spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ آن زمان که مادرها خوراکی ها را از دست بچه ها قایم می کردند، دیگر نیست؛ حالا باید دور و بر بچه ها را گرفت تا لطف کنند و چیزی بخورند تا پدر و مادر خوشحال شوند. آن زمان که بچه ها با یک اسباب بازی ساده از ذوق به عرش می رسیدند و سال ها با آن مأنوس بودند و در آخر هم آن را سالم نگه می داشتند، دیگر نیست. حالا بچه ها هنوز به دنیا نیامده، اتاقشان پر از اسباب بازی و انواع و اقسام وسایل هاست و از وقتی چشم باز می کنند، همه چیز دارند؛ آن قدر که هیچ کدام را نه به راستی می بینند و نه به راستی از آن لذت می برند. شاید آن زمان که بچه ها با پای خود به مدرسه می رفتند و خبری ازسرویس و اتومبیل شخصی پدر و مادر نبود، این قدر درس خواندن مضحک نبود. حالا پدر و مادرها دائم کار می کنند؛ تا همه چیز تامین باشد؛ اما باز بچه ها ناراضی اند؛ طلبکارند، سرخورده اند، کمبود دارند و پرخاشگرند. سن ازدواجشان بالا رفته، سن اعتیادشان پایین آمده، مانتوها و دمپای شلوارشان بالا رفته و... حالا از آن سوی بام افتاده ایم. هر چه فکر می کنم، می بینم ما آدم ها همیشه یک مشکل بزرگ داشته ایم؛ این که در زندگی تعادل را از یاد می بریم...؛ نه آن کمربند و تنبیه پدرسالاری خوب بود و نه این ناز و نعمت مخرب؛ نه آن یخدان های خالی و قفل زده خوب بود و نه این یخچال های زورچپان چندان لطفی برای اهالی خانه دارند. بچه های دیروز عمدتا در«نداشتن» به سر می بردند و تعداد زیادی از بچه های امروز از «داشتن» به بیراهه کشیده می شوند. دیروزی ها اگر نداشتند، زمان غبطه شان اندک بود و به اندک داشتنی هم تا مدت ها دلشاد و سرمست بودند. حتی همین نداشتن، آنها را از سن کم به دنیای کار و تلاش می کشاند تا در سنین بالا چشم به جیب پدر و منتظر و ملتمس یک میز کارمندی نمانند. امروزی ها اما اگر لذتی هم از «داشتن» ببرند کوتاه و سطحی است آنهایی هم که ندارند، آن قدر محل غبطه و حسرتشان زیاد و وسیع است که داشته های به ظاهر اندک به چشمشان نمی آید و از طریقی دیگر به بیراهه کشیده می شوند و... 25 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ ● پیشرفت های گوناگون شاید در این میان باید از پیشرفت های گوناگون بشر و فرزندان سر به راه و بالنده امروز هم بگویم تا نگاهم از «سیاهی» بیرون بیاید و «خاکستری» شود. فقط این را بگویم که در خلال نوشتن این سطور و نیز پیش از آن،به «سپیدی»ها هم خیلی فکر کردم؛آن ها را هم تا آنجا که دامنه چشمانم اجازه می داد، دیدم و منکر هیچ کدام نیستم. خلاصه به این نتیجه رسیدم که از سیاهی بگویم، از آن گذر کنم و به نگاه و اندیشه ای سپید برسم؛ و مگر نه این که رسالت مهم قلم همین است؟ ● اسیر دنیای امروز آن خانواده ها، آن بچه ها و مردمی که در دنیای رقابت و اضطراب و دویدن امروز، این توفیق را دارند که «متعادل» و«با روح» زندگی کنند، به راستی که خوش به سعادتشان؛ و امید که الگویی باشند برای بقیه؛ اما من از خودم و کسانی می گویم که دنیای امروز اسیرمان کرده و هر کدام به نوعی از «روح زندگی» محروم مانده ایم. امروز پدرها ماشین پول و مادرها سرویس دهنده (و بسیاری شان هم ماشین پول)؛ و البته سرویسی متفاوت با دیروز شده اند... اگر مادر دیروز دست هایش به دار قالی پینه می بست،یا به وقت سرما، در جوی آب مثال چغندر می شد، زن امروز ذهنی پینه بسته دارد؛ ذهن او گاه در میان سس ها و جدیدترین مدهای خوراکی می ماند که کدام را انتخاب کند و گاه در آستانه تهیه سرخ کن و مایکروویوهای عمدتا تزیینی و دغدغه تاتو، لیپوساکشن، خوش اندام شدن و رژیم های جورواجور، دَوَرانی سرگیجه آور دارد. ذهن او بسیار فراتر از آن چه طبیعتش ایجاب می کند می باشد، انبوه کفش و لباس های داخل کمدش را نمی بیند و مدام فکر می کند هیچی ندارد! او گاه در اندیشه رنگ موی سوسن جون و النازجون است و گاه در فکر این که نکند همسرش...«یعنی الان کجاست؟...» چیزهایی مثل خوره روح و جسم لطیف و شکننده اش را می آزارد و او در سکوت و اندوه یا اخم و غرولند، همچنان می شوید و می ساید... افسوس که انسان امروز مدام می خورد و در فکر آب کردن چربی ها و گوشت های اضافه است! از طرفی اگر از دغدغه پایان ناپذیر شام، ناهار، مهد، مد لباس و کادوبازی های آنچنانی و متأسفانه رقابتی که بگذریم، زن خود را ملزم می داند که به جای فرزندش ۲۰ بگیرد. به هر ترفندی دست می زند تا فرزندش از قافله عقب نماند...؛ اما ای کاش می دانست که نمره ۱۰ فرزند ارزشی بسیار بیشتر از ۲۰ مادر دارد؛ و کاش می دانست کاردستی ای که او به جای فرزندش می سازد، خلاقیت کودک را مدفون می کند و خیانتی بیش نیست؛ به راستی این ۲۰ پشت ۲۰ ردیف کردن ها چه سودی دارد؟! و در نهایت این که پسرم یا دخترم دانشگاه قبول شده! زمانی این دانشگاه قبول شدن ارزشمند است که به فرزندمان آموخته باشیم با چشم باز،«انتخاب» و «زندگی» کند؛ درسش، شغلش و همسرش را و... 10 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ ● رنج پدران اما رنج پدر امروز نیز به گونه ای دیگر است؛ او گرچه طبیعتش ایجاب می کند، اما این طبیعت را باید شناخت و هدایت کرد. شاید رنج آورتر از این برای تک تک اعضای خانواده نباشد که پدر بخواهد کم بودن حضورش در خانه را با پول جبران کند. این پول بسان مُسکنی است که زخم را عمیق تر می کند تا بهبود دهد. آب و دانه و آشیانه برای زن و فرزند ضروری است، اما تا نفس و حضور گرم پدر و کلام راهنمایش نباشد، انبوه اسکناس و معلم خصوصی و مدرسه فلان و... حکم سم را دارد و از این طریق به بیراهه رفته ایم. خودمانیم، حظّّّی که فرزند دیروز از خرید یک دوچرخه معمولی، آن هم پس از سال ها و با دسترنج یا پس انداز خود می بُرد، آیا با لذت فرزند امروز از دریافت یک دوچرخه لوکس یا کامپیوتر و سی دی و چه و چه (به عنوان پاداش ۲۰گرفتن) قابل مقایسه است؟! و به همین قیاس در نظر بگیرید، زوجی را که مایحتاج زندگی را ذره ذره و با تلاش خود فراهم می کردند، در مقابل اکثر زوج های امروز که از سیر تا پیاز زندگی را از همان اول همراهشان می کنند و بعد خیلی زود حوصله شان سر می رود و به جان هم می افتند و طلاق... ... و من صدایی خاموش را همواره از بچه های کوچک و بزرگ امروز می شنوم که شاید ناخودآگاه می گویند: «پدر می خواهیم نه ماشین و پول؛ مادر می خواهیم نه معلم سرخانه.» و نیز صدای زنانی را می شنوم که می گویند: «همدم می خواهیم نه ماشین و پول...» ...شاید بشر همچنان که «آرام آرام» و «ناگهان» مدرن شد، باید که «آرام آرام» و «ناگهان» به طبیعت، سادگی و روح زندگی بازگردد. شاید حالا وقت آن فرارسیده باشد که سلول های مجلل یا نیمه مجللی را که با چنگ و دندان برای خود ساخته ایم و به درونشان خزیده ایم، رها کنیم و به آغوش طبیعت بازگردیم. شاید هم بهتر باشد راه میانه را برگزینیم و از هر دو استفاده کنیم؛ یعنی بازگشتمان به طبیعت همراه با بهره مندی از پیشرفت و تکنولوژی و دانش باشد و این بار زندگی متعادل را تجربه کنیم؛آن چه که روحمان در این دنیای دود و آهن از دست داده است... امروز ما نیازمند آن هستیم که به آرامش برسیم و از دغدغه و اضطراب و شتاب و بیماری های رنگ به رنگ روح و جسم، شفا یابیم... 12 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۰ ودنیا درچنبره زندگی ماشینی گم میشود وفکر درتکاپوی انچه باید ونیست! 9 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۰ من یک شوهر خاله دارم،یک حرفی بهم زد خیلی خوشم اومد. گفت تا وقتی ما بچه بودیم،همش گوش به فرمان پدرمان بودیم و از او اطاعت میکردیم،با خودمان میگفتیم روزی ما هم صاحب فرزند میشویم و فرزاندنمان از ما نگهداری میکنند،جبران خستگی میشه. فرزند دار که شدیم،دیدیم به جای پدرسالاری، فرزند سالاری شده و دوباره شدیم نوکر بچه هامون ........ یک لحظه دیدم اونها نسبت به ما بیشتر نسل سوخته هستند. 13 لینک به دیدگاه
الهام. 8079 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۰ فوق العاده بود... ماشيني شديم ناجور! 4 لینک به دیدگاه
morta 3323 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۰ من یک شوهر خاله دارم،یک حرفی بهم زد خیلی خوشم اومد. گفت تا وقتی ما بچه بودیم،همش گوش به فرمان پدرمان بودیم و از او اطاعت میکردیم،با خودمان میگفتیم روزی ما هم صاحب فرزند میشویم و فرزاندنمان از ما نگهداری میکنند،جبران خستگی میشه. فرزند دار که شدیم،دیدیم به جای پدرسالاری، فرزند سالاری شده و دوباره شدیم نوکر بچه هامون ........ یک لحظه دیدم اونها نسبت به ما بیشتر نسل سوخته هستند. دقیقا این نسل ، نسلی بود که انقلاب به اونا خورد ... ، نسلی که باید میرفته جنگ ، نسلی که باید کشته میشده ، نسل که تعطیلی دانشگاه ها بش خورد ، نسلی که میتونه شرایط الان و قبل رو مقایسه کنه (!) و همون چیزی که شما گفتید ... ********* من واقعا نمیدونم این بچه های الان چی میخوان بشن پسر داییم بچه کوچیک ، کاملا پاستوریزه ، 2 ثانیه غذاش دیر شه گریه ، 2 ثانیه نخوابه ، گریه ، 2 ثانیه باد بخوره ، سرما خوردگی ... خدا رحم کنه .... 8 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۰ حتما بچه باید شختی بکشه یا مادر و پدر نمیشه مثل آدم در خوشی و رفاه زندگی کنیم امکانات برای ما ساخته شده و اگرنه چه صفایی داشت زندگی انسان های اولیه من که همیشه به بچه های الان حسرت می خورم و باز هم برای بچه های امروز دلم می سوزه که امکاناتشون از بچه های کشورهای پیشرفته کمتر 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۰ حتما بچه باید شختی بکشه یا مادر و پدرنمیشه مثل آدم در خوشی و رفاه زندگی کنیم امکانات برای ما ساخته شده و اگرنه چه صفایی داشت زندگی انسان های اولیه من که همیشه به بچه های الان حسرت می خورم و باز هم برای بچه های امروز دلم می سوزه که امکاناتشون از بچه های کشورهای پیشرفته کمتر این ایده مکاتب خاص که درد کشیدن موجب سعادت چه دنیوی وچه اخروی میشه علیرغم داشتن طرفدارن پرشور یک ایده قابل رد وسطحی نگرانه به انسان هست اینایی که اومده مقایسه ای هست بین انچه بود وانچه هست ودلیلی براعتبار سابقون یا حال ندارد مهم اینه بتونیم درست زندگی کنیم ودرکنارهم ازبودن وزندگی کردن لذت ببریم این به معنای داشتن امکانات عالی یا بودن درمحیط های پراشوب نیست این به معنای درک شدن درک کردن دوست داشتن ودوست داشته شدن هست چیزی که روزبروز درزندگی لجام گسیخته ماشینی ومدرنیزه شونده ماها درحال گم شدن هست یه نگاهی به دور وبر خودتون بیاندازید! ***** اون سوالی هم که تو امضاتون پرسیدید اهنگی ازامین رستمی هست یه سرچ میکردید تو همون صفحه اول بود 5 لینک به دیدگاه
danielo 15239 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۰ حتما بچه باید شختی بکشه یا مادر و پدرنمیشه مثل آدم در خوشی و رفاه زندگی کنیم امکانات برای ما ساخته شده و اگرنه چه صفایی داشت زندگی انسان های اولیه من که همیشه به بچه های الان حسرت می خورم و باز هم برای بچه های امروز دلم می سوزه که امکاناتشون از بچه های کشورهای پیشرفته کمتر من هم باهاتون موافقم.من حاظر نیستم در اثری زندگی کنم که این کنسول ها و بازی های ویدیویی با این گرافیک بالا نباشه. من کال اف دیوتی را دوست دارم.اخه کجاش بد هست. البته با متن اصلی خیلی هایش موافقم. مثلا چند روز پیش خونه ما 3 تا بچه زیر 10 سال اومده بودند. یکی داشت تو اتاق خواهرم موزیک لیدی گاگا گوش میکرد یکی داشت با پلی استیشن 3 من بازی وسترن میکردن و داشت سر گوزن ها و اهو ها را میبرید. یکی هم داشت تلویزیون سریال فارسی وان را نگاه میکرد. من یادم میاد که وقتی در سن اینها بودیم.چند تا بچه که بودیم فقط با هم بازی میکردیم. همون غوره دزدی از درختان باغ همسایه چه صفایی داشت. همون فوتبال تو کوچه و پاره کردن توپ توسط مادربزرگ و دوباره یواشکی توپ خریدن خیلی صفا داشت. مشکل با با افراط و تفریط هست. ما هم مگه تو دوره خودمون این چیزها را نداشتیم. من هم وقتی بچه بودم میکرو یا سگا داشتم و اون موقع خیلی طرفدار داشت .ولی وقتی میدیدم پسر خاله ام و پسر دایی ام اومده.میرفتم باهاشون بازی میکردم ولی الان هر کی پی خودش هست. الان دختر 8 ساله دغدغه اش شده که فلانی تو فارسی وان به عشقش میرسه یا نه . یک پسر 8 ساله دغدغه اش امدن نسخه جدید کال اف دیوتی هست. 4 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۰ امکانات برای رفاه و آسایش توسط انسان خلق شده اند ولی گاهی همین لوازم تامین آسایش و زندگی ماشینی آرامش انسان رو نقض میکنه. و آرامش از آسایش متمایزه. 5 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۰ واقعا اینجور زندگی هم خوب نیست 3 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۰ من هم باهاتون موافقم.من حاظر نیستم در اثری زندگی کنم که این کنسول ها و بازی های ویدیویی با این گرافیک بالا نباشه.من کال اف دیوتی را دوست دارم.اخه کجاش بد هست. البته با متن اصلی خیلی هایش موافقم. مثلا چند روز پیش خونه ما 3 تا بچه زیر 10 سال اومده بودند. یکی داشت تو اتاق خواهرم موزیک لیدی گاگا گوش میکرد یکی داشت با پلی استیشن 3 من بازی وسترن میکردن و داشت سر گوزن ها و اهو ها را میبرید. یکی هم داشت تلویزیون سریال فارسی وان را نگاه میکرد. من یادم میاد که وقتی در سن اینها بودیم.چند تا بچه که بودیم فقط با هم بازی میکردیم. همون غوره دزدی از درختان باغ همسایه چه صفایی داشت. همون فوتبال تو کوچه و پاره کردن توپ توسط مادربزرگ و دوباره یواشکی توپ خریدن خیلی صفا داشت. مشکل با با افراط و تفریط هست. ما هم مگه تو دوره خودمون این چیزها را نداشتیم. من هم وقتی بچه بودم میکرو یا سگا داشتم و اون موقع خیلی طرفدار داشت .ولی وقتی میدیدم پسر خاله ام و پسر دایی ام اومده.میرفتم باهاشون بازی میکردم ولی الان هر کی پی خودش هست. الان دختر 8 ساله دغدغه اش شده که فلانی تو فارسی وان به عشقش میرسه یا نه . یک پسر 8 ساله دغدغه اش امدن نسخه جدید کال اف دیوتی هست. هر کسی باید با زمان خودش پیش بره به مادر پدر هامون هم بگیم می گن دنبال لاستیک دویدن تو خیابون و یه قل دوقل بازی کردن چه صفایی داشت اما بازی های زمان ما براشون مسخره بود میگفتن بچه های امروز خیلی دانا بینا شدن ما هم همینارو در مورد بچه های امروز می گیم هر کسی باید با زمان خودش و امکانات زمان خودش زندگی کنه نمیشه خودمون با گذشته ها یا با آینده مقایسه کنیم 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۰ اسباب بازی های کودکان مدرن شدند ولی دنیای خیال کودکان پوسید ! 4 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۰ یه زمانی بازی هامون آزاد بود ، توی کوچه ها ، پر از سر و صدا و هیاهو . انگار عصر که میشد کوچه ها زنده میشدند . همه بچه ها از دختر و پسر میرختن تو کوچه .. بساط لی لی و خاله بازی و طناب بازی دخترا و هفت سنگ و گل کوچیک و گرگم به هوای پسرا ... بعضی وقتها هم قایم موشک و بالا بلندی که همه دخترا و پسرا با هم بازی میکردیم... چند سالمون بود 7 یا 8 . کمی بیشتر یا کمتر . همیشه خیس عرق بودیم و نفس نفس میزدیم. ذوقمون برنامه کودک شبکه یک و دو بود.... ولی الان چی ؟ بچه های الان فقط تو خونهاشونن .. پای تلویزیون با 1000 کانال و کامپیوتر و اینترنت. صداها رو از تو گوشی میشنون واسه دویدن باید برن سالن کرایه کنند و یا زمین ورزشی و پارکی برن تازه اگه برن بچه های الان ماشینی شدند.زندگیمون ماشینی شده همه دنیامون داره تو عصر دیجیتال غرق میشه ... مقصرشم خودمونیم.چون همه چیو فقط شبیه شو میاریم.از هر مطلبی فقط یه نکتشو میگیریم و بقیشو میندازیم دووور تو همه کشورای دنیا واسه دانش آموزان واسه اینکه تو این دنیای ماشینی دیجیتالی غرق نشن در کنار درس کلی کلاسای هنری ، ورزشی و ... میذارن تا بچه ها فعالیتهای بدنیشون حفظ بشه ولی ما فقط شبه مدرسه داریم ... شبه فرهنگ داریم .... شبه شهروند داریم ... شبه قانون داریم و .... 3 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۰ یه سند تو آلی بود : ما که با میتیکامون و چاغ و لاغر بزرگ شدیم این شدیم ، وای به حال اینایی که با خاله شادونه و عمو پورنگ بزرگ میشن یادش بخیر دوران ابتدایی یه نارنگی میبردیم مدرسه خودمون که ذوق مرگ بودیم هیچ بقیه هم کپ میکردن یادمه 2-3 ابتدایی بودیم یکی از همکلاسیامون سوسیس آورده بود ، یکی از بچه ها نتونست جلو خودشو بگیره رفت بدبختو زد سوسیشو گرفت خودش خورد چه دعوا م رافعه ای شد سر اون سوسیس نه که ما قشر خیلی ضعیف جامعه بودیما ، اکثرا کارمندی و متوسط بودیم ولی اون موقع ها کله مردم از لحاظ مادی مشکل دار بودن ، تازه جنگ تموم شده بود و دولت سازندگی بود ، رفاهی که الان بچه ها دارن 100 برابره ماست ، کلا سبک زندگی ها عوض شده ، تا پدر میگفت فلان کار و بکن مجبور به انجامش بودیم ، الان باباهه 2 ساعت ناز بچه رو میکشه التماس میکنه که توروخدا بی زحمت پاشو تکالیفتو انجام بده صبر کن من پدر بشم انتقاممونو از بچه هام میگیرم 2 لینک به دیدگاه
bigfish 235 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۰ اسباب بازی های کودکان مدرن شدند ولی دنیای خیال کودکان پوسید ! آره از همه بدتر اینه که توی این دوره زمونه بچه ها خیلی زود بزرگ میشن و وقتی زود بزرگ شن بچگی نمی کنن من که تازه کلی بچگی کردم هنوزم دلم می خواد بچه باشم :w165: 2 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۰ پدر و مادر های جدید هم عوض شدن، بی حوصلن می گیم باباهه قدیم جذبه داشت و حرفه مامانه زمین نمی موند اما در عوضش اونام برا ما وقت می ذاشتن همین که بابا از خاطرات گذشتش می گفت و مامان موقع آشپزی ازمون می خواست رب رو براش بیاریم یا ... اما الان چی بچه صبح میره مهد کودک تا عصر عصر روزای زوج کلاس ژیمناستیک عصر روزای فرد کلاس ویلون شب هم تا شام رو می خوره خستس می خوابه جمعه ها هم مهمونی میرن کی با پدر و مادرش باشه ؟! رفته بودیم سیزده بدر برا نوه عمم چهار تا اسباب بازی آورده بودن بچه باش بازی کنه 3 سالشه تو طبیعتم باید با لودر اسباب بازیش بازی کنه آخه؟!!!!! رفتم یه کفش دوزک پیدا کردم گفتم این دوسته منه کفش می دوزه تا ساعت 7 که اونجا بودیم هی میرفت کفش دوزک پیدا می کرد می گفت دوستاتو پیدا کردم دست به اسباب بازیاش نزد پدر و مادرا برای راحتی خودشون بچه ها رو به تو دنیای مدرن می فرستن 4 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۰ حرفای خوبی زده شد. ولی من و شما که پدران و مادران آینده هستیم یعنی میخواییم چیکار کنیم؟؟؟ آیا میتونیم این وضعیت رو با تربیت صحیح بچه هامون عوض کنیم؟؟؟ من تلاشمو میکنم... 3 لینک به دیدگاه
bigfish 235 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۰ حرفای خوبی زده شد. ولی من و شما که پدران و مادران آینده هستیم یعنی میخواییم چیکار کنیم؟؟؟ آیا میتونیم این وضعیت رو با تربیت صحیح بچه هامون عوض کنیم؟؟؟ من تلاشمو میکنم... منم فکر میکنم اگه ما خودمون رو و روش زندگی مون رو عوض کنیم حتما اوضاع بهتر میشه:ws2::ws2: از بچه ای که از نوزادی به مهدکودک برده شده هیچ انتظاری نمیشه داشت 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده