رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

...اینجا زمان چند ساعتی جلوتر است:

 

هر وقت خورشید را

 

بالای سرت دیدی

 

بدان در غروبی دلگیر به تو میاندیشم...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

هر چه از دست میرود بگذار برود

چیزی که به التماس آلوده باشد نمیخواهم ,

هر چه باشد

حتی زندگی...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خـواستـم گلـه کنـم ،

 

از نـا مهربانی هایـت!

 

اما ...

خـوب کــه فکـر میکنــم

 

مـن

 

بی مقدمـه عاشق تـو شدم!

تقصیـر تـو نـیست ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تــــو بی خبر از شعر های خیس من،

دنـبــال کــلمــه ای بــرای فـــرار....!

مثل خداحافظ...مثل دیرم می شود،

مثل خسته ام بمــــاند برای بعــــد...

من امـــا!!! می نشینــــم منتظـــــر،

برای رسیدنِ تمام فرصتهایی که تا

چشم بر هم بزنم می گذرند...

(خیلی خود خواهی):icon_gol:

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ای نزدیک دور...

 

ای مانده در دوردست دریاها

 

فریادت می زنم،

 

فریادی از دست فاصله ها

 

فاصله هایی که دیواریست

 

بین ما و کوچه ها...

 

 

ببین... منم،

 

بیا و بودنت را به تماشا بگذار

 

هرچند دیدنت سخت است و

 

ندیدنت سخت ترین!

 

می دانمت!

 

تو همان حس لطیف بارانی

 

در پس نگاه من!

 

تو همان کوچه غریبی،

 

که واژه های غربتت

 

رسیده تا مهتاب کوچه ام!

 

می دانمت!

 

بیا و در پس نگاه خیسم بمان!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مهربانم، ای خوب

 

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا

 

بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو

 

تک و تنها، به تو می اندیشد

 

و کمی

 

دلش از دوری تو دلگیر است

 

مهربانم ای خوب

 

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش

 

به رهت دوخته ، بر درمانده

 

و شب و روز دعایش این است

  • Like 4
لینک به دیدگاه

هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساس ات می کنم

و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری

دوری، فاصله و فضا بین ماست

و تو این را نشان دادی و ثابت کردی

نزدیک، دور، هر جایی که هستی

و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد

یک باره دیگر در را باز کن

و دوباره در قلب من باش

و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد

ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم

و این عشق می تواند برای همیشه باشد

و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد

عشق زمانی بود که من تو را دوست داشم

دوران صداقت، و من تو را داشتم

در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید

نزدیک، دور، هرجایی که هستی

من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید

یک باره دیگر در را باز کن

و تو در قلب من هستی

و من از ته قلب خوشحال خواهم شد

تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم

می دانم قلبم برای این خواهد تپید

ما برای همیشه باهم خواهیم بود

تو در قلب من در پناه خواهی بود

و قلب من برای تو خواهد تپید

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مرا می شناسی تو ای عشق

 

که در من گره خورده معنای رویش

 

گره خورده ام من به دلتنگی برگ

 

گره خورده ام من به صبح شقایق

 

گره خورده ام من به بال کبوتر

 

گره خورده ام من به پرهای پرواز

 

گره خورده ام من به معنای فردا

 

گره خورده ام من به آن راز روشن

 

که می آید از سمت سبز عدالت

 

 

 

 

 

 

دل تشنه ای دارم ای عشق

 

صدایم کن از ذهن زاینده ابر

 

مرا زنده کن زیر آوار باران

 

مرا تازه کن در نفسهای بارآور برگ

 

مرا خنده کن بر لبانی که شب را نگفتند

 

مرا آشنا کن به گلهای شوقی که این سو

 

شکفتند و آن سو شکفتند

 

 

 

 

 

 

 

 

دل شاعری دارم ای عشق

 

صدایم کن از جوشش چشمه شعر

 

صدایم کن از بارش بید مجنون

 

صدایم کن از وسعت هر چه خوبیست

 

صدایم کن از قله های نیایش

 

صدایم کن از عرش

 

عرش پرستش

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

 

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

 

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

 

تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

 

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

 

و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

 

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

 

عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

 

همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

 

دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند

 

چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

 

همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

 

از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

 

نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

 

من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

 

مال من هستی و همین است که من زنده هستم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دلــــــــــــــــتنگم

 

 

 

آنقدر دلتنگ و سردر گمم که هر سوی دیوار اتاق دلم به من طعنه می زند

 

 

آه

 

کاش قلمم خشک نمیشد و رنگی در وجودم باقی می ماند

 

تا تمام ناگفته هایم را نقاشی می کردم

 

می خواهم فریاد سرکشم را روی دیوار دلت نقاشی کنم

 

می خواهم نگاهم را

 

قلبم را

 

احساسم را

 

سکوتم را

 

حرف های نگفته ام را

 

باور هایم را

 

صداقتم را

 

و از همه مهمتر دوستت دارم را

 

روی دیوار دلت نقاشی کنم

 

فقط به من اجازه بده تا خوش نقش ترین دیوار قلبی را برایت نقاشی کنم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

آن قدر نفس دارم

که با بریدن گلویم باز هم بتوانم بارها تو را صدا کنم.

اگرچه ظاهراً دیگر نیستی،

ولی چیزی در من هست که دائم تو را صدا میزند.

همان حس غریب همیشگی...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

این بانو

همان شاعر

شعرهای بی مخاطب است و

نویسنده نامه هایی

برای هیچ کس!

او که

مردش...

سالهاست

در

ناکجا آبادِ قصه های "شازده خانوم"

در کوچه های بی خاطره

و

آینده های بی حوصله

اسیر دست تردید هاست...

و

این بانو

بیزار است از انتظار...

:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

از سرو باغچه کوچکم

چوب زیر بغل

می تراشم برایتان

تا سر پا بایستید و بالا بگیرید سرتان را

و قدم بگذارید بر آسمان حتی

چه کنم شعرک های عزیزم....؟!

چه کنم....؟!

او......

فراتر است از کلماتی که من می دانم

بیشتر است.....

بهتر از شما....

ببخشیدم.....!!!

 

سید علی صالحی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

بوی (باران )می دادی

بوی دلتنگی های

یک خیابان خیس و خلوت در شب

با زخم های خط کشی شده

و چراغ های بی خواب ...

بوی

(باران)

می دادی

می خواستم تو را قدم بزنم ....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

از تو که حرف می‌زنم ...

 

تمام فعل‌هایم ماضی‌اند ! حتی ماضی بعید !

 

ماضی خیلی خیلی بعید ...

 

کمی نزدیک‌تر بنشین ...

 

دلم برای یک حال ساده تنگ است !!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

[TABLE]

[TR]

[TD=class: b]خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b]خداوندا نگه دار از زوالش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: b]ز رکن آباد ما صد لوحش الله[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b]که عمر خضر می‌بخشد زلالش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: b]میان جعفرآباد و مصلا[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b]عبیرآمیز می‌آید شمالش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: b]به شیراز آی و فیض روح قدسی[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b]بجوی از مردم صاحب کمالش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: b]که نام قند مصری برد آن جا[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b]که شیرینان ندادند انفعالش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: b]صبا زان لولی شنگول سرمست[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b]چه داری آگهی چون است حالش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: b]گر آن شیرین پسر خونم بریزد[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b]دلا چون شیر مادر کن حلالش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: b]مکن از خواب بیدارم خدا را[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b]که دارم خلوتی خوش با خیالش[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: b]چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر[/TD]

[TD][/TD]

[TD=class: b]نکردی شکر ایام وصالش[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 3
لینک به دیدگاه

امشب به دیدنم بیا...بیا و دست هایم را بگیر...بیا و برایم حرف بزن

بگو :همه چیز درست میشود...بگو که تو هستی..

من سرگیجه دارم.. نا خوشم...

دستم را خودم سوزاندم..دلم را رفتن ِ تو...

تا اینجای ِ کار با هم بی حسابیم..

ولی قبول کن..نمیشود کنار آمد با جای ِ خالیت

اینکه آدم ها فکر میکنند تنها نیستم ...

و نمیفهمند تنهایی من یعنی نبودن تو...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ماه من، غصه چرا ؟

آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می‌خندد

یا زمینی را که دلش، از سردی شب‌های خزان

نه شکست و نه نگرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید ،زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!

دل به غم دادن و از یأس سخن‌ها گفتن

کار آن‌هایی نیست که خدا را دارند

غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه‌ای‌ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن

و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست

او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می‌داد

او همانی است که هر لحظه دلش می‌خواهد، همه

غرق شادی باشد

غصه اگر هست، بگو تا باشد معنی خوشبختی بودن اندوه است

این همه غصه و غم، این همه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین

ولی از یاد مبر؛

پشت هر کوه بلند، سبزه‌زاری است پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می‌خواند؛

که خدا هست، خدا هست

و چرا غصه؟! چرا؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه

خلوت زندون دلم

 

لیلای بی پریای من

 

گریه مجنون من

 

ابر کبود من تویی

 

بود و نبود من تویی

 

مهر سجود من تویی

 

وای به روزگار من

 

هوا تویی نفس تویی

 

لحظه ی پیش و پس تویی

 

عاشق در قفس منم ای دل بی قرار من

 

گریه منم ابر تویی درد من صبر تویی بارش بی وقفه منم ای دل بی قرار من

 

هد هد من خدای من همدم با وفای من

 

خبر ببر به عشق من به عشق من خدای من

 

عاشق دیدار منم محو پدیدار تویی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مـــحــکـــم تـــر از آنــــم ،کـــه بــرای تــنــهــا نـــبـــودنــم آنـــچـــه را کـــه ،اســـمــش را غـــرور گـــذاشـــته ام

 

بــــرایـــت بــــــــه زمـیــن بــکــوبـــم ،احــســــــــاس مــــــــــن قیـــمتـــی داشــــتـــــ ،

 

کــــه تــــــــو برای پرداخـــت آن ، فـقـــیــــــر بـــودی . . . ! ! !

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...