رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست

 

 

وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره

 

 

وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری

 

 

وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده

 

 

وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی

 

 

وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی

 

 

وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده

 

 

وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه

وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی .

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بـاران
ڪ
ه می بـارَد...

دل ـَمـ برایـت
تنگ ـتَر
میشَود

 

راه می اُفتـمـ
بـِدون ِ چَتـر !

مـَن
" بُغض میکُنَمـ"
آسمـــان
"گــِـریه"...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بر لب جوی فراموشی تو

بوته ای می روید

من تو را

مثل ذرات هوا می خواهم

کوه در حسرت یک جرعه طنین

من تو را مثل صدا ، مثل صدا می خواهم

تو به من نزدیکی

مثل خورشید به گل

مثل تصویر به آب

مثل آواز دو همراه به پل

با حضور تو نمی ترسم از این تاریکی

با تو از خلقتم آگاه شدم

با تو فهمیدم انسان هستم

من تو را مثل خدا می خواهم

بگذار

راحت و ساده بگویم یارا

من تو را می خواهم

 

عمران صلاحی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

و به خاطر خود تو بود

فقط به خاطر تو

  • Like 4
لینک به دیدگاه

می خواستم بهت بگم چقدر پريشونم ،

ديدم خودخواهيه،ديدم نميتونم

تحمل ميكنم بي تو به هر سختي

به شرطي كه بدونم شاد و خوشبختي

به شرطي بشنوم دنيات آرومه ...

كه دوسش داري از چشمات معلومه

يكي اونجاست شبيه من يه ديوونه

كه بيشتر از خودم قدرتو ميدونه

  • Like 3
لینک به دیدگاه

برای تو:

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی :

از این عشق حذز کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت باد گران است!

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم . نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی

من نه رمیدم نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق؟ ندانم . نتوانم

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیم

نگسستم نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....

 

بی تو اما

به چه حالی من از آن کوچه گذشتم......

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دلتنگی ات بزرگتر از گریه کردن است

باران به شیشه های کسی زد که «من» نبود

باران / گرفته بود سرت را میان دست

یکهو نگاه کرد به خود... واقعا نبود!

یکهو نگاه کرد

[ اگر واقعا نبود به چی نگاه کرد؟ اهمّیتش کجاست؟! ]

پیراهن سپید کفن کرد هیچ را

این بو چقدر در سر من بی تو آشناست!

مشتی کتاب و فیلم ، کمی درد « نیستن »

در خاطرات قبلن ِ هر شب گریستن:

« راه آهن تمام شده ، شوش ، مولوی

داری کجای این شب دلگیر می روی؟!

چیزی نبود و نیست که چیزی نبود و نیست

  • Like 4
لینک به دیدگاه

خداحافظ دلارامم هنوز جان از تو ميگيرم

ولي درمانده و خسته دگر از بند و زنجيرم

خداحافظ ولي افسوس كه من از زندگي سيرم

كه قلبم مي تپد اما دارم هر لحظه ميميرم

خداحافظ نگو تا كي كه هرگز برنمي گردم

اگرچه چشم غمگينم تو را خواهد ز من هر دم

خداحافظ دل زخمي خداحافظ تن بيمار

خداحافظ غل و زنجير خداحافظ در و ديوار

خداحافظ همين حالا كه مسحورم ز جادويت

همين حالا كه زد تيرم كمان ناب ابرويت

خداحافظ پرستو وار به رسم رهگذر اين بار

نه شوقي بهر برگشتن نه قول آخرين ديدار....

  • Like 6
لینک به دیدگاه

ســــر ســــپـــردم

 

بــه پــایــانـــی کـــه در راه بـــود

 

و ایــنــک راه پـــایـــان یـــافـــت

 

.

 

.

 

.

 

در ۴ دیـــواری اتــاقم

 

بیـــن افـــکارم محــاصره شـــده ام

 

آرام نــفــس میـــکــشم

 

تـــرديد ها را كنـــار ميـــگذارم

 

هرچــند اشــك راه را بــراي خـــودش بــاز مــيكند

 

و نــابــاوري بر مــغــزم فــشــار مـــي آورد

 

ولـــي

 

تـــرك مــيــگويم

 

گـــورســتاني را كــه در آن

 

افـــكــارم را خــاك ميــكردم...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

سخت ترین نقش این تراژدی را تو بازی می کنی!

می خندی با اشک

لبخند می زنی با آه

 

آرامش می بخشی با درونی ناآرام

می خوابی با چشماني باز

راه می روی با پاهایی سست

ومن

پشت صحنه

ذره ذره از تماشای تو

آب می شوم!!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

وقتی که عطر یاد تو حال و هوامو میشکنه

حس عجیبی میاد و قلبمو آتیش میزنه

گریه رو سر کن خوب من چشماتو تر کن خوبه من

بزار چشات بارونی شه غمو کم کن خوب من

دوست دارم ای گل من

آخ .. دیگه نیستی مال من

بگو که چشات مال کی شد

این شد حال و احوال من

بزار چشای خستمو رو شونه تو بزارم

اگه نباشی میمیرم ، میرم و تنهات میزارم

خوب میدونم یکی جای من نشسته توی قلبت

دیدی تو رفتی نموندی روی حرفت

دوست دارم ای گل من

آخ .. دیگه نیستی مال من

بگو که چشات مال کی شد

این شد حال و احوال من

  • Like 7
لینک به دیدگاه

برای تو مینویسم

 

برای تویی که شاهزاده قلب شیشه ای من هستی

 

برای تویی که صادقانه حمایتم کردی

 

 

و سنگ صبوری برای من و تنهاییم شدی

 

آری برای تو ...

 

من آنقدر عاشقت هستم که این میله های زخیم فاصله, که به دستور روزگار

 

بینمان قدم علم کرده هم نمیتواند

 

تو را از من پس بگیرد...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تا کجا میخواهی بروی؟!

اینهمه رفتنت چه فایده ای دارد اصلا؟

به پشت سرت نگاه کن!

این سایه ی تو نیست!

منم که به دنبال تو راه افتاده ام!

مثل بادکنکی به دست کودکی!

هرجا میروی با یک نخ به تو وصلم!

نخ را که قطع کنی میروم پیش خدا!!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من در آئینه رُخ خود دیدم و به تو حق دادم آه ... می بینم ، میبینم تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم چه امید عبثی من چه دارم که تو را در خور ؟!هیچ !من چه دارم که سزاوار تو ؟!هیچ !تو همه هستی من هستی منتو همه زندگی من هستی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

کفش‌هایت را بکَن در برف

دست‌هایت را بزن در ابر

در خیابان، چشم‌هایت را به زیبایی

در بیابان، گوش‌هایت را به خاموشی..

گاه‌گاهی در زمستان گوشه در را برای باد

خیره شو در حالت قندیل‌ها گاهی.

 

 

ماه را از شاخه‌ها آزاد

ذهن را از حرف‌ها خالی.

 

 

گوشی‌ات را گاه روی میز جا بگذار

با خودت بنشین

از خودت بشنو

در خودت گاهی تکلّم کن.

 

 

روح را بی‌تاب‌تر از قبل

عشق را پُرشورتر از پیش.

 

 

اندکی دیوانه‌تر بد نیست!

  • Like 8
لینک به دیدگاه

سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد

کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم

که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی

تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی

تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم

صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم

یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم

واسه برگشتنت هر شب درارو باز میذارم

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی

تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

اینهایی که یلدا را جشن میگیرند

اگر شب چشمان تو را ببینند

.

.

.

.

از غصه خواهند مرد

 

می دانم ...!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

من گذشت ام از تو...

 

تو نَگذشتی از خاطرِ من...

 

در بینِ توهم و واقعیتِ بود و نبودت...

 

سرگردانِ زمان شده ام...:icon_redface:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...