Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۱ فکر می کنید چه عواملی در ساختار هویت یک فرد تاثیرات اصلی را خواهد داشت؟ و یا به نظر شما کدامیک از عوامل زیر بر هویت فرد تاثیر گذار است؟ خانواده که به عنوان کوچکترین نهاد جامعه, اولین جایی است که سطرهایی بر لوح سفید شخصیت -هویت اضافه میکندو چون سر فصل نوشتار خواهد بود , به سختی می توان تغییرات اساسی در آن ظاهر کرد- بدانجا که گروهی بر این باورند که احتمال بی اثر کردن نقش خانواده در هویت فرد تقریبا محال است و به هر صورت در ضمیر ناخودآگاه حضور دارد و خود را نمایان میکند. شاید بتوان گفت که نقش خانواده , مانند چهارچوب یک بوم نقاشی و یا فریم عکاسی است هر چه اضافه و کسر شود , درون این چهارچوب خواهد بود محیط - محل زندگی محل بزرگ شدن و محیطی که فرد تا سنین 15 - 16 سالگی در آن رشد می کند شاید دومین عامل موثر در هویت فرد باشد. تاثیرات محیط بر کودک و نحوه آشنایی با فرهنگ جامعه, از کوچه پس کوچه های کودکی شروع میشود.دوستان هم محلی , همسایه , مغازه خوار و بار فروشی محل و مدرسه مدرسه , اولین حضور در اجتماع بدون تکیه بر خانواده خواهد بود و اولین محلی که کودک متوجه نقش فردیت در جامعه خواهد شد. نقطه حساسی است. تقسیم زمان به 2 قسمت فعالیت های اجتماعی (مدرسه) و فردی و نحوه زندگی ( خانواده) می تواند نقطه آغاز سرگردانی باشد. بخصوص برای کودکی که در خانواده ای آشوب زده پا به عرصه حضور گذاشته باشد سالهای بلوغ و تلاش برای خودشناسی که عموما با سالهای پایانی مدرسه توام میشود شاید موشکافانه ترین قسمت این فرایند باشد.در این بخش هست که فرد تمام محتویات داخلی قاب را به هم ریخته و تلاش میکند تا غالبی نو بسازد . باز هم اعتقاددارم که چهارچوب می ماند و آنرا نمی توان بهم زد. خانواده , آزادی های فردی - اجتماعی و فرهنگ محیط ابزارهای طراحی فرد خواهد بود البته در مراحل بعدی محیط کار و ازدواج و نقش همسر در تکامل و تغییر هویت موثر خواهد بود , اما بر این باورم که هنوز عوامل فوق بیشترین تاثیرات را خواهند داشت اصلا آیا تعریفی برای هویت داریم ؟ شما هویت را چگونه تعریف می کنید ؟ به نظر من هویت: آنچه به عنوان "من" درونی شناخته می شود که بر اساس آموخته های پیشین - خانواده, محیط رشد و زندگی - مدرسه و نهایتا محیط کار- مجموعه علایق و سلایق و رفتارهای فردی اجتماعی فرد را می سازد حال سوال بعدی باید این باشد, آیا هویت قابل تغییر است ؟ چهارچوب و اساس را به تحقیق نمی توان دستخوش تغییر کرد, اما نحوه چیدمان قابل دستکاریست. که البته احتیاج به آگاهی کامل فرد از این تغییر و نیاز فرد بدان باشد باید توجه داشت که بین عادت کردن یا روزمره شدن یک فعالیت با آگانه تغییر دادن آن تفاوت زیادی وجود دارد و اما تغییر محل زندگی , بدون تلاش در دریافت از محیط و بلطبع تغییر در برخی رفتارها , محل بروز بسیاری از مشکلات بوده جابجایی از محیطی بسته به محیطی باز بدون آنکه فرد آمادگی ذهنی این تغییر را در خود فراهم کند نه تنها فرد را دچار بحران شخصیتی خواهد کرد, بلکه جامعه را نیز آسیب پذیر تر می کند. مشکل کوچ از روستا به شهر های بزرگ و مشکل دستفروشی. بحران امنیت در جامعه و تغییر چهره شهر از نمادهای بارز این گونه ناهنجاری هاست. نمونه بارز دیگر که بویژه در دهه گذشته در ایران مطرح بوده و هست بحث کوچ دختران از شهرهای کوچک به ابرشهرها یا شهر های بزرگ بوده , که نه تنها فردیت اکثر این گروه را بخطر انداخته , بلکه جامعه نیمه مدرن شهر را هم به چالشی بزرگ فرا می خواند. شما چه نمونه هایی می شناسید؟ بحران هویت چیست؟ آیا از نقش خود در زندگی مطمئن نیستید؟ آیا حس میکنید که «خود واقعیتان» را نمیشناسید؟ اگر پاسخ شما به این دو پرسش مثبت است، شما احتمالاً دچار بحران هویت هستید. عبارت «بحران هویت» توسط اریک اریکسون به کار برده شد. او معتقد بود که این یکی از مهمترین تعارضاتی است که افراد در فرایند رشد با آن روبرو میشوند. به گفته اریکسون، بحران هویت، زمانی روی میدهد که فرد کشف کند به شیوههای مختلف و متفاوتی به خود مینگرد. علاقه اریکسون به مقوله هویت از دوران کودکی او آغاز گشت. او در یک خانواده یهودی بزرگ شد و از لحاظ شکل ظاهری شبیه اهالی اسکاندیناوی بود و خودش حس میکرد که به هیچیک از این دو گروه تعلّق ندارد. مطالعات بعدی اریکسون درباره زندگی فرهنگی در میان اقوام بومی شمال کالیفرنیا و نیز اقوام بومی داکوتای جنوبی به او کمک کرد تا ایدههایش درباره رشد هویت و بحران هویت را نظم و ترتیب بخشد. اریکسون، هویت را بدین گونه توصیف میکند: «مفهوم درونی و ذهنی از خود به عنوان یک شخص. در این کاربرد معمولاًکیفیت مشخص میشود، مثلاً هویت جنسی، قومی یا گروهی». پژوهشها در زمینه هویت در مراحل رشد روانی اریکسون، ظهور بحران هویت در خلال سالهای نوجوانی روی میدهد که در آن، افراد بین احساس هویت از یکسو و نامشخص بودن و آشفتگی نقش از سوی دیگر تقلا میکنند. پژوهشگر دیگری به نام جیمز مارسیا نظریه اولیه اریکسون را بسط داده است. طبق نظر او و همکارانش، تعادل بین هویت و گمگشتگی، بر اثر «تعهد» سپاری نسبت به یک هویت به دست میآید. مارسیا همچنین یک روش مصاحبه برای ارزیابی هویت و نیز چهار وضع مختلف هویت ارائه نمود. این روش به سه حوزه مختلف کارکردی میپردازد: نقش شغلی، اعتقادات و ارزشها و روابط جنسی. مراتب هویت دستاورد هویتی هنگامی روی میدهد که یک فرد هویتهای متفاوتی را درون خود کشف کرده و به یکی از آنها خود را متعهد ساخته است. تعلیق وضعیت شخصی است که به طور فعال درگیر کشف هویتهای مختلف درون خود است ولی هنوز به هیچکدام متعهد نشده است. وقف وضعیت شخصی است که خود را به یک هویت متعهد ساخته بدون آن که برای کشف هویتهای مختلف درونی خود تلاشی کرده باشد. فقدان احساس هویت مستمر وضعیتی است که هیچکدام از بحران هویت یا تعهد سپاری به یک هویت مشخص وجود نداشته باشد. پژوهشگران دریافتهاند که آنهایی که به یک هویّت، تعهد قوی میسپارند، در مقایسه با بقیه، شادتر و سالمترند. کسانی که فاقد احساس هویت مستمر باشند، خود را در این جهان در مکان ثابتی حس نمیکنند و به جستجوی به دست آوردن حس هویت برنمیآیند. در دینای امروز که تغییرات آهنگ شتابانی دارد، بحران هویت بسیار بیشتر از زمان اریکسون وجود دارد. کشف جنبههای مختلف درونی خود در زمینههای مختلف زندگی، شامل نقشی که در محیط کار، خانواده و روابط دوستانه داریم، میتواند به ما در تقویت هویت شخصی کمک کند. منبع: وبلاگ روان پژوه 1 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۹۱ هویت مسئله ای هست که همه باهاش سر و کار دارن. حالا از این بین مسئله ای داریم با عنوان بحران هویت که اگه به موقع و تا 25 سالگی حل بشه فرد هویت خاص خودش رو پیدا میکنه. این باعث میشه فرد از بین عقاید و مسائل خانواده و جامعه مسئله ای رو آگاهانه انتخاب کنه.این فرد در مقابل مسائل کاری و دغده های اجتماعی خودش رو مسئوله میدونه. حالا از این بین هویت های زودرس و دیررس هم داریم که هر کدوم مشکلات خودشون رو دارن. مثلا تو هویت زودرس ملت عقاید خانواده و جامعه رو بی چون و چرا قبول میکنند اما نمیدونن چرا.اما در مقابلش خیلی مسئول هستند.گاهی متعصب هم میشن. تو هویت دیررس فرد هنوز مونده چی رو انتخاب کنه. حالا یکی به من بگه این بی هویت که میگن یعنی چه؟ به اونی میگن که با انتخاب خودش مسائل دینی و مذهبی رو پذیرفته و جبهه گیری سیاسی خودش رو مشخص کرده(یعنی بحران هویت رو پشت سر گذاشته و نرماله) یا اونی که بی چون و چرا گفته چشم؟؟ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده