رفتن به مطلب

اندر فواید حجاب!!(یک داستان کاملا واقعی)


ارسال های توصیه شده

با توجه به حرفایی که در تاپیک همسایه رد و بدل شد برآن شدم این داستان رو در اختیار خوانندگان قرار بدم....قضاوت با خودتون

 

این داستان رو من از وبلاگ

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برداشتم که خودشون هم ذکر کردن این یه خاطره ست و بی کم و کاست در پست وبلاگ به اشتراک گذاشته شده

 

این نوشته را یکی از خوانندگان وبلاگ ( خانوم گ. م ) برای ما فرستادند. ضمن تشکر از ایشان عین مطلب را اینجا می آوریم و قضاوت را به خود شما واگذار می کنیم:

 

روزی که شوهرم تصادف کرد، غم دنیا روی سرم ریخت، زمانی که به بیمارستان رسیدم، ده دقیقه ای بود که شوهرم مرده بود. وقتی دکتر جوان بیمارستان، در چشم من نگاه کرد و گفت دیگر کاری از دستش بر نمی آمده ، زانوان من به لرزه افتاد. روی زمین ننشستم، به یکباره سقوط کردم.

شوهرم همه کس من بود، مادرم هنگام زایمان من از دنیا رفته بود، پدرم مرا از نه سالگی به پانسیونی در انگلیس فرستاده بود تا درس بخوانم. هجده سالگی با پیتر آشنا شده بودم و بیست سالگی با او عروسی کردم. با نبودن پیتر، دیگر جز پسر چهار ساله ام، آرمان و پدری پیر در ایران هیچ کسی در دنیا نداشتم. احساس می کردم خلایی بزرگ در سینه ام است، در این دنیای بزرگ ، دیگر هیچ کسی را ندارم، هیچ کسی به فکر من و آرمان کوچولو نیست، هیچ کسی نیست که به فکر من باشد.

به شدت افسرده شده بودم، به فکر خودکشی بودم، پدرم به لندن آمد و وقتی حال مرا دید، گفت بیا ایران زندگی کن، اینجا لااقل من هستم، لاقل اینجوری نیست که مثل لندن کسی به فکرت نباشد، لااقل مردم اینجا کمی به فکر هم هستند.

از نه سالگی ، تنها بار یک هفته به ایران رفته بودم، همیشه پدرم بود که برای دیدار من به لندن می آمد، همیشه تصور من از ایران، لحظات خوش کودکی بود، لحظات خوشی که سرشار از محبت بود ،محبتی که هیچگاه از نه سالگی به بعد، تا زمان ازدواج از کسی دریافت نکردم.

از کارم استعفا دادم، خانه ام را به اجاره دادم، پس اندازم را برای پدرم حواله کردم و او قبل از اینکه من به ایران بروم، با پولش یک خانه برایمان رهن کرد.

تنها کسی که به استقبال من در فرودگاه آمده بود، پدر پیرم بود. شب اول را در خانه او به سر بردیم، نامادری من ، بچه مرا در آغوش می گرفت و می گفت این هم یکی دیگر از نوه هایش است. فردایش تصمیم گرفتم سریعا برای خانه ای که پدرم رهن کرده بود، وسایل بخرم و زندگی خودم را شروع کنم.

یک صبح تا ظهر، همه وسایل خانه را از جمهوری خریدیم، مبل و یخچال و تلوزیون و مایکرویو و الی آخر. همه را به شرط این خریدم که تا عصر در خانه ام تحویل بدهند و نصب کنند. ساعت دو یک وانت بزرگ و دو کارگر از مغازه لوازم خانگی آمدند و تلوزیون و یخچال و بقیه وسایل برقی را آوردند. ساعت پنج یک وانت بزرگ دیگر ، مبل را برای تحویل آورد. وقتی در زدند ، داشتم چمدان لباسهایم را در کمد می چیدم، در را باز کردم و آنها شروع به آوردن مبل کردند، بار دومی که رفتند تا از وانت مبل ها را بیاورند ، یکی از کارگرها ایستاد و گفت آیا آب براای خوردن است؟ گفتم هنوز یخچال را به برق نزده ایم، اما آب شیر است، گفت همان هم خوب است،لیوانی از آب شیر خورد و بعد گفت: مبارکه ، خانه جدید و همه وسیله ها نیز نو کرده اید، اگر وسایل قدیمی را بخواهید بفروشید، ما می خریم، گفتم: من تازه از خارج آمده ام، وسیله قبلی نداشته ام. سری تکان داد و رفت تا بقیه مبل ها را بیاورد.

شب ساعت یازده بود که از شدت خستگی ، رفتم که بخوابم، تخت پسرم را نیاورده بودند و آرمان پیش خودم خوابید.

نمی دانم چه ساعتی بود، از شدت خستگی مست خواب بودم که حس کردم کسی دارد به شکمم دست می کشد، فکر کردم آرمان است، بی آنکه چشمم را باز کنم، پسرک را محکم در آغوش کشیدم ، اما مالش بر روی کمرم ادامه یافت و احساس کردم کسی موهایم را کشید. وحشت زده چشمانم را گشودم، مردی در روی تختم نشسته بود که بر روی سرش ، یک جوراب زنانه کشیده بود، بی اختیار جیغ زدم، هنوز لحظه ای از جیغ من نگذشته بود که مشتی به سرم کوباند و دهنم را محکم با دست گرفت. آرمان از خواب پریده بوده و مادرش را دید که دست مردی قوی هیکل بر روی دهانش است، پسرک می خواست داد بزند، اما نمی توانست، دهانش باز بود، اما صدایی از آن خارج نمی شد. یک لحظه حس کردم تخت خیس شد، پسرک بیچاره ام از ترس خودش را خیس کرده بود.

مرد با صدایی کلفت گفت: کاری باهات ندارم، فقط می خواهم ....، اگر داد بزنی خودت و بچه ات را می کشم. صدا را همان کلمه اول شناختم، مردکی بود که امروز مبل ها را آورده بود. چسب عریضی همراهش بود، اول دهان و دستان مرا با چسب بست و بعد دهان و دست پسرک را. آرمان مرا به اتاق دیگری برد و با من کاری را کرد که هیچ زنی نباید تجربه اش کند.

در حالی که دهان و دست مرا از پشت بسته بود، لخت رها کرد و رفت. به بدبختی درب خانه را با پا باز کردم ، درب آپارتمان بغلی را با لگد کوبیدم ، چند دقیقه ای طول کشید تا زن همسایه به درب را باز کرد، من به درون خانه خزیدم و فقط سرم را از در بیرون گذاشتم، مرد همسایه که صورت گریان مرا دید، زنش را صدا کرد، او آمد و دهان و دست مرا باز کرد.

در حالی که جیغ می زدم، لخت به اتاق بغلی به طرف پسرک دویدم، آرمان من می لرزید، نمی دانم بر پسرک چه گذشته بود، تا چند ساعت نمی توانست حرف بزند و فقط می لرزید، حتی گریه هم نمی کرد.

همسایه ها جمع شدند، پلیس نیز آمد، آقای فرهادی همسایه ام، خودش در اداره آگاهی سمت بالایی داشت، به او گفتم که مرد متجاوز را از صدایش می شناسم، کسی بوده که امروز مبل برای خانه ام آورده بود.

فردا اول وقت خود همسایه ام ، با ماشین خودش مرا به جلوی فروشگاه لوازم خانگی برد، مرد که از وانت پیاده شد، آنرا دیدم، از ترس شروع کردم به لرزیدن. آقای فرهادی پیاده شد و به سمت مرد رفت، دیدم که اسلحه کمریش را بر شقیقه مرد گذاشت و بعد با کتک او را به سمت ماشین خودش آورد. با کتک او را به درون صندوق عقب ماشین چپاند، بعد یک تاکسی که رد می شد را متوقف کرد. مرا سوار ماشین کرد و گفت شما برو خانه، به بقیه اش کار نداشته باش.

روز دادگاه، مرد که گویا اسمش محمد بود، جلوی در اتاق قاضی با من چشم در چشم شد، گفت اگر همین جا رضایت ندهی، بچه ات را می کشم، من هم بروم زندان ، برادرهایم بچه ات را می کشند. سربازی که همراه او بود، با لگد به میان پایش زد.

وقتی به اتاق قاضی رفتم، سرباز به قاضی گفت که متهم تهدید کرده که بچه ام را بکشد، قاضی که یک آخوند با عمامه سیاه بود، نگاهی آکنده از خشونت به محمد کرد و گفت، آدمت می کنم. وقتی قاضی از محمد پرسید چرا نیمه شب به خانه من رفته، گفت: (آقای قاضی، این خودش به من نخ داد، وقتی برای تحویل مبل رفتم، بدون حجاب جلوی ما آمد) قاضی نگاه خشن به من کرد و پرسید:(راست می گوید؟) گفتم بله آقای قاضی! سری تکان داد بعد رو به سرباز کرد و گفت این را از اتاق ببر بیروم، بعد رویش را به منشیش کرد و گفت شما نیز همینطور. با آقای قاضی در اتاق تنها شدم، گفت : تو چه فکر کردی؟ حالا چون او بدون اجازه وارد خانه ات شده، آیا تو مرتکب گناه نشدی ؟ در واقع مقصر اصلی خود تو هستی که حجابت را رعایت نکردی و این مرد بیچاره را نیز به گناه انداخته ای. می دانی به خاطر بی حجابیت که الان هم خودت اعتراف کردی، باید شلاق بخوری؟ تو هم مانند این مردم جرم مرتکب شده ای و به خود این مرد هم سیگنال داده ای، یک لحظه وحشت مرا فرا گرفت، شنیده بودم که شلاق چه قدر وحشتناک است. زبانم بند آمده بود. قاضی خنده ای کرد و گفت: اما نترس، می شود به توافقی برای حل این مساله برسیم…

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 26
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 69
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

روز دادگاه، مرد که گویا اسمش محمد بود، جلوی در اتاق قاضی با من چشم در چشم شد، گفت اگر همین جا رضایت ندهی، بچه ات را می کشم، من هم بروم زندان ، برادرهایم بچه ات را می کشند. سربازی که همراه او بود، با لگد به میان پایش زد.

وقتی به اتاق قاضی رفتم، سرباز به قاضی گفت که متهم تهدید کرده که بچه ام را بکشد، قاضی که یک آخوند با عمامه سیاه بود، نگاهی آکنده از خشونت به محمد کرد و گفت، آدمت می کنم. وقتی قاضی از محمد پرسید چرا نیمه شب به خانه من رفته، گفت: (آقای قاضی، این خودش به من نخ داد، وقتی برای تحویل مبل رفتم، بدون حجاب جلوی ما آمد) قاضی نگاه خشن به من کرد و پرسید:(راست می گوید؟) گفتم بله آقای قاضی! سری تکان داد بعد رو به سرباز کرد و گفت این را از اتاق ببر بیروم، بعد رویش را به منشیش کرد و گفت شما نیز همینطور. با آقای قاضی در اتاق تنها شدم، گفت : تو چه فکر کردی؟ حالا چون او بدون اجازه وارد خانه ات شده، آیا تو مرتکب گناه نشدی ؟ در واقع مقصر اصلی خود تو هستی که حجابت را رعایت نکردی و این مرد بیچاره را نیز به گناه انداخته ای. می دانی به خاطر بی حجابیت که الان هم خودت اعتراف کردی، باید شلاق بخوری؟ تو هم مانند این مردم جرم مرتکب شده ای و به خود این مرد هم سیگنال داده ای، یک لحظه وحشت مرا فرا گرفت، شنیده بودم که شلاق چه قدر وحشتناک است. زبانم بند آمده بود. قاضی خنده ای کرد و گفت: اما نترس، می شود به توافقی برای حل این مساله برسیم…

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

:jawdrop::jawdrop::jawdrop:

اين الان حمايت از حجاب بود يا به گند كشيدن اسلام؟؟؟

 

خانمي كه از يه كشور ديگه اومده مگه مسلمونه كه حجاب داشته باشه؟

مسلمونم باشه...مگه 100% با قانون اينجا آشناس؟

 

 

قاضي به توافقم ميرسه باهااااااااششششش؟؟؟ :jawdrop:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
:jawdrop::jawdrop::jawdrop:

اين الان حمايت از حجاب بود يا به گند كشيدن اسلام؟؟؟

 

خانمي كه از يه كشور ديگه اومده مگه مسلمونه كه حجاب داشته باشه؟

مسلمونم باشه...مگه 100% با قانون اينجا آشناس؟

 

 

قاضي به توافقم ميرسه باهااااااااششششش؟؟؟ :jawdrop:

واقعا امثال این اتفاقات رو نشنیده بودی؟؟

 

داداگاه های ما خیلی خیلی خیلی از این کثافت تره خیلی...تقریبا هیچ قاضی نیست که نخواد برای صدور حکم به نفع یه زن اونم تنها ازش باج بگیره...خیلی داره عادی میشه متاسفانه

  • Like 10
لینک به دیدگاه
واقعا امثال این اتفاقات رو نشنیده بودی؟؟

 

داداگاه های ما خیلی خیلی خیلی از این کثافت تره خیلی...تقریبا هیچ قاضی نیست که نخواد برای صدور حکم به نفع یه زن اونم تنها ازش باج بگیره...خیلی داره عادی میشه متاسفانه

ميدونم گلم...ولي مطالب تاپيكت يه مقدار با عنوانش تناقض داره

منظورم مشخصه؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه

کاش مینوشتید : اندر فوائد قفل درب

چون اگه انسان موقع خواب در و پنجره خونه شو خوب ببنده از این اتفاقات پیش نمیاد. در ضمن کار زن هم بی اشتباه نبوده. چون باعث تحریک بیمورد دیگران شده.

  • Like 3
لینک به دیدگاه
واقعا امثال این اتفاقات رو نشنیده بودی؟؟

داداگاه های ما خیلی خیلی خیلی از این کثافت تره خیلی...تقریبا هیچ قاضی نیست که نخواد برای صدور حکم به نفع یه زن اونم تنها ازش باج بگیره...خیلی داره عادی میشه متاسفانه

دقیقا موافقققققم .

بدتر از اون چیزی که فکرش میکنید.

تو همه موارد چه این جور مسائل چه مسائل دیگه .

در حال حاضر همه جا تو کشور ما غرق این مسائل هست

  • Like 5
لینک به دیدگاه
ميدونم گلم...ولي مطالب تاپيكت يه مقدار با عنوانش تناقض داره

منظورم مشخصه؟

عنوانش طنزه عزیزم...زدم که بیشتر جذب شن!!

کاش مینوشتید : اندر فوائد قفل درب

چون اگه انسان موقع خواب در و پنجره خونه شو خوب ببنده از این اتفاقات پیش نمیاد. در ضمن کار زن هم بی اشتباه نبوده. چون باعث تحریک بیمورد دیگران شده.

پس با قاضی موافقید دیگه؟؟

 

مطمئنید قفل نداشته؟؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ممنونم از مطلبت فروغ جان.....

 

با عرض شرمندگی یکی از کلمات که مناسب نبود رو سانسور کردم و به جاش نقطه چین گذاشتم

  • Like 4
لینک به دیدگاه
ممنونم از مطلبت فروغ جان.....

 

با عرض شرمندگی یکی از کلمات که مناسب نبود رو سانسور کردم و به جاش نقطه چین گذاشتم

خواهش میکنم لطف کردی

بی دقتی از من بوده که همرو کپی پیست کردم:icon_pf (34):

  • Like 1
لینک به دیدگاه
عنوانش طنزه عزیزم...زدم که بیشتر جذب شن!!

 

پس با قاضی موافقید دیگه؟؟

 

مطمئنید قفل نداشته؟؟

با این موضوع موافقم که انسان باید حیا و عصمت داشته باشه و پوشیده هم باشه. :icon_gol:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بله قاضی منصف کم پیدا میشه

 

 

خود من یکی رو میشناسم که گفت یا طرف طلبشو بده یا زنشو( ای خدا :ws44:)

 

خود من دیدم به دختری که گناش زیبایی بوده تجاوز شد و قاضی بیشرف گفت خیلی ناراحتی عقد این پسره شد یا ببریمت پزشک قانونی بکارتتو ترمیم گنن

 

 

اینا چی میفهمن چی به سر زن میاد :ws44:اینا اسم دینو به گند کشیدن:ws44:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
کاش مینوشتید : اندر فوائد قفل درب

چون اگه انسان موقع خواب در و پنجره خونه شو خوب ببنده از این اتفاقات پیش نمیاد. در ضمن کار زن هم بی اشتباه نبوده. چون باعث تحریک بیمورد دیگران شده.

قفل در چارش یه شاه کلید

 

اصلا چرا شاه کلید یه سنجاق قفلی:banel_smiley_4:

 

ببخشید بعضیا با چهارتا تار مو هم .....

  • Like 6
لینک به دیدگاه
با این موضوع موافقم که انسان باید حیا و عصمت داشته باشه و پوشیده هم باشه. :icon_gol:

مطمئنید بی حیایی کرده؟؟مطمئنید منظور از حجاب نداشتن لخت کامل بودن هست؟؟

  • Like 7
لینک به دیدگاه
مطمئنید بی حیایی کرده؟؟مطمئنید منظور از حجاب نداشتن لخت کامل بودن هست؟؟

ببین فروغ مرده اگه قبلش راست بود زنه لختم بود کاری نمیکرد

 

اگه واقع اونطور که میگه زنه نخ داده بود همون لحظه اینکارو میکرد چرا رفته شب اومده؟ چرا صورتشو پوشونده بود؟

 

 

میترسید زنه بفهمه کیه؟ یعنی میدونست زنه راضی نیست

 

 

بعد اگه زنه دلش میخواست میتونست همون ور اب هزارتا کار بکنه نیاد اینور:banel_smiley_4:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
مطمئنید بی حیایی کرده؟؟مطمئنید منظور از حجاب نداشتن لخت کامل بودن هست؟؟

شواهد که اینو نشون میده. من دارم از روی نوشته تاپیک به مسئله نگاه میکنم. ولی شما مثل اینکه تلاش میکنید که همه حرف شما رو بپذیرند. اگه اینطوریه منم میگم حق باشماست.

  • Like 3
لینک به دیدگاه
با این موضوع موافقم که انسان باید حیا و عصمت داشته باشه و پوشیده هم باشه. :icon_gol:

 

دوست عزیز خواهش میکنم نگید که تا حالا تیتری در روزنامه ای خوندید به این شرح که : افسانه به اصغر تجاوز کرد...

 

اولا اینکه چه بر اساس فکری و چه بر اساس روانشناسی عامل اصلی تجاوز جنسی بدون هیچ پسوندی جنس مذکره..

 

دوم اینکه خواهشمندم پای عفاف و حیا و عصمت رو پیش نکشید...

 

کمترین میزان جنایات جنسی مربوط به کشور فنلاند هستش و متاسفانه کشورای اسلامی از جمله ایران به هیچ عنوان رتبه مناسبی در این زمینه ندارن...

 

پس مشکل اساسی زنها نیستند بلکه شعور و همینطور ظرفیت جنسیت مذکره که اون هم با تعیین پوشش برای جنسیت خاصی قابل افزایش نیست بلکه با مطالع و درک صحیح کلمه انسان قابل پاسخگوییه....

  • Like 16
لینک به دیدگاه
شواهد که اینو نشون میده. من دارم از روی نوشته تاپیک به مسئله نگاه میکنم. ولی شما مثل اینکه تلاش میکنید که همه حرف شما رو بپذیرند. اگه اینطوریه منم میگم حق باشماست.

کجاش نوشته بی حیایی غایب:ws52:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
شواهد که اینو نشون میده. من دارم از روی نوشته تاپیک به مسئله نگاه میکنم. ولی شما مثل اینکه تلاش میکنید که همه حرف شما رو بپذیرند. اگه اینطوریه منم میگم حق باشماست.

نه من چنین چیزی نمیخوام...اما عقل میگه اگه کسی لخت بیاد سمت کس دیگه حتما قصدی داره پس شاکی نمیشه و به قول دوستمون چرا نصفه شب و به صورت زور و ضرب و شتم؟؟

 

در ضمن اینکه زن از انکلیس اومده یعنی نمیدونه پوشش چیه؟؟لخت رفت و اومد میکنن اونجا؟؟

 

جدا متاسفم برای طرز فکر و نتیحه گیریتون...

  • Like 6
لینک به دیدگاه
دوست عزیز خواهش میکنم نگید که تا حالا تیتری در روزنامه ای خوندید به این شرح که : افسانه به اصغر تجاوز کرد...

 

اولا اینکه چه بر اساس فکری و چه بر اساس روانشناسی عامل اصلی تجاوز جنسی بدون هیچ پسوندی جنس مذکره..

 

دوم اینکه خواهشمندم پای عفاف و حیا و عصمت رو پیش نکشید...

 

کمترین میزان جنایات جنسی مربوط به کشور فنلاند هستش و متاسفانه کشورای اسلامی از جمله ایران به هیچ عنوان رتبه مناسبی در این زمینه ندارن...

 

پس مشکل اساسی زنها نیستند بلکه شعور و همینطور ظرفیت جنسیت مذکره که اون هم با تعیین پوشش برای جنسیت خاصی قابل افزایش نیست بلکه با مطالع و درک صحیح کلمه انسان قابل پاسخگوییه....

اگر در قضاوت بر سر موضوعی عفاف و حیا و عصمت رو حذف کنیم جایی برای بحث باقی نمیمونه. پس بی حساب هستیم.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...