.MohammadReza. 19850 این ارسال پرطرفدار است. اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ زنه مثلا تازه بچه شون (مهشید) رو رسونده مدرسه و برگشته خونه و شوهره داره صبونه درد می کنه که بره سر کار زنه: مهشید امروز خیلی بی تابی می کرد...دم ...مغازه اصغر آقا که بودیم گریه اش گرفت مرده: کی؟ اصغر آقا؟ زنه: نه بابا توام! مهشید! این یارو هم خیلی پررو شده ها! مرده: کی؟ مهشید؟ زنه: نه بابا! اصغر آقا، فکر کنم باید ببریمش دکتر مرده: کیو؟ اصغر آقا؟ زنه: نه! مهشید رو.......یه سر بهش بزن راستی...گفت حسابتون پر شده مرده: کی؟ مهشید؟ زنه: ای بابا! نه! اصغر آقا و بیننده مثلا الان باید از شدت خنده خود کشی کنه 58 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ یکی میاد تو بیمارستان و خیلی نگرانه، میره پذیرش میگه... -خانوم! ببخشید خانمی به نام جلیلوند رو اینجا آوردن؟ -اجازه بدین نگاه کنم -(یارو خیلی نگرانه و دلهره داره ودستاشو به هم میماله)! -زهره جلیلوند؟ -بله بله -طبقه دوم..."انتهای راهرو" اتاق 219 44 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ یه پسر که بابا ننه اش گدا گودول بودن (معمولا باباش همون بچگی مرده و ننه اش تو خونه مردم کار می کرده)با زحمت و مرارت و شب بیداری درس میخونه و پله های ترقی رو طی می کنه و یه آدم مهمی میشه واسه خودش، بعد میره تو شرکت یه آدم مایه دار کار میکنه که از قضا یارو یه دختر خیلی خوشکل داره و بعد این دختره عاشق پسره میشه و موس موس می کنه واسش و پسره هم محلش نمیذاره و اینجاست که درام شکل می گیره 42 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ یه پلیس با یه سرباز میان در خونه یارو و یه مرده میاد در رو باز می کنه و پلیسه: آقاااای فرخی؟ مرده: بله خودم هستم -شما باید با ما بیایید کلانتری...از شما شکایت شده -کلانتری؟ آخه برای چی؟ کی شکایت کرده؟ ...-امم خانومی به نام سیمین سرابی -ولی من اصلا همچین شخصی رو نمیشناسم -تشریف بیارید کلانتری..اونجا همه چیز مشخص میشه -خب پس لااقل اجازه بدین لباس بپوشم -سریعتر لطفا 44 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ این سریالای سر ظهر برنامه خانواده که یه دختر دبیرستانیه از مدرسه که میاد با همون لباس مدرسه میاد توی آشپزخونه پیش مامانش و بعد از سلام و احوالپرسی دختره: مامان! امروز تو مدرسه گفتن که از هر کلاس سه نفر از بچه هایی که معلما ازشون راضی اند رو میخوان ببرن اردوی شیراز مامانه: خب دختره (با خوشحالی و در حالی که به غذا ناخنک میزنه): خب اینکه از... کلاس ما هم من و سمیرا و شیما رو انتخاب کردن 34 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ ابگوشتی اب دوغی اب دوغ خیاری دیزی .... انواع و اقسام سریال های ایرانی 23 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ خوب آخه چرا میشینید نگاه میکنید ؟ حیف گوش و چشم نیست ؟ 19 لینک به دیدگاه
am in 25041 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ گوش و چشم هیچحیف برق حیف پول برق 11 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ به قول این ملت بلاد کفر : all good points... 9 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ ابگوشتیاب دوغی اب دوغ خیاری دیزی .... انواع و اقسام سریال های ایرانی :icon_gol: خوب آخه چرا میشینید نگاه میکنید ؟ حیف گوش و چشم نیست ؟ وافن جان ما که نگاه نمیکنیم اون یه عده قلیلم که نگاه میکنن ، اگه اینارو نبینن باید روزاشونو با کاستای آهنگران سر کنن 8 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ اقا خوب خدا وکیلی ملت چه سرگرمی دارن؟ چی کار کنن؟ واقعا اگه تی وی نباشه کاره دیگه ای هم هست که انجام بدن؟ 7 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ ميخواي نيگاه نكني اما بعضي وقتا توفيق اجباري نصيب آدم ميشه. من البته سريال و فيلم كه نيگاه نميكنم.اصلا" حوصله داستانهاي خاله زنكيشونو ندارم.اخبار مي بينم و حرص ميخورم.اما اگه يكي بخواد با تي وي سرگرم بشه چيز ديگه اي به غير از اين سريالهاي آب دوغ خياري نداره كه. 12 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ این فیلما و سریالای طنز ایرانی که سکانس کلانتری بدین قراره چند تا زن و مرد هجوم میارن تو اتاق افسر نگهبان و با هم شروع می کنن به حرف زدن: ببینید جناب سروان...نه نه به من گوش کنید...راستش قضیه اینه که جناب سروان: صبر کنید ببینم...این جوری که من نمی فهمم...یکی یکی دوباره همه با هم شروع به حرف زدن میکنن و همون حرفای قبلی رو تکرار می کنن جناب... سروان: گفتم یکی یکی...تو بگو اول 22 لینک به دیدگاه
spow 44196 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ خیلی خوشحالم که وقتمو با دیدن تفالیزیون تلف نمیکنم اگر فرصتی دست داد اونقدر فیلم ندیده تو ارشیوم مونده که بتونم قدرت انتخاب داشته باشم اینجا فیلما وسریالها یا همه چیزرو سیاه سیاه نشون میدن یا سفید سفید یا بدبخت فلک زدست طرف ودنیای معنویت یا یه گاگول بی خیال مایه دار شیطان زده! چیزی به اسم مخاطب سیری چند؟ دل خوش سیری چند؟ 12 لینک به دیدگاه
simulater 380 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ من واقعا متاسفم برای این صدا سیما ... دیشب اتفاقی زدم تی وی ایران و شبکه یک ... یه سریال داشت وقتی دیدم واقعا متاسف شدم . مثل همیشه توهین اشکار به قومیتها و شهرستانیها یه خونواده بودن اومده بودن تهران . یه جوری نشونشون میداد انگار شهرستانیا هیچ بویی از تمدن و فرهنگ نبردن . انگار شهرستانیا بی فرهنگترنی ادما هستن خیلی تاسف خوردم . بعد از توهین به اقوام اذری زبان و اصفهانی و جنوب کشور الان مردم مازندران و شمال به عنوان ملعبه ی پایتخت نشینان نگاه شده . 14 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ الان مردم مازندران و شمال به عنوان ملعبه ی پایتخت نشینان نگاه شده . کسی ملعبه پایتخت نشینان نشده ، بلکه اونها را با مشت و لگد و توحش سر جاشون مینشانند و شهرستانی ها را با تمسخر...... 14 لینک به دیدگاه
simulater 380 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ کسی ملعبه پایتخت نشینان نشده ، بلکه اونها را با مشت و لگد و توحش سر جاشون مینشانند و شهرستانی ها را با تمسخر...... صدا و سیمای ما ننگ ما 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده