رفتن به مطلب

من چرا اینجوری شدم؟؟؟؟؟؟


pianist

ارسال های توصیه شده

سلام... :ws44:

 

صبح از خواب بیدار میشم ولی نمیدونم برای چی و نمیدونم بعدش باید چیکار کنم

نزدیکای ظهر گشنم میشه ولی نمیتونم غذا بخورم یعنی اصلا دوس ندارم چیزی بخورم

حوصلم سر رفته ولی نمیدونم چی دوس دارم و چی میتونه سر حالم بیاره

دوس ندارم تلویزیون نگا کنم

دوس ندارم بخوابم از طرفی دوس ندارم بیدار بمونم... :hanghead:

دوس ندارم برم بیرون از طرفی دوس ندارم خونه بشینم... :hanghead:

دوس ندارم درس بخونم

دوس ندارم علاف باشم

دوس ندارم بخندم و دوس ندارم گریه کنم

دوس ندارم بمیرم و نمیدونم چرا زنده هستم... :hanghead:

 

حوصله هیچکس و هیچ چیز رو ندارم... :pichak29:

 

 

 

 

شما تابحال اینجوری شدین؟؟؟ :ws38:

  • Like 30
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 88
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بللللللللللللللللللللللللله منم یه مدت اینجوری بودم ... البته بعدش خوب شدم ...

 

چرا؟؟ :ws38:

 

اره ... اکثر اوقات اینجوریم ...:hanghead:

 

چرا؟؟ :ws52:

 

توام با دنی برو سربازی کله ات باد بخوره خوب میشی

 

هنوز وقتش نرسیده ولی دوس ندارم سربازی برم و از طرفی دوس ندارم بلاتکلیف بمونم... :hanghead:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
چرا؟؟ :ws38:

 

 

 

چرا؟؟ :ws52:

 

 

 

هنوز وقتش نرسیده ولی دوس ندارم سربازی برم و از طرفی دوس ندارم بلاتکلیف بمونم... :hanghead:

خب چون خیلی وقته تمام انگیزه هامو از دست دادم ... فقط هستم چون مجبورم باشم ...

  • Like 7
لینک به دیدگاه
می دونم باورش برات خیلی سخته

ولی چیزی از زندگیت باقی نمونده

تا چند روز دیگه می میری

امیدی بهت نیست:banel_smiley_4:

 

ممنون که دلگرمی میدی... :banel_smiley_4:

 

خب چون خیلی وقته تمام انگیزه هامو از دست دادم ... فقط هستم چون مجبورم باشم ...

 

 

آخه چرا؟

چه انگیزه ای؟؟ :hanghead:

چه چیزی باید باشه تا انگیزه پیدا بکنیم؟؟ :hanghead:

 

حرفام کلی هست نه فقط شما...

  • Like 4
لینک به دیدگاه
چرا؟؟ :ws38:

 

 

 

من یه مدتی اینجوری شده بودم ... احساس پوچی میکردم ... از هیچ چیز و هیچ چیز لذت نمی بردم ... همه چیز واسم بی معنی بود ... بودن و نبون هیچ کس واسم تفاوتی نداشت ... حتی پیش روانپزشکم رفتم ... یه مدتی دارو مصرف کردم ولی بازم فایده نداشت ... یکی دو سال طول کشید ... واسه من به خاطر این بود که تمام اعتقاداتم رو متاسفانه از دست داده بودم ... خدا از نظر من مرده بود ...

آخرشم خودش دستمو گرفت و واقعاً واسم مث یه معجزه بود ... الان چند ماهیه حس می کنم زندگیم معنی داره ... چون دوباره عاشق خدا شدم ...

 

من آدم مذهبی نیستم ... اینام که گفتم داستان نبود ... غلو هم نبود ... تنها تجربه بود :ws37:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

زندگیه دیگه

صب پا میشی از گشنگی داری میمیری باید یه چیزی بخوری

تا ظهر کار کنی دوباره از گشنگی...

با غروب کار کنی دوباره...

خسته و خورد دراز میکشی یکم صحبت میکنی

همه میخوابن باز میشینی پای کامپیوتر تا نصفه شب کار میکنی

میخوابی ...

صب دوباره تکرار...

تکرار...

تا پیر شی و بمیری

بزرگ ترین کاری هم که کردی بزرگ کردن یکی مثل خودته

هدف واقعی چیه؟

  • Like 11
لینک به دیدگاه
من یه مدتی اینجوری شده بودم ... احساس پوچی میکردم ... از هیچ چیز و هیچ چیز لذت نمی بردم ... همه چیز واسم بی معنی بود ... بودن و نبون هیچ کس واسم تفاوتی نداشت ... حتی پیش روانپزشکم رفتم ... یه مدتی دارو مصرف کردم ولی بازم فایده نداشت ... یکی دو سال طول کشید ... واسه من به خاطر این بود که تمام اعتقاداتم رو متاسفانه از دست داده بودم ... خدا از نظر من مرده بود ...

آخرشم خودش دستمو گرفت و واقعاً واسم مث یه معجزه بود ... الان چند ماهیه حس می کنم زندگیم معنی داره ... چون دوباره عاشق خدا شدم ...

 

من آدم مذهبی نیستم ... اینام که گفتم داستان نبود ... غلو هم نبود ... تنها تجربه بود :ws37:

 

یعنی واقعا مشکل از اعتقاداته؟؟

 

زندگیه دیگه

صب پا میشی از گشنگی داری میمیری باید یه چیزی بخوری

تا ظهر کار کنی دوباره از گشنگی...

با غروب کار کنی دوباره...

خسته و خورد دراز میکشی یکم صحبت میکنی

همه میخوابن باز میشینی پای کامپیوتر تا نصفه شب کار میکنی

میخوابی ...

صب دوباره تکرار...

تکرار...

تا پیر شی و بمیری

بزرگ ترین کاری هم که کردی بزرگ کردن یکی مثل خودته

هدف واقعی چیه؟

 

سوال من هم همینه... :ws52:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

با اینکه خودمم گاهی این جوری میشم ولی به نظرم این حسا گذار هستن

بخصوص تو فصل زمستون

باید اروم تحملش کرد تا دوره اش سپری بشه بعضی وختا دیدن یه فیلم خوب هم خیلی تاثیر گذاره

  • Like 7
لینک به دیدگاه
می دونم باورش برات خیلی سخته

ولی چیزی از زندگیت باقی نمونده

تا چند روز دیگه می میری

امیدی بهت نیست:banel_smiley_4:

راس میگه منم یه دوست داشتم اینجوری شد مرد:ws44:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
با اینکه خودمم گاهی این جوری میشم ولی به نظرم این حسا گذار هستن

بخصوص تو فصل زمستون

باید اروم تحملش کرد تا دوره اش سپری بشه بعضی وختا دیدن یه فیلم خوب هم خیلی تاثیر گذاره

 

امیدوارم...

 

راس میگه منم یه دوست داشتم اینجوری شد مرد:ws44:

 

ممنون...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

اینجور موقع ها با خودت کل بنداز واسه کارای مفید و خودتو آزار بده :ws3:

 

مثلاً دوس نداری درس بخونی، تصمیم بگیر مثلاً من امروز باید انقدر از این کتابو هرجوری شده بخونم.

 

گشنه ای و دوس نداری غذا بخوری، ولی به زورم که شده اون غذا رو بده بره پایین.

 

دوس نداری بری بیرون، تصمیم بگیر امروز بری فلان جا فلان کار رو بکنی و بیای.

 

دوس نداری بشینی پای کامپیوتر، تصمیم بگیر که حتماً باید بشینی و فلان کار رو انجام بدی.

 

دوس نداری زنده باشی، یه هدف مشخصی واسه خودت نه حالا واسه 60 سال بعد واسه همین چند ماه بعدت در نظر بگیر که بهش برسی و واقعاً به زورم که شده بیفتی دنبالش.

 

انقدر کل بنداز تا این حس دوس نداشتنت کم بیاره و بیخیال بشه. :ws3:

  • Like 10
لینک به دیدگاه
یعنی واقعا مشکل از اعتقاداته؟؟

 

 

 

فکر کنم عاشش یه آدم میشی ... چقدر زندگی واست معنی پیدا می کنه ... از زندگیت لذت میبری ... حتی از کوچکترین چیز لذت میبری ... نمی دونم واست پیش اومده یا نه ...

حالا فک کن اون آدم کامل باشه و همیشه هم با تو باشه ...

من توی اون یکی دو سال خیلی راها رو برای رسیدن به آرامش و لذت بردن از زندگیم رفتم ...

اما هیچ وقت یک نتیجه دراز مدت نداشت ...

شاید حرفای من مث شعار باشه اما چیزیه که درکش کردم و به نظرم هر کسی تا درکش نکنه معنیشو نمی فهمه ...

  • Like 7
لینک به دیدگاه
اینجور موقع ها با خودت کل بنداز واسه کارای مفید و خودتو آزار بده :ws3:

 

مثلاً دوس نداری درس بخونی، تصمیم بگیر مثلاً من امروز باید انقدر از این کتابو هرجوری شده بخونم.

 

گشنه ای و دوس نداری غذا بخوری، ولی به زورم که شده اون غذا رو بده بره پایین.

 

دوس نداری بری بیرون، تصمیم بگیر امروز بری فلان جا فلان کار رو بکنی و بیای.

 

دوس نداری بشینی پای کامپیوتر، تصمیم بگیر که حتماً باید بشینی و فلان کار رو انجام بدی.

 

دوس نداری زنده باشی، یه هدف مشخصی واسه خودت نه حالا واسه 60 سال بعد واسه همین چند ماه بعدت در نظر بگیر که بهش برسی و واقعاً به زورم که شده بیفتی دنبالش.

 

انقدر کل بنداز تا این حس دوس نداشتنت کم بیاره و بیخیال بشه. :ws3:

این که میشه خودکشی من فک میکنم هیجان میخواد:ws52:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
اینجور موقع ها با خودت کل بنداز واسه کارای مفید و خودتو آزار بده :ws3:

 

مثلاً دوس نداری درس بخونی، تصمیم بگیر مثلاً من امروز باید انقدر از این کتابو هرجوری شده بخونم.

 

گشنه ای و دوس نداری غذا بخوری، ولی به زورم که شده اون غذا رو بده بره پایین.

 

دوس نداری بری بیرون، تصمیم بگیر امروز بری فلان جا فلان کار رو بکنی و بیای.

 

دوس نداری بشینی پای کامپیوتر، تصمیم بگیر که حتماً باید بشینی و فلان کار رو انجام بدی.

 

دوس نداری زنده باشی، یه هدف مشخصی واسه خودت نه حالا واسه 60 سال بعد واسه همین چند ماه بعدت در نظر بگیر که بهش برسی و واقعاً به زورم که شده بیفتی دنبالش.

 

انقدر کل بنداز تا این حس دوس نداشتنت کم بیاره و بیخیال بشه. :ws3:

 

توصیه های خوبی بود شاید بکار بردمشون

 

ممنون

 

فکر کنم عاشش یه آدم میشی ... چقدر زندگی واست معنی پیدا می کنه ... از زندگیت لذت میبری ... حتی از کوچکترین چیز لذت میبری ... نمی دونم واست پیش اومده یا نه ...

حالا فک کن اون آدم کامل باشه و همیشه هم با تو باشه ...

من توی اون یکی دو سال خیلی راها رو برای رسیدن به آرامش و لذت بردن از زندگیم رفتم ...

اما هیچ وقت یک نتیجه دراز مدت نداشت ...

شاید حرفای من مث شعار باشه اما چیزیه که درکش کردم و به نظرم هر کسی تا درکش نکنه معنیشو نمی فهمه ...

 

میتونم بفهمم چی میگی... :icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...