پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ مشقم کن وقتی که عشق را زیبا بنویسی فرقی نمی کند که قلم از ساقه های ترد نیلوفر باشد یا از پر کبوتر.... معما.... 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست معشوق 1 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ داد معشوقه به عاشق پیغام که کند مادر تو با من جنگ هر کجا بیندم از دور کند چهره پر چین و جبین پر آژنگ شکوه....( شکوه نه ها شکوه یعنی گلایه.....) 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۱ داور دارا شکوهای آن که تاج آفتاب از سر تعظیم بر خاک جناب انداختی نصره الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را از دم شمشیر چون آتش در آب انداختی ویران........................... 1 لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ دریغ است ز ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ درختم گر چه گاهی چشم با افلاک دارم من همیشه ریشه اما در نهاد خاک دارم من بگو در سایه سارم دوست یا دشمن بیاسایند نگویی تا که از ایثار خود امساک دارم من آتش.... لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ یارب این آتش که بر جان من است سرد کن زان سان که کردی بر خلیل جان... لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۱ شسته ام دست در وصال از جان ندهد دست اگر ، بشویم باز یادگاری لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ عمر سعدی گر سرآید در حدیث عشق شاید کاو نخواهد ماند بی شک وین بماند یادگاری لینک به دیدگاه
ali6668 1159 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ مگذار که یاد ما را طعم تلخ این حقیقت ببرد این حقیقت است که از دل برود هر آنکه از دیده برفت شمال لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ خوش خبر باشی ای نسیم شمال که به مه می رسد زمان وصال با(عطار) لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ هر چيز كه خواهي تو ز عطار بيابي دكان محيط است و جز اين نيست دكاني غافل لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ غافل است او از من و دردم شود هر روز بیش اندکی زین درد بیش از پیش می گویم به ام لؤلؤ لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ صدف وار گوهرشناسان راز دهان جز به لؤلؤ نكردند باز آرام لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۱ بسی کس به گفتارش آرام یافت از آرام او هر کسی کام یافت خدنگ لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ نازم خدنگ غمزه ی آن دلپذیر را کر وی گزیر نیست دل ناگزیر را *کهکشان* لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۲ نازم خدنگ غمزه ی آن دلپذیر را کر وی گزیر نیست دل ناگزیر را *کهکشان* ای خدا ای برتر از اندیشه ها ای عیان در شاخه ها و ریشه ها ای همه عالم پر از آوای تو وی بیانم عاجز از معنای تو عقل ما را عشق تو دیوانه کرد جان ما را باده ات میخانه کرد آسمان ها در خط پرگار تست نقش گل ها پرده پرده کار تست رنگ ها زد نقش تو بر کهکشان آسمانها از تو شد اخترنشان اختران گلهای باغ آسمان سهیلی اسمان............. لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۲ آسمانــــی شدن از خاک بریدن می خواست بی سبب نیست که فوّاره فروریختنی ست *اِسکله* لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده