ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ قاشق زنی قاشقزنی از رسوم ایرانی است که در شب چهرشنبه سوری برپا میشدهاست. قاشقزنی رسمی زنانه است. زنان چادری بر سر انداخته و گاه نقابی بر چهره میزدند تا ناشناس بمانند. آنگاه با قاشق برکاسه یا قابلمه یا بر در خانه میکوبیدند و اهل خانه را از آمدن خویش آگاه میکردند. اهل خانه کاسه خالی را گرفته و مشتی آذوقه خشک از قبیل بنشن در آن ریخته و باز میگرداندند. گاه بجای آذوغه پول نقد به قاشق زن پرداخت میشدهاست. مهمترین شرط در قاشق زدن ناشناس ماندن قاشقزن بودهاست. لذا نه قاشقزن و نه صاحب منزل، در هنگام مواجهه سخن نمیگفتهاند.... البته سنت قاشقزنی به مرور زمان تغییراتی نمودهاست. گاه مردان جوان نیز چادری بر سر میافکنند و برای شیطنت و خوشمزگی به در خانه معشوق یا اقوام میزنند و بی سخن با یار رمز عشق را مبادله میکنند. این مراسم گاهی دستمایه طنزپردازان شدهاست.برای نمونه در خراسان شمالی رسم «قاشقزنی» _ که در آنجا «ملاقهزنی» خوانده میشود _ توسط نوجوانان پسری که سر و روی خود را با چادر پوشانیدهاند و با دردستگرفتن ملاقهای به در خانهها میروند و ترانههایی میخوانند، انجام میپذیرد؛ ترنههایی چون: « خلهخله خلتمه به، سوا گلیم یمرتمه به با برابرهای فارسی خاله خاله عیدی من را بده، فردا نیز میآیم تخممرغی بده خلهخله خلته گلده، اینچنه کلچه گلده، خاله خاله عیدیم را بده، کیسهای آمد کلوچهای بگذار این رسم یکی از رسوم ایرانی بوده که خیلی سال پیشا انجام میشده و متاسفانه امروز مثل خیلی از رسمای دیگه از بین رفته و منسوخ شده....البته شاید توی بعضی شهرا یا روستا ها هنوز انجام بشه ولی به طور کلی جز رسوم فراموش شدست.... ازونجایی که من و آفجیم ستی(ستیا)خیلی به پایدار نگه داشتن سنن ایرانی اعتقادمندیم تصمیم گرفتیم این رسم و اجرا کنیم که به طور مشروح در پستای بعدی به اطلاع عموم میرسانیم 18 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ بعد از تصمیم اتخاذ شده نوبت به اجرای اون رسید و اولین پروف مورد حمله پروف مدیر ارشد انجمن بود اهدایی مدیر ارشد یه ظرف پر آجیل و یه شاخه گل بود لینک به دیدگاه
setiya 12665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ هرچي اين مدير ارشد دست و دلباز و مهربون بود آدمين سابق خسيس بود چشتون روز بد نبينه چراغاي پروفش روشن بود ولي صداش در نيومد واسه اينكه قالبممونو پر نكنه لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ تازه پیامم براش گذاشتیم ...گفتیم صبح میایم با سودش میبریم...به خرجش نرفت که نرفت....آخرم قابلممونو خالی برگردوند! لینک به دیدگاه
setiya 12665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ دومين جايي كه رفتيم پروفايل محمد بود گفتم كه ديشب جواب مارو نداد ولي بجاش امروز اينجوري قابلممونو پر كرد:4chsmu1: لینک به دیدگاه
setiya 12665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ نفر بعدي پروفايل amin 202 بود:4chsmu1: اولش بود تحويل هم گرفت ولي اينترنتش قط شد نتونست قابلممونو پر كنم ولي مثل بعضيا خسيس بازي در نيورد امروز پر كرد لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ بعدش رفتیم پروف گرافیست انجمن..... حاج آقا کد پلاس! درو که وا نکرد هیچی....قابلممونو که پر نکرد هیچی....فرداشم که اومد اصلا نگفت چه خبر بوده اینجا....قاشق زنی اومده نیومده.....خلاصه گرافیستم به جمع خسیس خسسا پیوست و همه آجیلاشو نگه داشت خودش تنهایی بخوره لینک به دیدگاه
setiya 12665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ خونه بعضي از همسايه ها كه رفتيم با در بسته رو برو شديم:4chsmu1: مثل آقاي morta ولي كم نيورديم:4chsmu1: درخواست دوستي داديم و اونها هم قبول كردن قابلممونم اينجوري پر كردن اخه معمولا اصفانیا نم پس نمید خب حالا چون سایت خلوته و از بچه ها کسی نیست ، اینم مال ما لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ بعد از مرتا رفتیم پروف آخوند انجمن....حاج آقا اسی....که البته منزلشون وقتی بود ..با بدبختی وقت گرفتیم و این و ببین و اون و ببین و پارتی جور کن و خلاصه ازونجایی که بازدید عموم نداشتن مجبور شدیم خصوصی خدمتشون برسیم.....:icon_pf (34): حاج آقا لطف فرمودن دندون مصنوعیاشونو دادن :w00: :banel_smiley_4: بعدش که دیگه از ما اصرار و از ایشون انکار و این حرفا ...بالاخره به یه لقمه کره عسل راضی شدن! البت ما که قیافه لقمه رو ندیدیم...قرار شد بعدا ندیم ندما و چاکر نوکرا برفستن در خونه! لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ ولی بازم خوشم میاد حمیدم مثل خودمه لینک به دیدگاه
setiya 12665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ منم بعد دندون مصنوعي هاشو گذاشتم دم در گربه ها بخورن:4chsmu1: بعد حاجي ديگه براي فرضيه نماز شب آماده ميشد و از اونجايي كه ديگه دندون مصنوعي نداشت در يخچال مبارك رو باز كرد يه كمپوت اناناس تاريخ گذشته گداشت تو قابلمه تا دلمون خش بشه هرچي گفتم يكم از اون پسته ها كه تو جيفته بده به خرجش نرفت كه نرفت لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ ولی بازم خوشم میاد حمیدم مثل خودمه پروف جفتتونو که نیست و نابود کردیم .....اون موقع خودتو یه کیلو اجیل با پست سفارشی میارین بهمون میدید (ولی اخراج نکنیا سوء استفاده از قدرت نکن) لینک به دیدگاه
setiya 12665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ ولی بازم خوشم میاد حمیدم مثل خودمه خدا درو تخته رو جور كرده:4chsmu1: به پاي هم پير شين اييييييييش مدير هم انقدر خسيس؟؟؟ لینک به دیدگاه
setiya 12665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ الهام جون هم با اينكه نميدونست مراسم قاشق زني چي هست و چي ميدن ولي باز هم مثل بعضي از مديرا خسيس بازي در نياورد اينارو گذاشت تو قابلمه:4chsmu1: لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ بعد از همه اینا رفتیم سراغ یکی از نمدیرای گل بازنشسته ....هدا جون.... بابا ماشالا به این دختر دست و دل باز....نمیدونین چه کرد(بلکه بعضیا دیدن یاد گرفتن....) قابلمه چیه یه آجیل فروشی زد به ناممون لینک به دیدگاه
الهام. 8079 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ من اعتراض دارم آجيل شيرينم دادم بهتون :4chsmu1: لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ این وسطا به پروف خیلیا هم سر زدیم که دراشون بسته بود ...دیگه تا گفتیم در بزنیم و بخوان در و باز کنن و کلید بیار و قفل باز کن و این حرفا دیدیم به جاهای دیگه نمیرسیم گفتیم ایشالا سال بعد مثل مهناز جونم و کهربای عزیز و میلاد و یاسی و سفید برفی و....که البته دیدیم اینجوری نمیشه واسه میلاد و سفید برفی و در زدیم کلید و بند و بساط اوردن در و باز کردن.... لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ من اعتراض دارم آجيل شيرينم دادم بهتون :4chsmu1: ئه راس میگی؟....اعتراض وارده .... کوش پس؟ احتمالا تو راه خوردیمش.....بذار ببینم کجاست لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ پیداش کردم یه کمیشو خورده بو.دیم ولی بقیش مونده شصتت درد نکنه لینک به دیدگاه
setiya 12665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ خب حالا وقتشه اسم يه مدير خسيس ديگه رو بياريم فكر ميكنيد كيه؟؟؟ اون كسي نيست جز مدير محترم مجله اقا محمد حسينEng.MHSN ايشون هم چراغ پروفش روشن بود ولي احتمالا خواب بودن تاریخ و زمان آخرین فعالیت درسایت: 13 ساعت پیش هنوز هم نيومده :4chsmu1: از يابنده خواهش منديم از اقاي محمد حسين خوراكيه مارو بگيره:4chsmu1: لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده