رفتن به مطلب

روزی ز سر سنگ عقابی ...


morta

ارسال های توصیه شده

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست *** واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

 

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت : *** امروز همه روی جهان زیر پر ماست

 

بر اوج چون پرواز کنم از نظر تیز *** میبینم اگر ذره اندر تک دریاست

 

گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد *** جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست

 

بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید *** بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست

 

ناگه زکمینگاه یکی سخت کمانی *** تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست

 

بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز *** وز ابر مر او را به سوی خاک فروکاست

بر خاک بیافتاد و بغلتید چو ماهی *** وان گه پر خویش گشاد از چپ و از راست

 

گفتا : عجب است این که ز چوبی و ز آهن *** این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست ؟

 

زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید *** گفتا : ز که نالیم که از ماست که بر ماست

 

...:icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
میخواین عکسشم بگذارم بیشتر یادش بیوفتید:ws3:

 

 

نه مرسی خاطرش زنده است .......فقط یادم نیست مربوط به کلاس چندمه؟ اگر بگید ممنون میشم:4chsmu1:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
نه مرسی خاطرش زنده است .......فقط یادم نیست مربوط به کلاس چندمه؟ اگر بگید ممنون میشم:4chsmu1:

سوم دبیرستان ...

شاعرشم ناصر خسرو قبادیانی هستش :ws3:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...