ترمه جون 1381 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۸۹ آخر این قصه هجران بودُ بس حسرتُ رنج فراوان بودُ بس یارِ مارا از این جدایی غم نبود در غمش مجنونُ عاشق کم نبود بر سر پیمانِ خود محکم نبود سهمِ من از غمش جز ماتم نبود. 4 لینک به دیدگاه
نیمه ماه 2908 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۸۹ دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت جان مژده داده ام که چوجان در برارمت تا شویمت از آن گل عارض غبار راه ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت عمری دلم به سینه فشردی در انتظار تا درکشم به سینه و در بر فشارمت این سان که دارمت چو لئیمان نهان ز خلق ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت داغ فراق بین که طربنامه وصال ای لاله رخ به خون جگر می نگارمت چند است نرخ بوسه به شهر شما که من عمری است کز دو دیده گهر می شمارمت دستی که در فراق تو میکوفتم به سر باور نداشتم که به گردن درآرمت ای غم که حق صحبت دیرینه داشتی باری چو می روی به خدا می سپارمت روزی که رفتی از بر بالین شهریار گفتم که ناله ای کنم و بر سر آرمت 2 لینک به دیدگاه
محمدa 1104 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۸۹ پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست شعر زلال جوشش احساس های من از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست من در فضای خلوت تو خيمه می زنم طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست 3 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۸۹ با بودن تو حال من اصلا خراب نیست می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست احساس می کنم که خدا قول داده است دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست باور کن این خدا که خودش عاشقت کند حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست من را ببوس تا همه ی شهر پر شود این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست دنیا سر جدایی ما شرط بسته اند اما دعای شوم کسی مستجاب نیست... 5 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۸۹ هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تو رو می خواد می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد ... 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۸۹ كاش مي شد نغمه ياران شنيد كاش مي شد شور و مستي را چشيد كاش مي شد بانگاهش تر شويم كاش مي شد ناز او را هي كشيد كاش مي شد عشوه معشوق ديد كاش مي شد رنج عشقش را كشيد كاش مي شد همچو باران در كوير با دل و جانش تمنا را كشيد كاش مي شد با لبانش يار بود كاش مي شد نوش دارو را چشيد كاش مي شد همراه حرف دلش كاش مي شد با دل او زار گريست كاش مي شد غرق خواهش مي شديم كاش مي شد هق هق عاشق نشيد كاش مي شد با صدايش مست شد كاش مي شد با حضورش سبز شد كاش مي شد در دلش غوغا بريخت كاش مي شد با لب حسرت گريست كاش مي شد همچون سياوش بود زار كاش مي شد نغمه هايش را شنيد 4 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۸۹ گفتي كه : مي بوسم تو را گفتم: تمنا مي كنم گفتي كه : گر بيند كسي ؟ گفتم كه : حاشا مي كنم گفتي: ز بخت بد اگر ، ناگه رقيب آيد ز در ؟ گفتم كه : با افسونگري ، او را ز سر وا مي كنم گفتي كه : تلخي هاي من گر ناگوار افتد مرا گفتم كه: با نوش لبم ،آنرا گوارا مي كنم گفتي : چه مي بيني بگو در چشم چون آيينه ام ؟ گفتم كه : من خود را در او عريان تماشا مي كنم گفتي كه : از بي طاقتي ،دل قصد يغما مي كند گفتم كه : با يغماگران ، باري مدارا مي كنم گفتي كه : پيوند تو را با نقد هستي مي خرم گفتم كه : ارزان تر از اين من با تو سودا مي كنم گفتي : اگر از كوي خود ، روزي تو را گويم برو؟ گفتم كه: صد سال دگر امروز و فردا ميكنم 5 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۸۹ دلم غصه نخور بزار جدا شه دلم غصه نخور که آخراشه دلم خوب میدونم تنهایی سخته دلم غصه نخور رفته که رفته دلم همیشه اینجور نمی مونه که بشکنم تو رو به هر بهونه داری دق میکنی اینو میدونم جرا اینجوریه رسم زمونه 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۸۹ میگذرم تنها از میان گلها گه به گلستانها گه به کوه و صحرا تازه گلی سر راهم گیرد و با من گوید محرم راز تو کو خار رهی به تمنا دامن من بگرفته کان گل ناز تو کو راز عشق مرا گل در گوش صبا گفت و غمم بفزود آنگه در همه جا راز درد من و قصه عشق تو بود قصه عشق تو بود چون به حسن آسمانی از مهی برتر شعله ی عشق من از گردون برآرد سر در گلستان هم ز تنهایی روم من اگر تازه گلی سر راهم گیرد و با من گوید محرم راز تو کو خار رهی به تمنا دامن من بگرفته کان گل ناز تو کو 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۹ گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیریم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چهارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟ 4 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۹ عبور تو از حوالی چشم های من تنها اتفاق غیر منتظره ی زندگیم بود چراکه من همیشه منتظر نیامدنت بودم ... ! 5 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۹ در این تاریخ ، هیچ روزی تو را نیست تاریخ جدید خواهم نوشت ... ... هم روزش تو ! 5 لینک به دیدگاه
lili 68 402 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۹ آن چنان که چشمانت می گویند تو دریا را به آسمان قرض داده ای !! موج خیالت طوفانی مباد ماه دل دریایی من.... 3 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۹ سرد شده ای.. پیداست در کلامت بی توجه شده ای.. این کارها نبود در مرامت خسته شده ای.. عزیزم،برو به سلامت! 5 لینک به دیدگاه
lili 68 402 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۹ با بلند ترین بهارها تو را آغاز می کنم بوسه های شمعدانی ها را برایت می فرستم تو نیز گونه های تر شده ات را برای من می دانم که عشقت از غریزه هم فراتر رفته و حتی از نگاه های پنهان شبانه ات با این حال باز می خواهمت من عاشق تر از آنم که از نگاهت خوابم ببرد مرا منتظر خود مگذار گونه هایت را برایم به هدیه بیاور. 8 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۹ عشق من در سفر عشق خطر باید کرد سینه را بر سر مقصود سپر باید کرد از شب و ظلمت و از ظلم نباید ترسید تا به خورشید فقط ذکر سحر باید کرد به وصال دل از این راه خبر باید داد و جهان را هم از این راز خبر باید کرد تیغه ی درد اگر از رگ و جان داشت گذر عاقبت از لبه ی تیغ گذر باید کرد عشق من در سفر عشق خطر باید کرد موج در موج اگر شاهد دریا باشیم قطره قطره به دل دوست اثر باید کرد از سفر جز هنر عشق نباید آموخت از دل خود به دل دوست سفر باید کرد عشق من در سفر عشق خطر باید کرد یار من چرخ به دلخواه نخواهد چرخید تا بدانی به چه تدبیر هنر باید کرد فتح این قله ی آزاد به آسانی نیست عشق من در سفر عشق خطر باید کرد *لیلی گلزار* 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۹ سوی کدام پنجره باید که رو کنم تا با عبور چلچله ها گفت و گو کنم وقتی دریچه های اجابت گشوده نیست باید به درد بی کسی خویش خو کنم از خاک خشک سینه نروید نگاه سبز باید که خاک باغچه را زیر ورو کنم تا چشمه سار روشن خورشید پر کشم تا در زلال مهر روان شست و شو کنم 6 لینک به دیدگاه
PinkGirl 1453 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۹ نابینای توام نزدیک تر بیا! فقط به خط بریل می توانم که تو را بخوانم،نزدیک تر بیا که معنی زندگی را بدانم "گروس عبدالمالکیان" 10 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۹ اين روزها كه مي گذرد ، هر روز احساس مي كنم كه كسي در باد فريـــــــــــــــاد مي زند احساس مي كنم كه مرا از عمــــــق جاده هاي مه آلود يك آشناي دور صدا مي زند اين روزها كه مي گذرد ؛هر روز درانتظارآمدنت هستم اما به من بگو آيا؟ من نيز در روزگار آمدنت هستم؟ 7 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۹ کاشکی یکی بود از دلم خبر داشت کوه غمو از رو دوشم بر میداشت کاشکی یکی بود روی دلتنگی هام با عشق خوبش کمی مرحم میزاشت هیشکی به فکر منو این دلم نیست هیشکی به فکر حل مشکلم نیست کاشکی یکی بود که به خاطر من به خاطر من یه قدم بر میداشت درد دلو پیش کی بخونم به انتظارش چشم به در بمونم تا که یه روزی واسه همیشه غصه ها رو از رو دلم برونم آهای خدای مهربون آی خالق هفت آسمون بیا دل شکستمو به آرزوهاش برسون روزای تاریکه منو به روشنی ها برسون 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده