رفتن به مطلب

50 سال ديگه چه جوابي ميدي ؟


ارسال های توصیه شده

50 سال ديگه وقتي نوه مون كنارمون نشست و با نگاه پرسشگر و معصومش پرسيد اقاجون ، مامان جون پنجاه سال پيش و قتي مملكت وضعيتش اين شكلي بود و و قتي وقتي اه و ناله ها گوش فلك رو پر ميكرد هنوز برگ هاي تاريخ اين همه ورق نخورده بود تو چيكار ميكردي چه طور فكر ميكردي چه جوابي داريم بگيم؟ واقعا چي ميگم ايا نمي گيم ؟

 

تو انجمن نوانديشان كه الان كهنه انديشان شده جك ميساختم مسخره ، ژنگولك بازي در ميوارديم و شكلك پراكني ميكردم دور همي خوش بوديم جات خالي

يا اينكه ميگيم تاپيك هاي ديگران رو برسي ميكردم حرف بو دار نزده باشن يوخت عرزش ها خدشه دار شه

يا ساكت بوديم تا مبادا شعار داده باشيم و كلا همينطور رو سايلنت و خنثي و منتظر ظهور اقا جهت دفع مشكلات ...

يا تاپيك ميزيدم در مورد گل و بلبل و ضرر هاي دعوا كردنو حجاب موي سر احساسات لطيف عاشقانه صورتي متمايل به رنگ جيغ حرف ميزدم ...و كلا دغدغه ام زياد بود

يا شايد بگيم دچار توهم شده بوديم توهم فلسفي محظ با درصد خودپشكل پنداري بالا

يا شايد بگيم تو كار روان درماي و دلداري

يا ميگم فرار كردم كم اوردم ....فرار كردم از گفتن هاي بي نتيجه از دور خودم چرخيدن از ترس رسوخ كرده در دل و جان از خفقان از اينكه اگه شجاع نبودم نمي خواستم ترسو شوم نمي خواستم خودفريبي كنم ميخواستم تغيير كنم مثل جامعه واقعيم ... نمي خواستم زامبي باشم

.

.

.

.

.

.

.50 سال ديگه همين الانه بهتر همين الان به فكر جواب هايي باشيم كه قرار به اينده مون بديم البته اگه وجدانمون تا اون موقعه زنده باشه ونون به نرخ روز خور نباشيم .

  • Like 20
لینک به دیدگاه

وقتي بچه تر بودم و تو مدرسه تاريخ مي خوندم گاهي فكر ميكردم زمانيكه تيكه تيكه خاك ايران جدا شد زمانيكه قراردادهاي انچناني براي تاراج منابع كشورمون منعقد ميشد زمانيكه براي كشور ما ديگران تصميم ميگرفتن پس ملت ايران و اجدادمون كجا بودن و چيكار ميكردن؟...اما الان مي فهمم كعه ميشه همينجا تو ايران بود و به كار خودت مشغول باشي و شاهد هزار جور اتفاق ريز و درشت تو مملكت باشي....بدون اينكه آب از آب تكون بخوره...

  • Like 13
لینک به دیدگاه

چون اینجاش مربوط میشه به من توضیح میدم

 

 

يا تاپيك ميزيدم در مورد گل و بلبل و ضرر هاي دعوا كردنو حجاب موي سر احساسات لطيف عاشقانه صورتي متمايل به رنگ جيغ حرف ميزدم ...و كلا دغدغه ام زياد بود

.

 

 

تاریخ ایران نشون داده که مردم ایران از هخامنشی تا ساسانیان و از افشاریان تا قاجاریه . از پهلوی تا آخوندی و از خدا می داند تا خدا می داند . فقط دنبال عوض کردن سلسله بوده . اما بعد از عوض شدنش انگشت به دهان مونده تا سلسله ی بعدی بیاد

 

 

پس من ترجیح میدم . بیام اینجا و نظر سنجی کنم که گل بهتره یا بلبل....

 

 

جمعه ها هم مختارو میبینم . بالاخره تاریخه دیگه... تبلیغ چند زنی هم هست:w16:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

من بهش میگم یه دست صدا نداشت حرف زدم زدن تو دهنم ،بلند شدم زدن تو سرم، داد زدم دهنمو گل گرفتن اما رو حرفم موندم تا نسل بعد من بیاد من پشتیبانش باشم نه مثل پدر و مادرای الان که املای مکتبشون رو دوباره دیکته می کنن:icon_gol:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

بهش واقعیتو میگفتم...

بهش میگفتم من هیچ کاری نکردم چون نمیتونستم...

بهش میگم خسته شده بودم از حرفای تکراری حرفهای صد من یه غاز

از حرف خسته شدم چون کسی نیست که دستمو بگیره تا عمل کنم اما کسایی هستن که تا بخوام عمل کنم بنشونم سر جام 6 متر زیر خاک

خسته شدم از بس تو دانشگا مانکن هفت رنگ دیدم

خسته شدم از بس بحث شیرین عشق و عاشقی شنیدم از همه

کلافه ام از مسخره بازی

بهش میگم دیدم هموطنم غذا برای خوردن نداره و خجالت کشیدم دیدم قبض برقم سر به فلک کشیده دیدم جوونا کار ندارن از بی کاری دارن الواتی میکنن

ولی چیکار میتونستم بکنم ؟

ضمیر اول شخص مفرد هیچی نیست جز یه موجود ضعیف که خیلی راحت میشه سرشو زیر آب کرد...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

مهم اينه كه نگيم بي تفاوت بوديم حتي اگه ساكت بوديم و حتي اگه حرفي نمي زديم و از حرف هاي تكراري خسته بوديم

بيگم اون پسري كه زدند توسرش انداختنش انفرادي و وقتي كشتند حتي جسدش را به ما ندادند برادرم بود غريبه نبود

اوني دختري كه جرات داشت اندازه يه لشكر شكنجه شد اما تسليم نه خواهرم بود غريبه نبود

اوني كه براي نان براي عدالت براي من فرياد زد پدرم بود

اوني كه غصه داره همه برادران و خواهران از دست رفته ام بود مادرم بود

منم يه كرد ترك بلوچ فارسي زبان عرب جنوبي لر بودم كه قلبم تپيد و هميشه تپيد براي كشورم و هنوزم ميتپد ..بگيم ما همه را براي خود نمي خواستيم و خود را بدون همه نا چيز ميديدم سكوت كرديم اما كسي را وادار به سكوت نه.. ما ديدم و فهميديم اما بودند كساني كه ميديدند و نمي فهميدند ...

درد را لمس كرديم و فهميديم اما به ان خنديدم ما پليدي را مسخره كرديم ..

ما بي تفاوت نبوديم حتي اگه ساكت بوديم

مطمعنم چشمها ي زل زده حقيقت را زود درك ميكنند و جنس ادم ها رو زود تشخيص ميدن حتي اگه حرفي نزنيم

  • Like 9
لینک به دیدگاه
مهم اينه كه نگيم بي تفاوت بوديم حتي اگه ساكت بوديم و حتي اگه حرفي نمي زديم و از حرف هاي تكراري خسته بوديم

بيگم اون پسري كه زدند توسرش انداختنش انفرادي و وقتي كشتند حتي جسدش را به ما ندادند برادرم بود غريبه نبود

اوني دختري كه جرات داشت اندازه يه لشكر شكنجه شد اما تسليم نه خواهرم بود غريبه نبود

اوني كه براي نان براي عدالت براي من فرياد زد پدرم بود

اوني كه غصه داره همه برادران و خواهران از دست رفته ام بود مادرم بود

منم يه كرد ترك بلوچ فارسي زبان عرب جنوبي لر بودم كه قلبم تپيد و هميشه تپيد براي كشورم و هنوزم ميتپد ..بگيم ما همه را براي خود نمي خواستيم و خود را بدون همه نا چيز ميديدم سكوت كرديم اما كسي را وادار به سكوت نه.. ما ديدم و فهميديم اما بودند كساني كه ميديدند و نمي فهميدند ...

درد را لمس كرديم و فهميديم اما به ان خنديدم ما پليدي را مسخره كرديم ..

ما بي تفاوت نبوديم حتي اگه ساكت بوديم

مطمعنم چشمها ي زل زده حقيقت را زود درك ميكنند و جنس ادم ها رو زود تشخيص ميدن حتي اگه حرفي نزنيم

مطمئنا کسی نسبت به این روایات دردناک و چیزهایی که میبینه احساس بی تفاوتی نمیکنه مگر اینکه انسان نباشه

همه از این چیزهای دلخراش افسرده میشن

اما این که کاری کرده باشیم که جواب نوادگانمون رو بتونیم با سربلندی بدیم چی؟

ما ترسوییم پس باید این آمادگی رو داشته باشیم که 50 سال دیگه جلوی نوادگانمون سرمون رو پائین بندازیم و بگیم ما یه ترسو بیش نبودیم که خوب شعار میدادیم ولی عمل نمیکردیم

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مطمئنا کسی نسبت به این روایات دردناک و چیزهایی که میبینه احساس بی تفاوتی نمیکنه مگر اینکه انسان نباشه

همه از این چیزهای دلخراش افسرده میشن

اما این که کاری کرده باشیم که جواب نوادگانمون رو بتونیم با سربلندی بدیم چی؟

ما ترسوییم پس باید این آمادگی رو داشته باشیم که 50 سال دیگه جلوی نوادگانمون سرمون رو پائین بندازیم و بگیم ما یه ترسو بیش نبودیم که خوب شعار میدادیم ولی عمل نمیکردیم

 

 

نميشه نسخه پيچيد براي همه

شايد ندونيم چه بكنيم اما مي دونيم چه نبايد كرد

و همين كه كارهايي را نكنيم كه فردا سر افكنده اون باشيم خيلي كاره

وقتي سيستم طرز فكر ترس و رعب وحشت را ترويج بده بايد انتظار داشت كه اينجوري بود و سكوت جاي تعجب نداره

اما خيانت اونه كه ما مروج اون طرز فكر باشيم ما اون تاييد كنيم ما جلو ازادي بيانو بيگريم حتي از روي ترسيد نه با ترساندن ما براي پيشرفت از ان طرز فكر پيروي جانب داري كنيم به هر نحوي

  • Like 2
لینک به دیدگاه
نميشه نسخه پيچيد براي همه

شايد ندونيم چه بكنيم اما مي دونيم چه نبايد كرد

و همين كه كارهايي را نكنيم كه فردا سر افكنده اون باشيم خيلي كاره

وقتي سيستم طرز فكر ترس و روعب وحشت را ترويج بده بايد انتظار داشت كه اينجوري بود و سكوت جاي تعجب نداره

اما خيانت اونه كه ما مروج اون طرز فكر باشيم ما براي پيشرفت از ان طرز فكر پيروي جانب داري كنيم به هر نحوي

موافقم جواب خوبی بود:icon_gol:

اونی که خیانت میکنه باید به جای پاسخ دادن به نوادگان خودش بهتره به فکر ارتقاع درجه خودش از نسل تکامل نیافته نئاندرتال خودش به انسان باشه

لینک به دیدگاه

نمیدونم چی بهش خواهم گفت ولی مطمئنا این موقع ها رو تو کتاب تاریخ بخونه 100 در 100 بهم میگه خیلی بی عرضه بودم .

چون این چیزارو دیدم و جز غصه خوردن و حرف زدن کار دیگه نتونستم بکنم .

  • Like 5
لینک به دیدگاه
من بهش میگم یه دست صدا نداشت حرف زدم زدن تو دهنم ،بلند شدم زدن تو سرم، داد زدم دهنمو گل گرفتن اما رو حرفم موندم تا نسل بعد من بیاد من پشتیبانش باشم نه مثل پدر و مادرای الان که املای مکتبشون رو دوباره دیکته می کنن:icon_gol:

:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:خیلی قشنگ گفتی وای بر ما جوانان که یک بار چه بسیجی چه سبز پشت هم نبودیم یک بار درست اعتراض نکردیم یک بار درست حرف مون رو نزدیم همش سکوت کردیم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آه ه ه ه آرش جان پنجاه سال دیگر به نوه ام میگویم آن سالها توی انجمن نواندیشان وقتمان و فکرمان را تلف می کردیم و هی شعار میدادیم که ما خواهان جامعه ای بهتر هستیم . اما هیچ کدام نمیدانستیم چگونه .

همه اش یکدیگر را متهم به تعصب می کردیم وهی حرفهای بو دار سیاسی می زدیم و به این و آن توهین میکردیم و می گفتیم آزادی بیان نداریم . و .....

همه اش می گفتیم ما این را نمی خواهیم . ما آن را نمی خواهیم . ولی نمی دانستیم دقیقا چه می خواهیم .

همه در الفاظ گیر کرده بودیم . گاهی هم برای بعضی ها بیخودی هورا میکشیدیم

بعضیها هم که خیلی فکر میکردند شجاعند خود را با برادران ایرانی خود درگیر می کردند . یا می کشتند یا کشته می شدند . یا نام شهید را یدک می کشیدند یا نام اوباش را .

الان 50 سال گذشته و اگر من هم می خواستم یکی از این شجاعان باشم که دیگه نوه عزیزم تو از کجا پیدا میشدی . ؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه
:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:خیلی قشنگ گفتی وای بر ما جوانان که یک بار چه بسیجی چه سبز پشت هم نبودیم یک بار درست اعتراض نکردیم یک بار درست حرف مون رو نزدیم همش سکوت کردیم

 

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol: بهتر بود اینجوری می گفتی : در طول تاریخ همه اش اعتراض کردیم و همه اش نالیدیم وهمه اش فریاد هیهات من الذله سر دادیم . ولی نفهمیدیم ذلت و عزتمان در چیست.؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من 50 سال دیگه که واقعا خسته و پیر خواهم بود.

باز هزار رحمت به الان.

 

اما فقط یک چیز بهش میگم:

 

هیچ آدم عاقلی وقتی گله کفتارها بهش حمله میکنه جلوش واینمایسته و باید فرار کنه.

 

مگر اینکه قدرت کفتار کُشی داشته باشه.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
مهم اينه كه نگيم بي تفاوت بوديم حتي اگه ساكت بوديم و حتي اگه حرفي نمي زديم و از حرف هاي تكراري خسته بوديم

بيگم اون پسري كه زدند توسرش انداختنش انفرادي و وقتي كشتند حتي جسدش را به ما ندادند برادرم بود غريبه نبود

اوني دختري كه جرات داشت اندازه يه لشكر شكنجه شد اما تسليم نه خواهرم بود غريبه نبود

اوني كه براي نان براي عدالت براي من فرياد زد پدرم بود

اوني كه غصه داره همه برادران و خواهران از دست رفته ام بود مادرم بود

منم يه كرد ترك بلوچ فارسي زبان عرب جنوبي لر بودم كه قلبم تپيد و هميشه تپيد براي كشورم و هنوزم ميتپد ..بگيم ما همه را براي خود نمي خواستيم و خود را بدون همه نا چيز ميديدم سكوت كرديم اما كسي را وادار به سكوت نه.. ما ديدم و فهميديم اما بودند كساني كه ميديدند و نمي فهميدند ...

درد را لمس كرديم و فهميديم اما به ان خنديدم ما پليدي را مسخره كرديم ..

ما بي تفاوت نبوديم حتي اگه ساكت بوديم

مطمعنم چشمها ي زل زده حقيقت را زود درك ميكنند و جنس ادم ها رو زود تشخيص ميدن حتي اگه حرفي نزنيم

 

 

با احترام به نظر شما اگر زمان بره جلو و 50 سال دیگه من جای اون فرزند باشم گناه پدر و مادری رو که فهمیدن و درک کردند اما سکوت رو ترجیه دادند، خیلی بیشتر از کسانی می دونم که نفهمیدند و اسیر حصار های ذهنی خودشون بودند.

به نظر من اگر این سوال بی پاسخ گذاشته بشه، خیلی از پاسخ مبتنی بر سکوت و ترس آبرومندانه تره !!

  • Like 6
لینک به دیدگاه
من 50 سال دیگه که واقعا خسته و پیر خواهم بود.

باز هزار رحمت به الان.

 

اما فقط یک چیز بهش میگم:

 

هیچ آدم عاقلی وقتی گله کفتارها بهش حمله میکنه جلوش واینمایسته و باید فرار کنه.

 

مگر اینکه قدرت کفتار کُشی داشته باشه.

اگه کفتار باقی میموندن کفتار کش میشدیم:icon_gol:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
با احترام به نظر شما اگر زمان بره جلو و 50 سال دیگه من جای اون فرزند باشم گناه پدر و مادری رو که فهمیدن و درک کردند اما سکوت رو ترجیه دادند، خیلی بیشتر از کسانی می دونم که نفهمیدند و اسیر حصار های ذهنی خودشون بودند.

به نظر من اگر این سوال بی پاسخ گذاشته بشه، خیلی از پاسخ مبتنی بر سکوت و ترس آبرومندانه تره !!

 

 

حتما میگم من نه از باتوم ترس داشتم نه از شیشه نوشابه ترس من از رنجیده شدن دوستان و فامیل بود که به هر شیوه ای ادمو مجبور به سکوت میکردن ترس من از پدر و مادری بود که که نمی خواستم رنجیده شوند نمی خواستم ناراحت باشن و هرشب ناله و نصیجت کنند

و اگه اینجا یک نفر مخالف بود هیچ وقت نگفتن درست نبود اما وقتی میبینی امثال شما بهتر از هرکس مشکلات را درک میکنید و میفهیمد اما دیگران را از گفتن باز میدارید و سانسور میکنید چه باید کرد ؟بازم باید گفت ؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه
حتما میگم من نه از باتوم ترس داشتم نه از شیشه نوشابه ترس من از رنجیده شدن دوستان و فامیل بود که به هر شیوه ای ادمو مجبور به سکوت میکردن ترس من از پدر و مادری بود که که نمی خواستم رنجیده شوند نمی خواستم ناراحت باشن و هرشب ناله و نصیجت کنند

و اگه اینجا یک نفر مخالف بود هیچ وقت نگفتن درست نبود اما وقتی میبینی امثال شما بهتر از هرکس مشکلات را درک میکنید و میفهیمد اما دیگران را از گفتن باز میدارید و سانسور میکنید چه باید کرد ؟بازم باید گفت ؟

 

قبول ندارم. ما پدر و مادر رو بهونه می کنیم. همیشه برای هر کاری به تعداد بینهایت می شه بهونه های به ظاهر منطقی آورد. مثال واضحش هم کسایی که توی جنگ ایران و عراق علی رغم مخالفت 100 درصدی خانواده رفتند و جنگیدند. به خاطر ناراحتی پدر و مادر جا نزدن. هدفم از این تایید یا عدم تایید کار اون ها و همین طور تشویق خودمون که حالا الان نفری یه سلاح سرد برداریم و بریم توی خیابون نیست. فقط می خوام بگم بهتون اینا بهانه های خیلی قشنگیه که شما، مردم جامعه و خود من برای هم میاریم. دلیل این بهانه ها هم رو قبلا هم گفته بودم باز هم گم اینه که خودمون هم نمی دونیم دنبال چی هستیم. فقط می دونیم ناراضی هستیم ولی این که دقیقا دنبال چی هستیم با چه هدف و چه برنامه ای و تحت حمایت چه کسی هیچ کدوم برای خودمون روشن نیست. و خیلی راحت دنبال این بهانه ها می ریم. و به خومون دروغ می گیم.

 

من و امثال من شما رو از گفتن باز نمی داریم. شما خیلی صادقانه بیا نگاه کن که کاربرای این انجمن و کسایی که این جا پست می دهند و تقریبا همه یه شناخت کلی از هم دارند، به غیر از بیتاب چه کس دیگه ای این جا هست که این مطالب و این مثنوی های هفتاد من رو نمی دونه و بعد من و شما باید روشنش کنیم. از باب موضوع این بحث این جا تقریبا همه یک جور فکر می کنن. پس کسی نمی خواد کس دیگه رو قانع کنه و با گفتن این حرف ها هیچ انقلابی پیروز نمی شه!! بلکه فقط یه جایی می شه برای خالی کردن حرص های خودمون. پس باز هم فکر می کنم به خودمون دروغ نگیم.

یه پیشنهاد چه طوره این تالار رو بدیم دست خود بیتاب که ارزش هاشو زیر پا نذاشته باشه به قول شما کسی باشه که به کاری که می کنه اعتقاد قلبی داشته باشه!! اون وخت تمام این ناپیک های مجاور این تاپیک که الان باز هم سربسته خیلی حرفا توش زده می شه، همگی حذف می شن. چه طوره؟

من اگر این جا سانسور کنم به خودم عیب نمی گیرم. چون این جا کسی رو نمی بینم که بخوام توجیهش کنم. این جا همه دید روشنی از خیلی از مسایل دارن. ولی تمام تلاشم رو می کنم تا در حد سواد خودم توی جامعه ولو یک نفر رو آگاه کنم.

:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

استانه تحمل هرشخص متفاوته

وقتی میرسه که باید رفت نه رفتنی که با زور تبلیغات و دین و ایه و جدیث یا از روی اجبار یا صدا ی اهنگران باشه .رفتنی که اگاهانه باشه رفتنی....... اون موقعه دوستان که سهلند پدر و مادر و فرزندم جلو دار نیست

بگزیرم که گفتن در این باره قابل درک و بیان نیست به عمله ...

 

درمورد بخش دوم حرفات بگم با زیر ابی و کج دار مریض رفتن هیچ باری به منزل نمی رسه شما اینقد جانب احتیاط رو گرفتید اینقد حساس شدید که به سایتون هم مشکوکید تو رو متهم نمیکنم چون که مدیریت ساسورتون گروهیه ممکنه چیزی پاک شه که تو ازش بی خبر باشی اما چیزی که مسلمه مصداق ضرب المثل ماست که مضمومش اینه ه با فوت کردن توی باک موتور سیکلت نمیشه به جایی رسید یعنی بنزین خیلی کم شده باشه و راننده مجبور شه هی دم دقه توی باک موتور فوت کنه اچند متر بره جلو تر ..

 

اتفاقا شما تکلیفتون مشخص نیست شما نمی دونید خرما رو بخواید یا خدا ما که موضع مون از اول واضح بود و اگه سکوت میکردیم فقط برای خراب نشدن فرم بود شما نمی دونستید ما رو اخراج کنید احطار بدید یا موافق باشید البته بازم بگم هیچ کسو مقصر اصلی نمی دونم و اون جمله اولیت رو اینجوری تصجیج میکنم

 

 

همیشه برای هر اشتباهی هزاران دلیل وجود داره که دست به دست هم ددادن تا اون اتفاق رح بده بهتر دنبال مهمترینش باشیم

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...