Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ آره با اينكه چند روز بود و يه جورايي فرماليته بود، ولي فاز داد چه باحال...دلم واسه اذیت کردنش تنگیده 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ آره با اينكه چند روز بود و يه جورايي فرماليته بود، ولي فاز داد چه باحال...دلم واسه اذیت کردنش تنگیده سریال اخراجی ها اونم نه درتالارازاد که من اخراجی نداشتم هیچوقت ولی درتالاراخباروشاید نقطه عطفش اخراج کورش وامنه بود وازهمون زمان پیرجو دیگه دوست نداشت منو(اخ چقدرجیگرم کباب شد) یادتونه یه کاربری بود به اسم Okanova دی: همون گل پسر باحال پایه بحثای داغمون ویه کاربر دیگه رامتین خلاصه روزی که کورش تو دفتر مدیرتالاراخبار سرهیچی با ارامش بحثش شده بود یه کاربر مولتی اکانتی که با ایدی های بهتاشک وجوجو 13 (بماند اون یکی ایدیاش پیش خودم محفوظن!دی:) یهویی ظاهر میشد توسط ماتریکس یا همون سروش کشف رمز شد خلاصه تو تالار اخبار یه تاپیکی زدم وتو مسنجر با کورش صحبت میکردم ومیزاشتم اونجا بحث ماها سراین مسئله بالا گرفت وادمین سه روز پیرجورو اخراج کرد اونم مثلا برای اروم کردن جو!! اخه یه روز کامل تالار ازاد تحریم شد وکسی اصلا پست نداد اونجا ولی ادمین اخرش اخراج کشکی کورش رو لغو نکرد واز همون روز اوضاع بد شروع به بدتر شدن کرد قضیه اخراج این بود وقضیه دلخوری پیرجو هم بابت زدن اون تاپیک ازطرف من بود 12 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ یادتونه یه کاربری بود به اسم Okanova دی: همون گل پسر باحال پایه بحثای داغمون ویه کاربر دیگه رامتینخلاصه روزی که کورش تو دفتر مدیرتالاراخبار سرهیچی با ارامش بحثش شده بود یه کاربر مولتی اکانتی که با ایدی های بهتاشک وجوجو 13 (بماند اون یکی ایدیاش پیش خودم محفوظن!دی:) یهویی ظاهر میشد توسط ماتریکس یا همون سروش کشف رمز شد خلاصه تو تالار اخبار یه تاپیکی زدم وتو مسنجر با کورش صحبت میکردم ومیزاشتم اونجا بحث ماها سراین مسئله بالا گرفت وادمین سه روز پیرجورو اخراج کرد اونم مثلا برای اروم کردن جو!! اخه یه روز کامل تالار ازاد تحریم شد وکسی اصلا پست نداد اونجا ولی ادمین اخرش اخراج کشکی کورش رو لغو نکرد واز همون روز اوضاع بد شروع به بدتر شدن کرد قضیه اخراج این بود وقضیه دلخوری پیرجو هم بابت زدن اون تاپیک ازطرف من بود :w155: 3 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ یادتونه یه کاربری بود به اسم Okanova دی: همون گل پسر باحال پایه بحثای داغمون ویه کاربر دیگه رامتینخلاصه روزی که کورش تو دفتر مدیرتالاراخبار سرهیچی با ارامش بحثش شده بود یه کاربر مولتی اکانتی که با ایدی های بهتاشک وجوجو 13 (بماند اون یکی ایدیاش پیش خودم محفوظن!دی:) یهویی ظاهر میشد توسط ماتریکس یا همون سروش کشف رمز شد خلاصه تو تالار اخبار یه تاپیکی زدم وتو مسنجر با کورش صحبت میکردم ومیزاشتم اونجا بحث ماها سراین مسئله بالا گرفت وادمین سه روز پیرجورو اخراج کرد اونم مثلا برای اروم کردن جو!! اخه یه روز کامل تالار ازاد تحریم شد وکسی اصلا پست نداد اونجا ولی ادمین اخرش اخراج کشکی کورش رو لغو نکرد واز همون روز اوضاع بد شروع به بدتر شدن کرد قضیه اخراج این بود وقضیه دلخوری پیرجو هم بابت زدن اون تاپیک ازطرف من بود 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ هی یادتونه آواتارم اولا این بود 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ هی یادتونه الان دز اسپم خونمون اومده پایین؟ اما برای اینکه گفته هامون نتیجه هم داشته باشه دوتا خبر بدم بهتون اول اینکه مهرشاد ملعون ظرف یکماه اینده پدرخواهد شد ووظیفه خطیر کهنه شویی به افتخارات سرهنگ پیرافزوده خواهد گشت هرکی بتونه ازش شیرینی بگیره من دوبرابرش رو بهش خواهم داد دی: خبر دوم هم اینکه سیمین زارع داره برای امتحان دکتراش میخونه و25 فروردین انگار ازمون دکتراشه از همین جا برای سلامتی فرزند مهرشاد عزیز وموفقیت سیمین گل وگلاب دعا میکنیم 17 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ هی یادتونه الان دز اسپم خونمون اومده پایین؟ اما برای اینکه گفته هامون نتیجه هم داشته باشه دوتا خبر بدم بهتون اول اینکه مهرشاد ملعون ظرف یکماه اینده پدرخواهد شد ووظیفه خطیر کهنه شویی به افتخارات سرهنگ پیرافزوده خواهد گشت هرکی بتونه ازش شیرینی بگیره من دوبرابرش رو بهش خواهم داد دی: خبر دوم هم اینکه سیمین زارع داره برای امتحان دکتراش میخونه و25 فروردین انگار ازمون دکتراشه از همین جا برای سلامتی فرزند مهرشاد عزیز وموفقیت سیمین گل وگلاب دعا میکنیم الهیییییییییییییییییی فک کن مهرشاد بابا می شه نازییییییییییی من شیرنی می گیرم ازش سجاد دو برابرشو باید بهم شیرنی بدیاااااااا نزنی زیر قولت سیمین عزیز هم ایشالا همیشه موفق باشه 5 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۸۹ هی یادتونه الان دز اسپم خونمون اومده پایین؟ اما برای اینکه گفته هامون نتیجه هم داشته باشه دوتا خبر بدم بهتون اول اینکه مهرشاد ملعون ظرف یکماه اینده پدرخواهد شد ووظیفه خطیر کهنه شویی به افتخارات سرهنگ پیرافزوده خواهد گشت هرکی بتونه ازش شیرینی بگیره من دوبرابرش رو بهش خواهم داد دی: خبر دوم هم اینکه سیمین زارع داره برای امتحان دکتراش میخونه و25 فروردین انگار ازمون دکتراشه از همین جا برای سلامتی فرزند مهرشاد عزیز وموفقیت سیمین گل وگلاب دعا میکنیم وااااااااای...چه خبرای خوبی....مرسی امیدوارم فرزند مهرشاد سالم و مبارک باشه و سیمین جون هم موفق بشه 4 لینک به دیدگاه
saray89 3064 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۸۹ من اون روزای سبز و سرخ نه اینجا بودم نه مهندسان یه جایی بودم که ازادی بیانش صد پله بدتر از مهندسان بود با این تفاوت که یه کم محترمانه بود همه همفکر و همعقیده بودن ولی هیچ کس ابراز موافقت نمیکرد و من چقدر حرص میخوردم همه همو میشناختن و من غریبه بودم خب منم میخوام بگم :w00: ولی از دنیای مجازی نه از اون روزا از دنیای واقعی بگم ؟؟؟ بگم ؟؟؟ 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۸۹ من اون روزای سبز و سرخ نه اینجا بودم نه مهندسان یه جایی بودم که ازادی بیانش صد پله بدتر از مهندسان بود با این تفاوت که یه کم محترمانه بود همه همفکر و همعقیده بودن ولی هیچ کس ابراز موافقت نمیکرد و من چقدر حرص میخوردم همه همو میشناختن و من غریبه بودم خب منم میخوام بگم :w00: ولی از دنیای مجازی نه از اون روزا از دنیای واقعی بگم ؟؟؟ بگم ؟؟؟ دوست عزیز اینجا برای مهندسان ایجاد نشده تنها دلیل اینکه مشترک شده اون سایت بین گفته ها اینه که اکثریت غالب کاربران اونجارو با عشق ساختند وبا تنفر ترک کردند! بگو 8 لینک به دیدگاه
saray89 3064 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۸۹ دوست عزیز اینجا برای مهندسان ایجاد نشده تنها دلیل اینکه مشترک شده اون سایت بین گفته ها اینه که اکثریت غالب کاربران اونجارو با عشق ساختند وبا تنفر ترک کردند!بگو هییییییییییی چه روزگاری داشتیم یادمه چقدر استادا و معلما واسمون سخنرانی میکردن که برید رای بدید و یکی از استادا بود که خیلی حرفش برام مهم بود یه جلسه استاد و تمام بچه های ستاد موسوی(که تو کلاس بودن) تلاش کردن منو قانع کنن برم به موسوی رای بدم منم میگفتم نچچچ اخرش اون روز که خاتمی اومد اینجا رامو کج کردم رفتم میدون امام چقدر همه شاد بودن چقدر همه غریبه ها اشنا بودن اون روزا چقدر همه با هم صمیمی بودن اون روزا چقدر همه هوای همو داشتن چقدر اون روز کل کل کردیم و شعار دادیم ولی نمیدونستیم که اخرین باریه که به دور از گاز اشک اور پلیس ضد شورش داریم شعار میدیم چه خاطره ای شد اون روز چقدر تعجب کردم وقتی پسرایی که زنجیره تشکیل داده بودن و داشتن عمو امارباف میخوندن آب دهنی رو از من گرفتن و خوردن خیابون سپه رو اصفهانیا میدونن که سر تا تهش 5 دقیقه نمیشه اون روز بس که شلوغ بود یشتر از 45 دقیقه طول کشید تا بتونم از اونجا رد شم و بالاخره جمعه بود که ... شدیم و رفتیم رای دادیم برگشتنی با دختر دایییم داشتیم قرار فردا رو میذاشتیم که کجا بریمو چی کار کنیم ( به خیال خودمون جشن و خوشحالی ) منم هی میگفتم من مانتو سبز ندارم که اخه . . . چقدر بابا رو پیچوندم و رفتم ..... چقدر دروغ گفتم چقدر مثل ... ترسیدم وقتی ..... داشتم از رو سی و سه پل رد میشدم یه پلیسه هم داشت می اومد چنان نگاه سرشار از نفرتی بهش کردم پلیسه برگشت گفت به خدا با شما کاری نداریم اومدیم عکس بگیریم دفعه اول من مات و مبهوت بودم همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد در امنیت کامل در حال راه رفتن تو خیابون بودیم یک ثانیه بعد همه در حال فرار بودن و من مات و مبهوت ایستاده بودم تا اینکه یه پسره اومد دستمو گرفت کشید دنبال خودش و اولین دفعه ای که وقتی کسی سیگارش رو فوت میکرد تو صورتم ناراحت که نمیشدم هیچ کلی هم ذوق میکردم همه مردم حاضر در اونجا و همه سیگار کشان فداکار و همه اون نظامیای باحال یک سال پر حادثه رو نقاشی کردن نه فقط روی دیوار من بلکه روی دیوار دنیا 15 لینک به دیدگاه
amin 202 مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۸۹ هییییییییییی چه روزگاری داشتیم یادمه چقدر استادا و معلما واسمون سخنرانی میکردن که برید رای بدید و یکی از استادا بود که خیلی حرفش برام مهم بود یه جلسه استاد و تمام بچه های ستاد موسوی(که تو کلاس بودن) تلاش کردن منو قانع کنن برم به موسوی رای بدم منم میگفتم نچچچ اخرش اون روز که خاتمی اومد اینجا رامو کج کردم رفتم میدون امام چقدر همه شاد بودن چقدر همه غریبه ها اشنا بودن اون روزا چقدر همه با هم صمیمی بودن اون روزا چقدر همه هوای همو داشتن چقدر اون روز کل کل کردیم و شعار دادیم ولی نمیدونستیم که اخرین باریه که به دور از گاز اشک اور پلیس ضد شورش داریم شعار میدیم چه خاطره ای شد اون روز چه روزایی بود! آخه اونروزا فقط تهرانو اصفهان نبود....تبریزم بود....من که حداقل زنجیره فلکه دانشگاهو تا 4 راه منصورو خودم باهاشون بودم....میگفتن تا وسطای شهر ادامه داره! یه مسیری که اگه پیاده بری 2-3 ساعت وقت میبره! درست روز قبل انتخابات بود...من همون موقع قبل از رسیدن به جمع میدیم که پاسگاه های پلیس یه فرقی با روزای دیگه دارن ... اس ام اسا قطع بود...همه پلیسا بصورت آماده باش...وانت وانت لباسای ضد شورش میاودن تو پاسگاها....تا اونوروز هیچ پلیسی با هیشکی کاری نداشت....ولی اون روز انگار بهشون خبر داده بودن که فرداش قراره چه جنایتی بشه.... همه مردم حاضر در اونجا و همه سیگار کشان فداکار و همه اون نظامیای باحال یک سال پر حادثه رو نقاشی کردن نه فقط روی دیوار من بلکه روی دیوار دنیا نقاشی نفرتی که تا آخر عمر تو ذهنمون میمونه! دیروز صب داشتم ت پارک شاهگلی(ائل گلی) ورزش میکردم که دیدم یه موتور پلیس داره تو حاشیه دور استخر پارک(جایی که مردم ورزش میکنن) میگرده.... دقت کردم دیدم یارو یه آدامس انداخته گوشه لپشو با کفشای قوندارا....عینک دودیم زده که دخترای مردمو راحت دید بزنه....می خواستم همونجا بگیرم ماتورشو آتیش بزنم!!:w74: آخه نظامی آدامس میجوئه؟....قوندارا می پوشه؟....عینک خلبانی میزنه؟:w00: لینک به دیدگاه
saray89 3064 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۸۹ چه روزایی بود! آخه اونروزا فقط تهرانو اصفهان نبود....تبریزم بود....من که حداقل زنجیره فلکه دانشگاهو تا 4 راه منصورو خودم باهاشون بودم....میگفتن تا وسطای شهر ادامه داره! یه مسیری که اگه پیاده بری 2-3 ساعت وقت میبره! درست روز قبل انتخابات بود...من همون موقع قبل از رسیدن به جمع میدیم که پاسگاه های پلیس یه فرقی با روزای دیگه دارن ... اس ام اسا قطع بود...همه پلیسا بصورت آماده باش...وانت وانت لباسای ضد شورش میاودن تو پاسگاها....تا اونوروز هیچ پلیسی با هیشکی کاری نداشت....ولی اون روز انگار بهشون خبر داده بودن که فرداش قراره چه جنایتی بشه.... نقاشی نفرتی که تا آخر عمر تو ذهنمون میمونه! دیروز صب داشتم ت پارک شاهگلی(ائل گلی) ورزش میکردم که دیدم یه موتور پلیس داره تو حاشیه دور استخر پارک(جایی که مردم ورزش میکنن) میگرده.... دقت کردم دیدم یارو یه آدامس انداخته گوشه لپشو با کفشای قوندارا....عینک دودیم زده که دخترای مردمو راحت دید بزنه....می خواستم همونجا بگیرم ماتورشو آتیش بزنم!!:w74: آخه نظامی آدامس میجوئه؟....قوندارا می پوشه؟....عینک خلبانی میزنه؟:w00: قوندارا چیه؟ چه روزگاری داشتیم زمان جنگ هییییییییی ما شهر به شهر اخبار میگرفتیم زنگ میزدیم اقوام و خویشان در اقصی نقاط کشور یه بار من تو چهارباغ داشتم میرفتم دیدم در گیری شده وایستادم دور و برم حدودا بیست الی سی تا پسر با سر و شکل مختلف از قرتی گرفته تا ریشدار بودن یهو یه پلیس موتورسوار اومد گفت خانم برو واینستا اینجا منم تعجب کردم بین این همه جمعیت چرا گیر داد به من اکتشاف نمودم همشون لباس شخصی هستن 5 لینک به دیدگاه
amin 202 مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۰ قوندارا چیه؟ قوندارا نوعی کفش چرم مردونه و معمولاً نوک باریکه!:icon_pf (34): لینک به دیدگاه
mohammad 87 سبز 2382 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۰ مرا از باور یک گیاه بیاویزید و بگویید ملحد بود و خدا را کفر می کرد من در چند قدمی نارون در گلوی قناری خدا را خنده بر لب می دیدم بیاویزیدم از شاخه درختی که به نور حقیقت رو آورد من درمعصومیت قطره اشک یخ زده کودک بی سر پناهی انعکاس گریه خدا را می بینم آری من کافر به معبد و مسجد و کلیسا را بیاویزید از بلندای باورهایم مرا بیاویزید 9 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۰ گيرم که در باورتان به خاک نشسته ام! / و ساقه هاي جوانم از ضربه هاي تبرهايتان زخمدار است /با ريشه چه ميکنيد؟ گيرم که بر سر اين باغ بنشسته در کمين پرندهايد /پرواز را علامت ممنوع ميزنيد / با جوجه هاي نشسته در آشيان چه مي کنيد؟ گيرم که ميکشيد گيرم که ميبريد گيرم که ميزنيد /با رويش ناگزير جوانه چه ميکنيد؟ !!!! .... خسرو گلسرخی 13 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۰ خوش بحالتون کلی دوست دارید و خاطره منم برای پروژه هام سرچ میکردم میاومد توی نواندیشان بعد هی یه نواری می اومد که عضو نیستید تا بالاخره عضو شدم و بعدش دیگه کلا یادم رفت این چی بود که عضوش شدم تا یه باره دیگه بعد از چندوقت اومدم سرچ کنم رسیدم به اینجا اومدم ثبت نام کنم دیدم ای دل غافل اینجا عضو هستم و بعدش دیگه اومدم و هی اومدم تا معتاد شدم بهش اینجا بچه های خوبی داره بچه های روی خط اعصابم داره به نسبت مساوی اسی- دانیلو - وافن - ادمین ترسناک (محمد.ا) یه بار بهم اخطار داد غایب - بیتاب له ........ همشهری پیدا کردم افسانه.م - ابوذر- دکتر هنوز دیوار رنگش پررنگ نشده نوشته هاش ......... هنوز یاد نگرفتم چیزی رو که تو دلم درست بنویسم ای خدا...........:icon_pf (34): 16 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۰ خوش بحالتون کلی دوست دارید و خاطرهمنم برای پروژه هام سرچ میکردم میاومد توی نواندیشان بعد هی یه نواری می اومد که عضو نیستید تا بالاخره عضو شدم و بعدش دیگه کلا یادم رفت این چی بود که عضوش شدم تا یه باره دیگه بعد از چندوقت اومدم سرچ کنم رسیدم به اینجا اومدم ثبت نام کنم دیدم ای دل غافل اینجا عضو هستم و بعدش دیگه اومدم و هی اومدم تا معتاد شدم بهش اینجا بچه های خوبی داره بچه های روی خط اعصابم داره به نسبت مساوی اسی- دانیلو - وافن - ادمین ترسناک (محمد.ا) یه بار بهم اخطار داد غایب - بیتاب له ........ همشهری پیدا کردم افسانه.م - ابوذر- دکتر هنوز دیوار رنگش پررنگ نشده نوشته هاش ......... هنوز یاد نگرفتم چیزی رو که تو دلم درست بنویسم ای خدا...........:icon_pf (34): یه روزی بیرنگ ها هم پررنگ میشن 8 لینک به دیدگاه
persian_kb 61 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۰ سلام :دی میگم اینجا محدودیت تشکر نداره؟ از اول تاپیک شروع کردم تشکر کردن تا آخرش اومدم :دی هنوز هم می تونم ادامه بدم ها ! حالتون چطوره؟ وای وای خداییش قشنگتر از این تاپیک ندیدم به جون عمو سجاد جونم خدا رو شکر 12 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده