رفتن به مطلب

یک دو سه، تست میکنیم


ارسال های توصیه شده

:smiley (18):

 

 

ريشه در اعماق اقيانوس دارد - شايد -

اين گيسو پريشان كرده

بيد وحشي باران .

يا ، نه ، دريايي است گويي ، واژگونه ، بر فراز شهر ،

شهر سوگواران .

 

هر زماني كه فرو مي بارد از حد بيش

ريشه در من مي دواند پرسشي پيگير ، با تشويش :

رنگ اين شب هاي وحشت را

تواند شست آيا از دل ياران ؟

 

چشم ها و چشمه ها خشك اند .

روشني ها محو در تاريكي دلتنگ ،

همچنان كه نام ها در ننگ !

 

هرچه پيرامون ما غرق تباهي شد .

آه ، باران ،

اي اميد جان بيداران !

بر پليدي ها - كه ما عمري است در گرداب آن غرقيم -

آيا‌، چيره خواهي شد ؟

 

(فریدون مشیری - آه ، باران - آه ، باران)

 

 

 

 

 

 

زندگی آرام در گذر است

و سکوت بر ظلم ابتر است

دلم تنگ است بر فریاد بر خاموشی

چه کنم که زبان را بریدند با آغوشی

یکی دل بر داشتن بصیرت خوش کرد

دیگر کس با داشتن صورت نوش کرد

دل به فریاد در خواب نبند ای خفته

که تار و پود خواب را با سکوت بافته

خیز و بانگ مهر از خورشید آموز

که ندارد در پیش ساز و ناسوز

بر کس دل بستیم که آئین داشت

کیش و آئینش کشتن خورشید بود

گفتند وطن در پیش دین هیچ است

اما آئین ما در دروغ در پیش است

دل به نیکیها ببند و از دروغ پرهیز کن

گفتار و رفتار و پندار نیک را از بر کن

دل به معشوق سپردن در این آئین نوپدید

دست زدن باشد بر آتش گداخه و حدید

بیا و دل بر کیش اعرابی ببند

شاید که به پردیس راهت دهند

دلم تنگ است بر فریاد بر خاموشی

چه کنم که زبان را بریدند با آغوشی

 

 

هرکی گرفت چی نوشتم به خودمم توضیح بده:w127::w127:

  • Like 16
لینک به دیدگاه
نازی چی شده عزیزم؟

شاعر شدی؟!

من؟؟؟؟؟؟؟؟؟:ws3:

نه باوووووووو:smiley (18):

از جای دیگه کش رفتم جفتشونو

منظورم این بود که دین ایرانی (چون فقط ایرانیشو دیدیم، هرکیم بگه تو بقیه این کشورا همینه دروغ محضه چون در وهله اول مذهب فرق میکنه و دوما رهبرانشون طبق منافع خودشون دین رو عوض میکنن) چرا دروغ رو مجاز میدونه

یا مثلا مث آب خوردن بهم تهمت میزنیم

چرا اینا توی ادیان دیگه جرمه و گناه اما توی این دین ایرانی ...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

این دود سیه فام که بربام وطن خاست

ازماست که برماست

یکی گفت خلایق هرچه لایق

داد زدیم نه

فریاد زدیم نه

اما درته دلمان تحسینشان کردیم چون باورهامان ابکی بود

تو نیستی

تو تافته جدا بافته ای

تو موج تنهایی که درعزلتکده خویش ره به ساحل نبری

همرنگ جماعت شو

 

داستان من وما

اپیزود اخر سکانس اخر پلان اخر قسمت نهایی

همینیه که هست

تا ابد هم همین میمونه

باور نداری ولی باورکن

چقدر منفی

خب

.....

بیخیال

ارزش نداره

  • Like 9
لینک به دیدگاه

طوفان سهمناك به يغما گشود دست

 

مي كند و مي ربود و مي افكند و مي شكست

 

لختي تگرگ مرگ فرو ريخت، سپس

 

طوفان فرو نشست

 

بادي چنين مهيب نزيبد بهار را

 

كز برگ و گل برهنه كند شاخسار را

 

در شعله هاي خشم بسوزاند اين چنين

 

گل را و خار را

 

اكنون جمال باغ بسي محنت آور است

 

غمگين تر از غروب غم انگيز آذر است

 

بر چشم هر چه مي نگرم در عزاي باغ

 

از اشك غم تر است

 

آن سو بنفشه ها همه محزون و خسته اند

 

در موج سيل تا به گريبان نشسته اند

 

لب هاي باز كرده به لبخند شوق را

 

در خاك بسته اند

 

آشفته زلف سنبل، افتاده نسترن

 

لادن شكسته، ياس به گل خفته در چمن

 

گل ها، شكوفه ها بر خاك ريخته

 

چون آرزوي من

 

مادر كه مرد سوخت بهار جوانيم

 

خنديد برق رنج به بي آشيانيم

 

هر جا گلي به خاك فتد ياد مي كنم

 

از زندگانيم

.

.

.

.

به سنگ ساحل مغرب شكست زورق مهر،

 

پرندگان هراسان، به پرس و جورفتند .

 

هزار نيزه زرين به قلب آب شكست .

 

فضاي دريا يكسره به خون و شعله نشست .

 

به ماهيان خبر غرق آفتاب رسيد .

 

نفس زنان به تماشاي حال او رفتند !

 

ز ره درآمد باد،

 

به هم بر آمد موج،

 

درون دريا آشفت ناگهان، گفتي

 

هزاران اسب سپيد از هزار سوي افق،

 

رها شدند و چو باد از هزار سو رفتند !

 

***

 

نه تخته پاره زرين، كه جان شيرين بود؛

 

در آن هياهوي هول آفرين رها بر آب !

 

هزار روح پريشان به هر تلاطم موج،

 

بر آمدند و به گرداب فرو رفتند !

 

***

لهيب سرخ به جنگل گرفت و جاري شد .

 

نواگران چمن از نوا فرو ماندند .

 

شب آفرينان بر شهر سايه افكندند .

 

سحر پرستان، فرياد در گلو، رفتند !

.

.

.

فریدون

 

من اینو خیلی دوست دارم ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه
این دود سیه فام که بربام وطن خاست

ازماست که برماست

یکی گفت خلایق هرچه لایق

داد زدیم نه

فریاد زدیم نه

اما درته دلمان تحسینشان کردیم چون باورهامان ابکی بود

تو نیستی

تو تافته جدا بافته ای

تو موج تنهایی که درعزلتکده خویش ره به ساحل نبری

همرنگ جماعت شو

 

داستان من وما

اپیزود اخر سکانس اخر پلان اخر قسمت نهایی

همینیه که هست

تا ابد هم همین میمونه

باور نداری ولی باورکن

چقدر منفی

خب

.....

بیخیال

ارزش نداره

توی دنیا همیشه دوتا مسیر روبروته

یکی اینکه از رو مشکلات پل بزنی و بیخیال ردشون کنی

یکی هم اینکه یکم با مشکلات ور بری و حداقل بتونی بگی اسمش چیه

 

اما این هم جدیدا جزو اخلاق ما ایرانیها شده

همه اینروزها میگوید بیخیال رفیق، شما چطور؟

 

 

و ماهم ایرانی هستیم، بیخیال رفیق!!!

  • Like 5
لینک به دیدگاه
توی دنیا همیشه دوتا مسیر روبروته

یکی اینکه از رو مشکلات پل بزنی و بیخیال ردشون کنی

یکی هم اینکه یکم با مشکلات ور بری و حداقل بتونی بگی اسمش چیه

 

اما این هم جدیدا جزو اخلاق ما ایرانیها شده

همه اینروزها میگوید بیخیال رفیق، شما چطور؟

 

 

و ماهم ایرانی هستیم، بیخیال رفیق!!!

 

یه جمله بود فک کنم از ولتر:

وقتی همه اشتباه فکر میکنند همه درست فکر میکنند

باور کن این جزیره های سرگردان فریادشون به گوش بغل دستیشونم نمیرسه دادا

نمیخوان بشنون

نمیخوان

  • Like 4
لینک به دیدگاه
اي اميد جان بيداران !

بر پليدي ها - كه ما عمري است در گرداب آن غرقيم -

آيا‌، چيره خواهي شد ؟

 

:a030:

همه از دور گود کشتی را مینگرند

آیا کسی هست این پیل تن اعرابی را بر زمین کوبد

کودکی وارد گود شد

مردمان همه زدند بر کوس خنده

میان خنده و ریشخند مردمان

کودک به آسانی اعرابی را زمین کوفت

میان چشمان از حدقه برامده همان مردمان بر سینه اعرابی نشست و بگفت

و منم فرزند مهر که جرات نمود و اول بار با اعرابی دست و پنجه نرم کرد و زمین خورد

شاید پدرم شانه اش از خاک میهن رنگ گرفت

اما راه پیروزی را بر من آموخت

 

 

دوست دارم پدری باشم که راه پیروزی را بر کودک سرزمینم بیاموزم :flowerysmile:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
یه جمله بود فک کنم از ولتر:

وقتی همه اشتباه فکر میکنند همه درست فکر میکنند

باور کن این جزیره های سرگردان فریادشون به گوش بغل دستیشونم نمیرسه دادا

نمیخوان بشنون

نمیخوان

گاهی یک جزیره به خودی خود هیچ است

اما وقتی ده جزیره باهم باشند میشوند مجمع الجزایر ژاپن:flowerysmile:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
در جهانی که در آن حرمت انسان به ریالی می فروشند

قدر یک لقمه ی نان .......

آری

خوب می دانی .....

گاه باید حرمتها را شکست

اگر فرماندهان آژی دهاک حرمتش را نمیشکستند مردمان جهان هرگز کوروش کبیر را نمیدیدند:flowerysmile:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
فریادها مرده اند...

فریادها مرده اند...سکوت جاریست...تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است.

من و خودم دو نفریم

وقتی دو نیمکره در مغز داری یعنی همزمان دو نفری

گاهی اشخاص بزرگ از نیمه خودشان مشورت میگیرند و حماسه میسرایند

گاهی نیمه دیگرشان به بخش زنجیرستان امین آباد عودتشان میدهد

 

قدر خود بدانیم!!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...