رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 151
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • کهربا

    152

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

چرا ما تو انجمن لاله نداریم؟

 

چرا من یه دوست به اسم لاله ندارم؟

 

چرا اسم خواهر من لاله نیست؟

 

من یه دوست به اسم لاله می خوام از یابنده تقاضا می شود در اسرع وقت به آدرس ذیل مراجعه نماید و لاله یافت شده را معرفی کند.

 

http://www.noandishaan.com/forums/member.php?u=24906

 

باتشکر

 

کهربا ( جستجوگر لاله )

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

خدایا : عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار

خدایا : به من قدرت تحمل عقیده ی مخالف ارزانی کن

 

 

خدایا : رشد عقلی و علمی ، مرا از فضیلت تعصب و احساس و اشراق محروم نسازد

 

 

خدایا : مرا همواره اگاه و هوشیار دار تا پیش از شناختن درست و کامل کسی یا فکری - مثبت یا منفی - قضاوت نکنم

 

شریعتی بزرگ

لینک به دیدگاه

از روزی که آتنا مرد یه حالیم

 

یکی دو روز بعد از 13 بدر رفت تو کما و هنوز یک هفته نشده بود که پرکشید

 

آتنا همش 13 سالش بود 13 سال خیلی کمه خیلی

 

من یه بار بیشتر ندیده بودمش اما از روزی که رفته همش همون تصویر محو میاد جلوی چشمم

 

یه دختر بچه 9 یا 10 ساله ریز نقش با یه دامن کوتاه چین دار و ساق شلواری سفید و بلوز صورتی که داره تو اتاق با بچه های دیگه بازی می کنه با هر قدمی که بر می داشت دامنش تکون می خورد

 

اینم برا این یادم مونده که بعد از تصادف مادرش می گفتن آتنا غمگین شده و من دیدم که غرق بازیه و یادش رفته غماشو

 

آتنا رفت و راحت شد و ما موندیم توی این دنیای بی رحم!

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

امروز روز خیلی عالی ای بود

 

قشنگ ترین بخشش عکس گرفتن من بود

 

رفتم دقیقا جایی که 13 سال پیش اونجا یه عکس تکی گرفته بودم دوباره از خودم عکس گرفتم

 

اون موقع یه دختر بچه بودم با موهای مصری فانتزی و یه بلوز زرد و یه شلوار قرمز

الان یه دختر خانم بودم با ...:sigh:

بزرگ شده بودم

لینک به دیدگاه

اوایل هر روز می نوشتم...

 

می نوشتم که بخوانی...

که برگردی...

الان دیگر برای دل خودم است که می نویسم

برای دل تنگی هایم...

برای اشک هایم...

به حرمت عشق دیرینه ام

می نویسم چون کسی نیست

که حرف هایم را بشنود...

که دیگر نخواندی هم نخواندی...

می دانم دیگر بر نمی گردی...

می نویسم که بدانم مرده ام

که مرده ای که حالش خوب است

منم!!

به دل نگیر اگر برایت کم می نویسم

که در وصف تو چه گویم...

به دل نگیر عزیزم...

هنوز هم به همان اندازه عزیزی

برای نوشته شدن...

شاید جایی دیگر...

لینک به دیدگاه

Golbarg.jpg

 

 

دوستم داره ...

دوستم نداره ...

دوستم داره ...

دوستم نداره ...

شاید اگه همه گلهای دنیا یه گلبرگ بیشتر داشتن ...

حس بین من و تو این نبود ...

نمی دونم ...

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

گریه نکن برای گریه دیره

گریه نکن منم گریه ام میگیره

تقدیر تو این بود ازم جدا شی

یکی دلش خواسته با من نباشی

یکی دلش خواسته با من نباشی

یکی دلش میخواد عزیزت بشه

دلش میخواد که همه چیزت بشه

دلش میخواد منو فراموش کنی

دیگه باید به حرف اون گوش کنی

باهم بودیم تو اون روزهای سختی

تنها برو حالا سوی خوشبختی

 

 

5yt4w4.jpg

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

احساس باران دوباره گل داده برگونه هایم***درکلبه ای دورازتوغمگین غزل می سرایم

تنها یی خویشتن رابا گریه فریادکردم

تاازنگاهم گذشتی دربادگم شدصدایم

ازآسمان خیالم بالی گشودی ورفتی

یک مشت ازخاطرات غربت نهادی برایم

ای مثل باران بهاری بی حرمت چشمهایت

باشهری ازابرهای لبریزغم آشنایم

***

آه ای پریزاد تنها افسانه عشق فایز***تا ساحل چشمهایت ای کاش می شد بیایم

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

در جهانی که ما در آن ایستاده ایم انسان ها فرصت صحبت کردن با یکدیگر را ندارند شاید در این فضای مجازی فرصتی دست دهد تا به گفتگو بنشینم...

لینک به دیدگاه

خدا جان!حر فهایم را توی نیمساعت باید برایت بنویسم.خودت می دونی که برای پیدا کردن هر کدام از حرف ها روی این صفحه ی کلید چقدر عرق می ریزم.

خدا جان!از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت که تو یک ایمیل داری که هر روز چکش می کنی.هم خوشحال شدم و هم ناراحت.خوشحال به خاطر اینکه می تونم درد دلم رو بنویسم و ناراحت از اینکه ما که توی خونه کامپیوتر نداریم .یک اتاقی مال اقا جان و ننه مان است ویک اتاق هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ و دو تا پشتی نو داریم که اکبر اقا بزازخواستگار خواهرم زهرا برایمان آورده و یک کمد که همه چیزمون همان توست.آشپز خانه مون هم توی حیاط هست که تازه اقا جان با آجر ساختش.من هم مجبورم برای اینکه به تو ایمیل بزنم دو هفته برم پیش رضا ترمزی کار کنم تا بتونم پول یک ساعت کافی نت را در بیارم.

خدا جان!جان هر کی دوست داری زود به زود ایمیل هات رو چک کن و جواب مرا بده.من چیز زیادی نمی خوام.

خدا جان! اقا جانم سه هفته است هر دو تا کلیه هاش از کار افتاده و افتاده توی خونه.خیلی چیزی بدی است.

خدا جان! من عکس کلیه رو توی کتاب زیستم دیدم ?اندازه لوبیاست.شکم اقا جان هم مثل نان بربری صاف است ! برای تو که کاری نداره.اگه می شود یک دانه کلیه برایمان بفرست.من اقا جانم را خیلی دوست دارم.

الان بغض توی گلوی من است.ولی حواسم هست که این ادم های توی کافی نت که همه شیکن،نوشته های مرا دزدکی نخوونند.چون می دونم حسابی به من می خندندو مسخره ام می کنند.

خدا جان ! اگر می شود یک کاری بکن این اکبر اقا بمیرد .ابجی زهرایم از اکبر اقا بدش می اد،اما ننه

می گوید که اکبر اقا شوهر زهرامان بشه وضعمون بهتر می شه.

خدا جان!اکبر اقا چهل سال داره و تا حالا دو تا زنش مردند،ابجی زهرام فقط سیزده سال سن داره.

خدا جان الان نیم ساعت و هفت دقیقه است که دارم یکی یکی این حر فهای روی صفحه کلیدروپیدا می کنم.

خدا جان اگر پول داشتم هر روز برای تو ایمیل می زدم.خوش به حال ادم های پولدار که هر روز برات ایمیل می زنند.تازه همایون پسر همسایمون می گفت با تو چت هم کرده خوش به حالش.

خدا جان اگر کاری کنی که حال اقا جانم خوب بشه خیلی خوب می شه.چون فول داده اگر حالش خوب شود برود سرگذر کار پیدا کنه و بعد که پول گیرش اومد یک دوش بخره بزاره توی مستراح.

خدا جان! ننه بزرگ از این کار که حمام توی مستراح باشه بدش می اد ولی اقا جانم میگه حموم خونه پولدارها هم توی مستراحشون هست.خدا جان !ننه بزرگ ما خیلی مواظب نجس ، پاکیه و گفته هرگز به اینجور حمام ها نره.ولی خدا جان راستش من خیلی از حموم رفتنم می گذره.بدنم بوی بد می گیره و هم کلاسی هایم بد نگام می کنن

.راستی خدا جون ! چه خوب شد به ما تلویزیون ندادی.یه بار که از جلوی مغازه رد می شدم دیدم که ادم های توی تلویزیون چه غذا های خوشگلی می خورند ، حتماً خوشمره هم هست نه؟ تا سه روز نان و ماست اصلا به دهنم مزه نمی کرد .بعضی وقت ها ننه که ازرختشویی برمی گرده با خودش پلو

می آره.خیلی خوشمزه است. خدا جان.ننه میگه این برکت خداست ،دستت درد نکنه.

راستی خدا جان! توهم حتماً خیلی پولداری که خونه ات رو توی اسمون ساختی .تازه من عکس خونه ی ییلاقی تو رو دیدم.همون که روی زمین هست و یه پارچه سیاه روش کشیدی.خیلی بزرگ هست ها تازه اون همه مهمون هم داری ، حق داری که روی زمین نیایی چون پذیرایی از اون همه ادم خیلی سخته.ما اصلاً خونه مون مهمون نمی اد چون ما اصلا کسی رو نداریم.ولی اقا جانم میگه که اگر کسی بیاد ساعتش را می فروشه و میوه و شیرینی می خره.ما مهمونی هم نمی ریم چون ننه می گوید بد است که یه گله ادم برود مهمانی.

خدا جان وقت دارد تموم می شه ، اگه بیشتر پول داشتم می موندم و باز برات می نوشتم.ولی قول می دم دو هفته دیگه که مزدم رو گرفتم باز بیام و برات ایمیل بنویسم.

خدا جان به خاطر اینکه درسهام خوبه از تو تشکر می کنم.تازه به خاطر اینکه همه توی خونه همدیگر رو دوست داریم هم دستت رو می بوسم.

من می دونم که بعضی از ادم های پولدار خودکشی می کنن ولی من هیچ وقت خودم رو نمی کشم.تازه خدا جان! من ادم هایی رو می شناسم که حتی اسم کامپیوتر رو نشیدند بیچار ه ها شاید از اونها هم دفعه ی بعد برات نوشتم.خدا جان ! نامه منو به کسی نشون نده و فقط خودت بخون.

صبر کن......

اخ جون ! پنجاه تومن دیگه هم دارم.خدا جان ! جوابم رو بده. فقط تو رو به خدا به خارجی برام ننویس.چون زبانم خوب نیست هنوز.

اخ راستی خدا جان یادم رفت حسن مون داره دنبال کار می گرده.یک کار بی زحمت براش جور کن.هادی هم ابله مرغان گرفته.اگه برات زحمتی نیست زودتر خوبش کن.حسین هم و قتی ننه میره رختشویی همش گریه می کنه.ابجی فاطمه مون هم چشماش ضعیف شده ولی روش نمیشه به اقا جان بگه چون میگه پول عینک خیلی زیاده.اگه میشه چشمای ابجیم رو هم خوب کن.خب....وقت تمومه دیگه پدرم در اومد خدا جان مهربان.اگه زیاد چیزی خواستم معذرت می خوام هنوز خیلی چیزا هست ولی روم نشد.دست مهربونت رو از دور می بوسم .راستی خدا جان ننه بزرگ ارزو داره که بره مشهد پا بوس امام رضا .یک کاری براش بکن بی زحمت.باز هم دست و پات رو می بوسم.

منتظر جواب و کلیه هستم.دستت درد نکنه........................................

خواست دکمه ارسال رو بزنه دستش عرق کرده بود و چشمش سیاهی رفت یهو کامپیوتر خاموش شد.خشکش زد.صدایی ازپشت سرش گفت :اون سیستم ویروس داره ?نگران نباش الان دوباره میاد بالا.اسکناس های مچاله توی عرق کف دستش خیس شد.دیگه وقتی برای دوباره نوشتن نبود.یک قطره اشک از گوشه چشمش غلتید روی گونه اش.

بلند شد? پول رو داد و از کافی نت زد بیرون ?توی راه خودش رو دلداری می داد:دو هفته دیگه باز میام...میام.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به به

 

دوباره صبح

 

دوباره من

 

دوباره اذان

 

دوباره طلوع

 

قل قل سماور

 

عطر چای

 

کلاغ میگه قار قار ( صبحت بخیر )

 

گنجشکه میگه جیک جیک ( دوست دارم )

 

...

به به

 

عطر زندگی پیچیده توی خونمون :icon_redface:

 

ساعت11:30 رفتیم خونه عمه 4 اومدیم دیدیم وقت صبحانست یه کله پاچه گرفتیم اومدیم زدیم به بدن الان منتظریم چای دم بکشه

 

شب قبلشم ساعت 11 زدیم به جاده و ساعت 3:30 برگشتیم شام تو جاده چالوس تو اون وقت شب حسابی چسبید

 

ما کلا برعکسش زندگی می کنیم همه وقتی بیدار میشن صبحانه می خورن ما قبل از خواب ! :ws3:

 

ولی زندگی تو شب جذابیتی داره که روز نداره ...

 

 

شهر شب با مردم چشمک زنش...

لینک به دیدگاه

همیشه برای نوشتن باید دنبال یک بهانه بود ... شاید نوشتن بهانه ای است برای خالی شدن...

راستی چه فایده دارد نوشتن فقط می شود یک خاطره برای روزهای دور که عذاب بکشی

ولی بعضی وقتها که بر می گردی به خاطره های دور و ...

 

از پیری پرسیدم چه زمانی انسان پیر میگردد ، فرمود درست آن زمان که از گذشته خود پشیمان شده افسوس آن را بخورد .:hanghead:

لینک به دیدگاه

به دنیا که آمدم،دیدم!

والدینم:

ایرانی بودند.2lkpa14.jpg

مذهبی بودند.

خدا پرست بودند.

مسلمان بودند.

شیعه بودند.

 

چشمم را باز کردم،دیدم!

 

خودم:

ایرانی هستم.

مذهبی هستم.

خدا پرست هستم

مسلمان هستم.

شیعه هستم.

 

به خدا گفتم ببین من چقدر بهت نزدیکم!

 

کمی با خودم فکر کردم،دیدم!

اگه والدینم:

خارجی بودند.

خدا پرست نبودند.

لائیک بودند.

مسلمان نبودند.

شیعه نبودند.

 

من چگونه بودم؟؟؟

لینک به دیدگاه

من خدایی دارم که در این نزدیکی است

 

 

 

مهربان

 

 

 

خوب

 

 

 

قشنگ

 

 

 

چهره اش نورانی است

 

 

 

گاهگاهی سخنی می گوید با دل کوچک من

 

 

 

ساده تراز سخن ساده من

 

 

 

او مرا می فهمد

 

 

 

او مرا می خواند

 

 

 

نام او ذکر من است

 

 

 

در غم ودر شادی

 

 

 

چون به غم می نگرم

 

 

 

آن زمان رقص کنان می خندم که خدا یار من است

 

 

 

که خدا در همه جا یاد من است

 

 

 

او خدایی ست

 

 

 

که مرا می خواند

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...