رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

مجنون نازنینم

 

عشقم را نه از روی جملات نامه هایم

 

بلکه از چشمانم بخوان .

 

کلمات ، عشق باشکوه مرا حقیرو کوچک می کنند .

 

برای فهمیدن معنی نگاهم دنبال کتاب ها نرو

 

جوابش را در قلبت خواهی یافت

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مستـ ـــــــ از تو ..

 

مــے رقصمـ تا سرگیـــجــہ ..

 

تا تار شدטּ اتاقـ ..

 

 

images?q=tbn:ANd9GcQPmgvqPWJqgvCRbHy76EZAL7e6mc5D9FUF2cFzEfsXM4C2AbxR0Vdmg6zgZQ

تا سیاهـ تر شدטּ چشممـ ..

 

تا نبینمـ

 

نبودنِ بــے دلیلتـ را ...

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

وقتی هرم نفسهایت گوشم را نوازش می دهدو خاطرات تلخ وشیرین گذشته را به یادم میاورد

 

دیگر برایم تفاوتی نمیکند روزگار برایم چه خوابی دیده و سرنوشت چه آینده ای را رقم زده!

 

مگر من از این دنیا چه چیزی می خواهم غیر ازتو؟

 

حال که تو در کنارمنی

 

پس دیگر مابقی امکانات این دنیا چه اهمیتی دارد

 

که من بخواهم این لحظات ناب را با غم معاوضه کنم!

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه

فقط حضور تو

هر آنگونه که هستی

که دوست داری باشی برایم ستودنی ست

که عشق حکم می کند آنگونه دوستت بدارم که هستی

نه آنگونه که می خواهم ؛

آنگونه باش که دوست داری

محفوظ از تفکرات من

خودت باش و خودت بمان

که خودت را عجیب دوست دارم ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یک جفت چشم سیاه

 

یک جفت چشم آسمانی

 

یک جفت چشم سبز

 

یک جفت چشم عسلي

 

خیلی ها برای اینها شعر مینویسند،

 

اما تو،

 

صاحب آن چشم های قهوه ای ساده هستی؛

 

که شعرت را

 

تنها من میدانم...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تنها تويي تنها تويي در خلوت تنهايي ام

 

تنها تو مي خواهي مرا با اينهمه رسوايي ام

 

 

اي يار بي همتاي من،سرمايه سوداي من

 

گر بي تو مانم واي من، واي از دل سودايي ام

 

 

جان گشته سر تا پا تنم، از ظلمت تن ايمنم

 

شد آفتاب روشنم، پيدا به ناپيدايي ام

 

 

من از هوس ها رسته ام، از آرزوها جسته ام

 

مرغ قفس بشكسته ام، شادي ز بي پروايي ام

 

 

داني كه دلدارم تويي، دانم خريدارم تويي

 

يارم تويي يارم تويي شادي از اين شيدايي ام

  • Like 2
لینک به دیدگاه

شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام

 

شاید بیداری مثه من به فکر اون خاطره ها

 

شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها

 

بگو تو هم خسته شدی مثه من از فاصله ها

 

باهرقدم برداشتنت فاصله بینموننشست

 

لحظه ای که بستی درو شنیدی قلب من شکست

 

یادت بیاد که من کیم همون که میمیره برات

 

همونی که دل نداره سنگی بیفته سر رات

 

نمیتونم دورت کنم لحظه ای ازتو رویاهام

 

تو مثه خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام

 

از کی داری تو دورمیشی از من که میمیرم برات!!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دستهایم تشنه دستان توست

 

و آغوشم در انتظار پناه توست

 

با من بمان

 

ای غریبه آشنا

 

با تو روشن فردا...

 

با تو رها می شم از آشفتگی

 

با تو می رسم به آزادگی

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خدایا...

لطفا برو،

وبه بعضی از آنهایی که ایمان آورده اند

یادآوری کن

که تو خدا هستی

نه آنها...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

پاییز که می شود

انگار از همیشه عاشق ترم

در تمام طول پاییز

نمناکی شب ها را

با تمام منفذهای پوستم

لمس می کنم

وچشمانم همه جا

نقش دیدگان تورا جستجو می کند

پاییز که می شود

همراه برگها رنگ عوض می کنم

زردو نارنجی می شوم و

با باد تا افقی که چشمانت

درآن درخشیدن گرفت

پیش می روم

و مقابلت به رقص درمی آیم

تا آن جا که باور کنی

تمام روزهایی که از پاییز گذشته

تا به امروز

همواره عاشقت بوده ام

پاییز که می شود

بی قراری هایم را در باغچه کوچکی

می کارم و آرام آرام

قطره های باران را

که روزهاست در دامنم جمع کردم

به باغچه می نوشانم

میدانم تا آخر پاییز

تمام بی قراری هایم شکوفه خواهد داد

و با اولین برف زمستان

به بار خواهد نشست

پاییز که می شود

بی آنکه بدانم چرا

بیشتر از همیشه دوستت دارم

و بی آنکه بدانی چرا

دلم بهانه ات را می گیرد

وپاییز امسال....

عشق جنس دیگری دارد و

معشوق خواستنی تر است...

کاش می دانستی!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ســـوم

هفتــــم

چهلـــم

ســـــال . . .

چنـــد ســــال دیگــــر

بایــــد عــــزادار نبـــودن هایـــــت باشــــــم . . .؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بیهوده انتظار تو را دارم

دانم دگر تو بازنخواهی گشتهر چند

اینجا بهشت شاد خدایان است

بی تو برای من

این سرزمین غم زده زندان است

  • Like 1
لینک به دیدگاه

خانه ات زيباست

نقش هايت همه سحرانگيز است

پرده هايت همه از جنس حرير

خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست

جاي ماندن هم نيست

بايد از كوچه گذشت

به خيابان پيوست

و تكاپوي كنان

عشق را بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد

عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست

*****

تن تماميت زيبايي پيراهن نيست

مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند

و اگر ميخواهيم روزهامان

همه با شبهامان

طرحي از عاطفه با هم ريزند

گاهگاهي بايد

به سر سفرهء دل بنشينيم

قرص ناني بخوريم

از سر سفرهء عشق

گامهامان بايد

همهء فاصله ها را امروز

كوتاه كنند

و سر انگشت تفاهم هر روز

نقب در نقب دري بگشايد

دري از عشق به باغ گل سرخ

"و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم

محمدتقي خاني - متخلص به آرام

 

لینک به دیدگاه

ای فرشته آسمانی من

دست مرا گرفتی و مرا از میان کوره راه های غمو درد نجاتم دادی

از سرچشمه وجودم جوی عشق روان نمودی

ای محبوب قلب من

تو روح پژمرده مرا به پرواز در آوردی

تو درد سنگین را سبک کردی

تو فدا کاری را لذت بخش کردی

تو مرا از همه بی نیاز کردی

تو در قلب مرده ی من آرزو نهادی

ای آرامش دل بی قرار من ... می پرستمت.

لینک به دیدگاه

در این غروب دلگیر

 

دستانم را در دستانت بگیر

 

ای ماه آسمونم آغوشت را از من نگیر

 

من تا ابد به عطر نفسهایت

 

به چشمان پاک وبی ریایت

 

به دستان مهربانت نیاز مندم...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

امشــــب... زیــرِ نــور مهتــاب

 

چتــرم رو بــاز کــردم . می نـــویســـم...

 

به یـــادِ تــو...نیــمه ی گمــشده ی

 

دنیــای خیــالیِ مَـــن...

 

عشــق جاودان و بــی پایانِ

 

... تاریکــی های ذهــنم

 

و ســـمفونــی آرامــش بــخش قــلـــبم....

 

از لابه لــای همـــان نــرده های پنجــره ی قلــبم...

 

بـــه تــو می نــگرم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

سلام قاصدک رو به تو می رسانم...:icon_redface:

تو که نورِ چشمِ دیده ی لحظه هایی هستی..

 

که بند به بند می شمارم انگشتان را تا برسم به دیدار...

 

به لحظه ی دیدار...:icon_redface:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من اینجــا

 

کنـار ِ این همه زیبایی

 

و تو، تنهایی؛

 

دلم برای تنهایی ِ تو می سوزد

 

و خود آشفته ام از این خوشگذرانی؛

 

با من باش

 

با من بیا و بمان

 

که من بدون تو، به روزگار

 

تلـــخ... ســـرد... اندوهــبار...

 

فقط نگــاه می کنم...

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...