B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۴ تو برنمیگردی... و این غمگینترین شعر جهان است! که ترجمه نمیشود یعنی تو را به هیچ زبانی نمیتوان برگرداند؟! _ مینا آقازاده _ 1 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۴ آهو نگران است، بزن تیر خطا را! صیاد دل از کف شده، تا کی به کمینی؟ - فاضل نظری _ لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۴ عطر تو در هواست میآیی؟... یا رفتهای؟ 3 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۴ گفتی میآیی و یاد اخبار هواشناسی افتادم که لذت بارانهای بیهنگام را میبرد گفتی میآیی و یاد تمام روزهایی افتادم که بیهوده چتر برداشته بودم... _ لیلا کردبچه _ 1 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۴ ای شراب تلخ من! ترک تو تسکینم نداد بی تو بودن هم شبیه با تو بودن مشکل است _ حسین دهلوی _ 1 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۴ در صدا کردنِ نام تو یک «کجایی» پنهان است یک «کاش میبودی» یک «کاش باشی» یک «کاش نمیرفتی» من نام تو را حذف به قرینهی این همه دلتنگی و پرسش صدا میزنم... _ علیرضا روشن _ 1 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۴ در این سرما و باران، یار خوشتر نگار اندر کنار و عشق در سر 1 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۴ در این هستی غمانگیز وقتی حتی روشن کردن یک چراغ سادهی «دوستت دارم» کام زندگی را تلخ میکند وقتی شنیدن دقیقهای صدای بهشتیات زندگی را تا مرزهای دوزخ میلغزاند! دیگر _نازنین من_ چه جای اندوه چه جای اگر چه جای کاش و من _این حرف آخر نیست_ به ارتفاع ابدیت دوستت دارم حتی اگر به رسم پرهیزکاری صوفیانه از گفتنش امتناع کنم _مصطفی مستور _ 1 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۴ بکن معاملهای وین دل شکسته بخر که با شکستگی ارزد به صدهزار درست _ حافظ _ 3 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۴ ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۴ ♫♫ ابرای پاییزی دلگیر من جوون ترای چهره ی پیر من چشمهای من بی خبرای ساده منتظرای دل به جاده داده مردمکاتون به کجا زل زدن باز مژه هاتون به کجا پل زدن کاشکی بدونید که دارم هنوزم از اشتباه قبلیتون می سوزم با اینکه هیچ کس نیومد پیش من شب زده ها چشمای درویش من تنها نبودم حتی یک دقیقه با تنهایی که بهترین رفیقه که بهترین رفیقه ابرای پاییزی دلگیر من جوون ترای چهره ی پیر من چشمهای من بی خبرای ساده منتظرای دل به جاده داده مردمکاتون به کجا زل زدن باز مژه هاتون به کجا پل زدن کاشکی بدونید که دارم هنوزم از اشتباه قبلیتون می سوزم با اینکه هیچ کس نیومد پیش من شب زده ها چشمای درویش من تنها نبودم حتی یک دقیقه با تنهایی که بهترین رفیقه که بهترین رفیقه ♫♫ چاووشی/پاییز 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۴ قافیه بازی می کند شعر سپید..اما نه... اما نه به رنگ کهنه ی سابق... نامرئی ست رشته ی وزنش... پیچ و تاب می خورد از مطلع تا به آخر.. اما روح من سازگار ست با او.. چون بی تکلف ست به آبی سهراب...به زمستان اخوان...به زردی فروغ... . . . گاهی باید خودمون با واژه ها بازیگوشی کنیم..شاید ملودی شعر ازشون خارج شد 4 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۴ تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید من برق چشم ملتهبت را رقم زدم تا کور سوی اخترکان بشکند همه از نام تو به بام افق ها علم زدم با وامی از نگاه تو خورشید های شب نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد شک از تو وام کردم و در باورم زدم از شادی ام مپرس که من نیز در ازل همراه "خواجه" قرعه ی قسمت به غم زدم 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۴ بیااااااااااااااااااید تولد دوستمههههههههههههههههه http://www.noandishaan.com/forums/th...ml#post1581213 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۴ نامت را خاطراتت را و لمس حس بودنت را همه و همه را به دست سرد باد سپردم یادم تو را فراموش... 5 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۴ من از تکرار نامت سرخ می شوم... لب می گزم،دوباره سر تا پا شرم می شوم... انگار گذر زمان حلال مشکلان نیست... من هر بار با دیدنت آدمِ همان لحظه می شوم... 5 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، ۱۳۹۴ امشب شعرام مخاطب خاص داره تو انجمن بی تو اما عشق بی معناست میدانی؟ دست هایم تا ابد تنهاست میدانی؟ 2 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، ۱۳۹۴ موافقی که دوتایی کمی قدم بزنیم و یک گریز به دنیای بدون غم بزنیم به شوق مثنوی چشمهای دریا ایت نگاه به هم ببازیم و حرف کم بزنیم به قدر خاطره ای در کنار هم باشیم اگر که شد دلمان را به نام هم بزنیم بقیشم خصوصی براش میفرستم 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، ۱۳۹۴ رویا هایی هست که شاید هرگز تعبیر نشونداما همیشه شیرین اندمثل رویــــای بـــــــــــودن تو …! 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، ۱۳۹۴ آغوشی باشو مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کنبدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود ،فقط نگاه باشد و نفس ،زندگی آنقدرها دوام نمی آورد ،همین حالا هم دیر است … 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده