تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۸۹ راستی من به کلمه عشق اعتقاد ندارم از نظرم کلمه عشق دروغه من به دوست داشتن اعتقاد دارم 6 لینک به دیدگاه
bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۸۹ مسعود بيچاره شدي ديدگاهت با ما فرق داره حالا هي بايد مارو توجيه كني!!!!!! اتفاقا خیلی هم خوبه من هم مثال های بیشتری تو این زمینه سراغ دارم منظورم رو از فاصله چند خز بالاتر توضیح دادم اره منم واقعا به این فاصله اعتقاد دارم ، اینکه نباید همیشه با هم بود اما اینکه همه چی رو نباید به هم گفت رو یه ذره باهش مشکل دارم ، فکر میکنم تا حدی به جنبه بستگی داره . اما اره این فاصله باعث میشه که احساس محدودیت از بین بره و یه ازادیه وابسته داشته باشیم . منم به شانسو درصد عرضه اعتقاد دارم شانس یه چیزیه که وجود داره اما ازدواج چیزی نیست که بشه با شانس امتحانش کرد. هندونه هم نیست که سربسته باشه ، باید به شرط چاقو باشه 4 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۸۹ نمیدونم چون تجربه نکردم نمیتونم حرفی بزنم 4 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۸۹ من یه پیر مرد و پیرزن سراغ داشتم که تا اخر عمر عاشق هم بودنپس همه جورش وجود داره بستگی به توانت داره که چجوری بتونی زندگی رو بسازی و با کی بسازی تو زندگی مشترک فاصله معنی نداره کاملا موافقم مسعود 3 لینک به دیدگاه
royan aria 2423 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۹ راستی من به کلمه عشق اعتقاد ندارم از نظرم کلمه عشق دروغه من به دوست داشتن اعتقاد دارم بذارید یکم از تجربم بگم شاید بدردتون بخوره 1- منم خودم شخصا به عشق اعتقاد نداشتم ازدواج کردم فقط به خاطر اینکه دیدم این خاستگارم با همه اونا دیگه فرق داره یه جورایی خیلی مرد بود اونموقع فقط ازش خوشم اومد ولی الان عاشقانه میپرستمش وقتی بهش میگم الکی زنش شدم اینجوری میشه 2- به یکسال که چه عرض کنم تو کمتر از چند ماه کارمون به دادگاه کشید هردومون حق داشتیم و واقعا هم کوتاه میومدیم تا مرز طلاقم رفتیم قاضی پروندمون گفت من هیچ جوری حکم به طلاق نمیدم برید همدیگه رو بکشید ولی الان سر مسائل خیلی مهمتر اهم حتی فکر طلاقو نمیکنیم کلا انگار آدماولش بلد نیستن زندگی مشترک داشته باشن، کم کم یاد میگیرن:icon_pf (17): 3- من مامانبزرگ و بابابزرگم نزریک 80 و خرده ای سن دارن ولی عاشقانه همدیگه رو میپرستن هروقت یکی شون مریض میشه یا کارش به بیمارستان میکشه اون یکی هم مریض میشه واقعاها نه اینکه بخوان ادای مریضارو در بیارن عشق هرچی کهنه تر میشه باارزش تره. زیبا تره حالا قضاوت با خودتونه 6 لینک به دیدگاه
bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۹ بذارید یکم از تجربم بگم شاید بدردتون بخوره1- منم خودم شخصا به عشق اعتقاد نداشتم ازدواج کردم فقط به خاطر اینکه دیدم این خاستگارم با همه اونا دیگه فرق داره یه جورایی خیلی مرد بود اونموقع فقط ازش خوشم اومد ولی الان عاشقانه میپرستمش وقتی بهش میگم الکی زنش شدم اینجوری میشه 2- به یکسال که چه عرض کنم تو کمتر از چند ماه کارمون به دادگاه کشید هردومون حق داشتیم و واقعا هم کوتاه میومدیم تا مرز طلاقم رفتیم قاضی پروندمون گفت من هیچ جوری حکم به طلاق نمیدم برید همدیگه رو بکشید ولی الان سر مسائل خیلی مهمتر اهم حتی فکر طلاقو نمیکنیم کلا انگار آدماولش بلد نیستن زندگی مشترک داشته باشن، کم کم یاد میگیرن:icon_pf (17): 3- من مامانبزرگ و بابابزرگم نزریک 80 و خرده ای سن دارن ولی عاشقانه همدیگه رو میپرستن هروقت یکی شون مریض میشه یا کارش به بیمارستان میکشه اون یکی هم مریض میشه واقعاها نه اینکه بخوان ادای مریضارو در بیارن عشق هرچی کهنه تر میشه باارزش تره. زیبا تره حالا قضاوت با خودتونه یعنی عشق قبل ازدواج نمیشه ؟ نمیشه از قبل ازدواج تا اخر عمر عاشق و وفادار بود ؟ اخه این ارمان من از وقتی بوده که فهمیدم عشق وجود داره 3 لینک به دیدگاه
مجيد 56 856 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۹ اون عشق و محبتي كه بعد از ازدواج پيش مياد به هيچ عنوان از هم جدا نميشه اينو بايد دونست هميشه نبايد منم منم كرد بايد نيم منم باشه اگر تو زندگي دو طرف كمي فقط كمي كوتاه بيان اون زندگي گلستان ميشه 4 لینک به دیدگاه
royan aria 2423 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۸۹ یعنی عشق قبل ازدواج نمیشه ؟ نمیشه از قبل ازدواج تا اخر عمر عاشق و وفادار بود ؟ اخه این ارمان من از وقتی بوده که فهمیدم عشق وجود داره راستشو بخواین نظر من اینه که نه قبل از ازدواج آدم به مسائلی فکر میکنه که بعد ازدواج سر سوزنی ارزش براش نداره به همین خاطر هست که اغلب عاشقای قبل از ازدواج با بهم رسیدن از هم سرد میشن:167: اونجوری هم هست نمیگم اصلا نیست ولی واقعا نادره تازه دو طرف باید واقعا ازدواجو درک کرده باشن که تقریبا محاله :icon_pf (34): 4 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ بذارید یکم از تجربم بگم شاید بدردتون بخوره1- منم خودم شخصا به عشق اعتقاد نداشتم ازدواج کردم فقط به خاطر اینکه دیدم این خاستگارم با همه اونا دیگه فرق داره یه جورایی خیلی مرد بود اونموقع فقط ازش خوشم اومد ولی الان عاشقانه میپرستمش وقتی بهش میگم الکی زنش شدم اینجوری میشه 2- به یکسال که چه عرض کنم تو کمتر از چند ماه کارمون به دادگاه کشید هردومون حق داشتیم و واقعا هم کوتاه میومدیم تا مرز طلاقم رفتیم قاضی پروندمون گفت من هیچ جوری حکم به طلاق نمیدم برید همدیگه رو بکشید ولی الان سر مسائل خیلی مهمتر اهم حتی فکر طلاقو نمیکنیم کلا انگار آدماولش بلد نیستن زندگی مشترک داشته باشن، کم کم یاد میگیرن:icon_pf (17): 3- من مامانبزرگ و بابابزرگم نزریک 80 و خرده ای سن دارن ولی عاشقانه همدیگه رو میپرستن هروقت یکی شون مریض میشه یا کارش به بیمارستان میکشه اون یکی هم مریض میشه واقعاها نه اینکه بخوان ادای مریضارو در بیارن عشق هرچی کهنه تر میشه باارزش تره. زیبا تره حالا قضاوت با خودتونه عزیزم ان شاا... همیشه خوشبخت باشین ممنون اما چون تجربه نکردم نمیدونم 2 لینک به دیدگاه
کلافه 597 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ اتفاقا خیلی هم خوبه شانس یه چیزیه که وجود داره اما ازدواج چیزی نیست که بشه با شانس امتحانش کرد. هندونه هم نیست که سربسته باشه ، باید به شرط چاقو باشه چرا ازدواج رو با هندونه مقایسه می کنید ؟ یعنی چی به شرط چاقو؟ یعنی قبل از ازدواج زندگی مشترک رو تجربه کنیم بعد اگه خوشمون اومد و طرف رو پسندیدیم رسما بریم خواستگاری و ازدواج ؟ اگه خوشمون نیومد چی ؟ بهتر نیست هندونه شناس بشیم که نیازی به چاقو نداشته باشه ؟ هندونه ای که چاقو بخوره که دیگه کسی نمیخره بیخ ریش صاحبش میمونه؟ مهمترین چیز توی ازدواج تفاهمه . یعنی فهم متقابل . اگه دو تا نفهم با هم ازدواج کنن . همون روز اول دوم به طلاق میکشه؟ اگه یک فهمیده با یک نفهم ازدواج کنه . ممکنه چند ماه یا چند سالی دووم بیارن بعد طلاق . اگه هردو فهمیده باشن روز به روز به عشقشون اضافه میشه. مهمترین چیز در ازدواج : اگاهی از روحیات و توان طرف مقابل و عدم خودخواهی در تعاملات زناشویی و بنا را بر امتداد زندگی گذاشتن . نه اینکه از اول به فکر طلاق باشیم . شروع عاقلانه ، زندگی عاشقانه 2 لینک به دیدگاه
حانی 3371 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ پری جان متن خیلی جالبی بود و به نظرم درسته البته تو زندگی فقط احترام معیار نیست باید علاقه هم باشه اینجوری یه پیوند ناگسستنی به وجود می یاد 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ من که مخالف مقوله ی ازدواجم... اما خب برای کسانی که به ازدواج اعتقاد دارن خیلی خیلی احترام میذارم...البته واسه من یه جورایی این مخالفتم با ازدواج اسباب زحمت شده چون همه ی دوستای نزدیکم کم کم دارن متاهل میشن و من شدم تنها مجردشون واسه همین داریم از هم دور میشیم... 2 لینک به دیدگاه
کلافه 597 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ من که مخالف مقوله ی ازدواجم... با اجازه چند سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 1- نسبت به مردها هیچ حسی ندارید؟ 2- به مردها اعتماد ندارید؟ 3- از چیز دیگه ای دلخورید سر ازدواج لج کرید؟ 4- ارتباط آزاد را می پسندید؟ 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ با اجازه چند سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟1- نسبت به مردها هیچ حسی ندارید؟ قاعدتا حس دارم اما به زندگی مشترک باهاشون فکر نمیکنم... 2- به مردها اعتماد ندارید؟ علاوه بر این که به اونا اعتماد ندارم ...به این باورم رسیدم که مناسب زندگی مشترک نیستم چون زیادی ایده الیستم... 3- از چیز دیگه ای دلخورید سر ازدواج لج کرید؟ لج نکردم وافعا... 4- ارتباط آزاد را می پسندید؟ من مخالف رابطه ی ازاد تو جامعه نیستم و هیچوقت کسی رو سرزنش نمی کنم... 2 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ ببینید دوستان این تاپیک سرگذشت خانمی است که 10 سال از زندگی مشترکش گذشته اینکه خط به خط سرگذشت این زندگی واسه همه اتفاق بیفته که غیر معموله اما چیزی که من می خواستم بگم اینه که متاسفانه داریم می بینیم که تصورات خیلی قبل و بعد با هم فرق می کنه هر کسی ممکنه تصورات خاص خودش رو داشته باشه چیزی که مهمه اینه که متوجه بشیم چقدر تصوراتی که داریم درسته مثلا شما دوستانی که در این تاپیک شرکت کردین خودتون تصورتون رو از ازدواج بنویسین(همونی که واقعا تو ذهنتونه یا ایده آلتونه...) البته اگه دوست دارین از این تاپیک نتیجه بگیریم 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ ببینید دوستان این تاپیک سرگذشت خانمی است که 10 سال از زندگی مشترکش گذشته اینکه خط به خط سرگذشت این زندگی واسه همه اتفاق بیفته که غیر معموله اما چیزی که من می خواستم بگم اینه که متاسفانه داریم می بینیم که تصورات خیلی قبل و بعد با هم فرق می کنه هر کسی ممکنه تصورات خاص خودش رو داشته باشه چیزی که مهمه اینه که متوجه بشیم چقدر تصوراتی که داریم درسته مثلا شما دوستانی که در این تاپیک شرکت کردین خودتون تصورتون رو از ازدواج بنویسین(همونی که واقعا تو ذهنتونه یا ایده آلتونه...) البته اگه دوست دارین از این تاپیک نتیجه بگیریم من بعد از تمام تجربیاتی که داشتم واقعا دیگه نمی تونم زندگی زیر یه سقف رو با یه مرد تصور کنم... اما خب واقعا در بین دوستام ازدواجای موفق زیادی هم دیدم اما خب تعدادشون خیلی کم بوده... 1 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ من بعد از تمام تجربیاتی که داشتم واقعا دیگه نمی تونم زندگی زیر یه سقف رو با یه مرد تصور کنم... اما خب واقعا در بین دوستام ازدواجای موفق زیادی هم دیدم اما خب تعدادشون خیلی کم بوده... ببین دوست عزیز اشتباه همین جاست دیگه یه سری تصورات غلط باعث یه سری انتخاب های غلط شده که نتیجه اون انتخاب های اشتباه تلخ بوده و باعث شده که شما فکر کنی همه مردها به یک شکل و همه ازدواج ها ناخوشایند اند این فرایند اسمش خطای تعمیمه یعنی تعمیم دادن نتیجه یک یا چند مورد به همه موارد!! در صورتیکه به قول خودتون همه اینجوری نیستن اگه برگردیم به جمله دوم من می بینیم که اگه تصوری درست باشه بعد از اون انتخاب هم درست خواهد بود و در انتها ازدواج موفق 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ ببین دوست عزیز اشتباه همین جاست دیگه یه سری تصورات غلط باعث یه سری انتخاب های غلط شده که نتیجه اون انتخاب های اشتباه تلخ بوده و باعث شده که شما فکر کنی همه مردها به یک شکل و همه ازدواج ها ناخوشایند اند این فرایند اسمش خطای تعمیمه یعنی تعمیم دادن نتیجه یک یا چند مورد به همه موارد!! در صورتیکه به قول خودتون همه اینجوری نیستن اگه برگردیم به جمله دوم من می بینیم که اگه تصوری درست باشه بعد از اون انتخاب هم درست خواهد بود و در انتها ازدواج موفق من دلیل عمده ی این ترس و مشکل داشتنمو با ازدواج می دونم ،من بیش از حد ایده آلیستم و دنبال چیزی میگردم که می دونم وجود نداره... 2 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ من دلیل عمده ی این ترس و مشکل داشتنمو با ازدواج می دونم ،من بیش از حد ایده آلیستم و دنبال چیزی میگردم که می دونم وجود نداره... ایده آلیست بودن چیزی نیست که نشه کنترلش کرد همه این تصورات فقط فکر شما هستند و کنترل افکار هم دست خود شخصه اولش سخته اما راه کنترل داره فقط کافیه با یه جمله شروع کنی و این پیش داوری رو بذاری کنار همه اینها ناشی از افکار منفیه اگه سعی کنی بهشون فکر نکنی می بینی که زندگی همیشه آرزوهاش نرسیدنی نیست 1 لینک به دیدگاه
lady architect 5358 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ به نظر من این متن عین حقیقته 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده