shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ وقتي که تو ۱ ساله بودي، اون (مادرت) بِهت غذا ميداد و تو رو تر و خشک مي کرد... تو هم با گريه کردن در تمام شب از اون تشکر مي کردي! وقتي که تو ۲ ساله بودي، اون، بهت ياد داد تا چه جوري راه بري. تو هم اين طوري ازش تشکر مي کردي، که وقتي صدات مي زد، فرار مي کردي! وقتي که ۳ ساله بودي، اون، با عشق، تمام غذايت را آماده مي کرد. تو هم با ريختن ظرف غذات ،کف اتاق،ازش تشکر مي کردي ! وقتي ۴ساله بودي، اون برات مداد رنگي خريد. تو هم، با رنگ کردن ميز اتاق نهار خوري، ازش تشکر مي کردي! وقتي که ۵ ساله بودي، اون، لباس شيک به تنت کرد تا به مهد کودک بري. تو هم، با انداختن (به عمد) خودت تو گِل، ازش تشکر کردي ! وقتي که بچه مدرسه اي شدي، اون، تو رو تا مدرسه ات همراهي مي کرد. تو هم، با فرياد زدنِ : من نمي خوام برم!، ازش تشکر مي کردي ...! وقتي که بزرگتر شدي، اون دلسوزانه تو رو از تماشاي بعضي برنامه هاي ماهواره اي بر حذر داشت. تو هم، ازش تشکر کردي: صبر کردي تا از خونه بيرون بره و بعد ... وقتي که نوجوان بودي،و وقتيکه اون منتظر يه تماس مهم بود : تمام شب رو با تلفن صحبت کردي و، اينطوري ازش تشکر کردي وقتي که ۲۰ ساله بودي، اون، ازت پرسيد که، آيا شخص خاصي به عنوان همسر مد نظرت هست؟ تو هم، ازش تشکر کردي با گفتنِ: به تو ربطي نداره ! وقتي که ۲۵ ساله بودي، اون، کمکت کرد تا هزينه هاي عروسي رو پرداخت کني، و در حالي که گريه مي کرد بهت گفت که: دلم خيلي برات تنگ مي شه... تو هم ازش تشکر کردي، اينطوري که، يه جاي دور رو براي زندگيت انتخاب کردي!!! وقتي که ۳۰ ساله بودي، اون، از طريق شخص ديگه اي فهميد که تو بچه دار شدي و به تو زنگ زد. تو هم با گفتن اين جمله ،ازش تشکر کردي، همه چيز ديگه تغيير کرده !!! وقتي که ۴۰ ساله بودي، اون، بهت زنگ زد تا روز تولد يکي از اقوام رو يادآوري کنه. تو هم با گفتن"من الان خيلي گرفتارم" ازش تشکرکردي! وقتي که ۵۰ ساله بودي، اون، مريض شد و به مراقبت و کمک تو احتياج داشت. تو هم با سخنراني کردن در مورد اينکه والدين، سربار فرزندانشون مي شن، ازش تشکر کردي!!! و سپس، يک روز، اون، به آرامي از دنيا ميره و تمام کارهايي که در حق مادرت انجام ندادي، مثل تندر بر قلبت فرود مياد ... ------------ --------- ------ --------- --------- --------- ------- اگه مادرت،هنوز زنده هست، فراموش نکن که بيشتر از هميشه بهش محبت کني : با كوچكي يك بوسه تا بزرگي گفتن : مادر دوستت دارم 19 لینک به دیدگاه
داريوش 2148 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ سرزنش به مادر يكي از زشترين كارهاست تا داريم قدرشو نمي دونيم.زشت تر از همه اينه وقتي كه پير شد نه تنها ازش مراقبت نمي كنيم واسه اينكه زحمت نشه اونو به خانه سالمندان مي بريم عجب دستمزد خوبي 9 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ وقتي که ۲۰ ساله بودي، اون، ازت پرسيد که، آيا شخص خاصي به عنوان همسر مد نظرت هست؟ تو هم، ازش تشکر کردي با گفتنِ: به تو ربطي نداره ! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دیگه اینجوریم نیست والا.......... پسری اگه تو خانواده اینجوری باشه،مشکل از همون مادر و پدرش است که در تربیتش کوتاهی کرده. و گرنه این پسر خیلی بی شعوره. :w00: 9 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ دیگه اینجوریم نیست والا.......... پسری اگه تو خانواده اینجوری باشه،مشکل از همون مادر و پدرش است که در تربیتش کوتاهی کرده. و گرنه این پسر خیلی بی شعوره. :w00: مشخصه پسر خوبی هستی 5 لینک به دیدگاه
abie bicaran 2325 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ مامان جوووووووووووووووووووونم دوست دارم هوارتا عاشقتم 6 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۹ با كوچكي يك بوسه تا بزرگي گفتن : مادر دوستت دارم مامانتون رو زیاد ببوسید........خیلی دوست دارن! 7 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۹ وقتي که ۲۵ ساله بودي، اون، کمکت کرد تا هزينه هاي عروسي رو پرداخت کني، و در حالي که گريه مي کرد بهت گفت که: دلم خيلي برات تنگ مي شه... تو هم ازش تشکر کردي، اينطوري که، يه جاي دور رو براي زندگيت انتخاب کردي!!! :icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34): مامانتون رو زیاد ببوسید........خیلی دوست دارن! :w16: 4 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۹ مادرم دوستت دارم ....................تبلیغ سس بهروز از شوخی گذشته مادران زحمت زیادی میکشند من از همین جا دست مادرم رو میبوسم و بهش میگم ممنونم که به خاطر ما تحمل کردی ای من به فدای تو 5 لینک به دیدگاه
chalipa 1177 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۸۹ اين طوريام نيست ... اين ديكه فيلم هندي شد ... من كه برامامانم ميمرم... 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۸۹ خدا نکنه مامانتون مریض بشه...اون موقع میفهمید مادر یعنی چی..... نه اینکه همیشه خونه رو برای آسایش شما آماده کرده...نه ...بلکه وجود سالم و سرحال و پرمحبتش یک دنیا می ارزه... دیدن رنج و اشک پدر و مادر به نظرم از بزرگترین مصیبتهاست...:ws44: 4 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۸۹ من خیلی از بدو تولد مادرمو اذیت کردم دوران بچگی همیشه حرصش می دادم :icon_pf (34): البته تو این چند سال اخیر جبران کردم انقدر که تو خونه بهم می گن چای شیرین! شیفتتم مامان جوووون:flowerysmile: 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده