار! 6
hamid_shahrsaz 28922 ارسال شده در 3 آبان، 2011 من نمیشناختک این دوستمون رو اما حس عجیبی بهش دارم.حس میکنم میشناسمش. خدا رحمتش کنه... 6
*sepid* 9772 ارسال شده در 3 آبان، 2011 Architect حکایتم کن برای دستهایی که مرا جستند و برای چشمانی که مرا قطره قطره… برای لبهایی که ترانه ام کردند و بعد شاید مرثیه ای حکایتم کن به غروب رسیده ام!!! 7
ارسال های توصیه شده