رفتن به مطلب

مشاعره با اشعار شاعر پيشنهادی


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

آفتابش به لب بام رسيد

بايد از هستي دل بر گيرد

ره سوي كشور ديگر گيرد

خواست تا چاره ي نا چار كند:icon_gol:

 

شیخ

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 1
  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 136
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

* v e n o o s * مهمان
ارسال شده در
آفتابش به لب بام رسيد

بايد از هستي دل بر گيرد

ره سوي كشور ديگر گيرد

خواست تا چاره ي نا چار كند:icon_gol:

 

شیخ محمودشبستری

در آلا فکر کردن شرط راه است

ولی در ذات حق محض گناه است:icon_gol:

*

سعدی

ارسال شده در

تو طاعت حق کنی به امید بهشت

نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو

 

شیخ بهایی

  • Like 1
ارسال شده در

واي از شب من

 

من شمع لرزانم، از شب گريزانم

  • Like 2
  • 1 سال بعد...
ارسال شده در

از شيخ بهايي:

تا كي به تمناي وصال تو يگانه

اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه

خواهد به سر آيد شب هجران تو يا نه

اي تير غمت را دل عشاق نشانه

 

===========================

 

عراقي

  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

شاد کن جان من، که غمگین است

رحم کن بر دلم، که مسکین است

روز اول که دیدمش گفتم

آنکه روزم سیه کند این است

روی بنمای، تا نظاره کنم

کارزوی من از جهان این است

دل بیچاره را به وصل دمی

شادمان کن، که بی‌تو غمگین است

دل به تو دادم و ندانستم

که تو را کبر و ناز چندین است

بنوازی و پس بیازاری

آخر، ای دوست این چه آیین است؟

کینه بگذار و دلنوازی کن

که عراقی نه در خور کین است

 

*فخرالدین عراقی*

 

-------

از: گروس عبدالملکیان:ws48:

  • 3 ماه بعد...
ارسال شده در
شاد کن جان من، که غمگین است

رحم کن بر دلم، که مسکین است

روز اول که دیدمش گفتم

آنکه روزم سیه کند این است

روی بنمای، تا نظاره کنم

کارزوی من از جهان این است

دل بیچاره را به وصل دمی

شادمان کن، که بی‌تو غمگین است

دل به تو دادم و ندانستم

که تو را کبر و ناز چندین است

بنوازی و پس بیازاری

آخر، ای دوست این چه آیین است؟

کینه بگذار و دلنوازی کن

که عراقی نه در خور کین است

 

*فخرالدین عراقی*

 

-------

از: گروس عبدالملکیان:ws48:

 

تیرهوایی بی خطر

 

 

تو

 

 

آسمان را کشتی !

 

 

 

 

روز به سختی از زیر در

 

 

از سوراخ کلیدها به درون آمد

 

 

اگر دست من بود

 

 

به خورشید مرخصی می دادم

 

 

به شب اضافه کار !

 

 

سیگاری روشن می کردم و

 

 

با دود

 

 

از هواکش کافه بیرون می رفتم...

 

*وحشی بافقی*

  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را

هر که باشد دوست دارد دوستار خویش را

  • 6 ماه بعد...
ارسال شده در

ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند

 

 

مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند

 

 

 

خاقانی

  • 1 سال بعد...
ارسال شده در

کار عشق از وصل و هجران درگذشت

درد ما از دست درمان درگذشت

 

 

 

احمد شاملو

  • 11 ماه بعد...
ارسال شده در

هرگز از مرگ نهراسیده‌ام

اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ستکه مزدِ گورکناز بهای آزادیِ آدمیافزون باشد.

 

 

سلمان ساوجی

  • 2 سال بعد...
ارسال شده در

دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو

چون تنی باشد که جانش رفته باشد دور ازو

 

 

رهی معیری 

ارسال شده در

وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو؟

ناله مستانه دلهای غم پرورد کو؟

 

 

صائب تبریزی 

  • Like 1
ارسال شده در

عشق را با هردلی نسبت به قدر جوهر است

قطره بر گل شبنم و در قعر دریا گوهر است

 

جغتایی

ارسال شده در

تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست

حشمت و خیل بتان در خور خیل و حشمت

 

 

ایرج میرزا

  • Like 1
ارسال شده در

   

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر من گرفتم تو نگیر?

 

لطفا  از میرزاده عشقی
 

  • 1 سال بعد...
ارسال شده در

راست گویم نیست جز این علت تکوین من

قالبی لازم برای ساحت یک گور ربود

 

 

از یغمای جندقی

×
×
  • اضافه کردن...