رفتن به مطلب

تا حالا واسه چن نفر پل ساختی؟ واسه چن نفر حصار؟


ارسال های توصیه شده

لطفا کامل بخونیدش خیلی وقت نمیبره!

 

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند

.

یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید.

 

نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟»

 

 

برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.»

 

سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.

نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار.

 

برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.»

 

نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.»

 

هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.

کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟»

 

در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.

وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.

نجار گفت: دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم

 

 

 

راستی تا به حال برای چند نفر پل ساختیم؟!!

و بین خودمون و چند نفر از عزیزامون حصار کشیدیم؟

  • Like 23
لینک به دیدگاه
خیلی عالی بود. ایکاش با فونت کوچولو بنویسی. اذیتم میکنه. مثه اینه که میخوای حرفاتو به زور تو ملاجم فرو کنی. کاش میشد با فونت کوچیک حرفای بزرگ بزنیم . نه بر عکس

البته در این میان تاپیکت خیلی عالی بود.

نه نمیخواستم این حرفا رو تو مغز کسی فرو کنم....گفتم چون طولانی هستش اگه فونتش ریز باشه ممکنه بچه ها اذیت بشن برای خوندنش....به خاطر شما یه کم کوچیکش کردم:w16:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
به زیرگذر بیشتر می خوری:w02:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

:ws3::2525s:

:ws3: یه رو گذر، یه زیر گذر، یه میدون اون وسط

b.jpg

  • Like 4
لینک به دیدگاه

حصاراش بیشتر از پلا بوده ، به دلیل سختگیری های زیاد خودم .

هر چی که ایده ال نبود دورش یه حصار کشیدم .

  • Like 5
لینک به دیدگاه
نمیدونی یا نساختی؟ :ws2:

بازم نمیدونم... :w58::hanghead:

من پل نساختم

خودم پل بودم برای گذر دیگران ...

 

آخیییییییی.....چه فداکار :ws3:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

متن تاثیرگزاری بود.

یکی از نقطه ضعف های ایرانی ها این هست که مثل بنزین میمونیم تو مشکلات مردم.مثلا یک جا دعوا میشه.به جای اینکه جدا کنیم .دعوا را سنگین تر میکنیم

  • Like 2
لینک به دیدگاه
یک بار با شقی برای یکی پل ساختیم انقدر از خودمون حرف ساختیم که باعث شدیم دونفر با هم آشتی کنن

چقدر عالی....:girl_in_dreams:

متاسفانه من بیشتر حصار ساختم!:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...