رفتن به مطلب

قرار ملاقات فوری بچه های اصفهان


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در
مطمئنی؟ :w02:

سقف بالا سرتو دیدی ؟:w02:

یقین کامل دارم . آسمونو می گی دیگه 127fs2928878.gif

  • پاسخ 298
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

امیرجون خیلی مخلصیم ، باور کن جلو هتل عباسی یاد اون روز جلو هتل کوثر افتادم و اشک در چشمانم حلقه زد (الکی) :w16:

با خودم گفتم اگه امیر هم بود خیلی خوب میشد .

 

و اما داستان از این قرار بود که یکی از بچه ها که اتفاقا سیالات می خونه حاضر نشد قبول کنه

که سطح ارتفاع آب در یک مکان به خصوص در فشار ثابت همواره ثابت می مونه و همین قضیه

باعث شد که مجبور بشه سوار تاکسی بشه و بره ماشینشو بیاره تا همه با هم بریم. ما دیدیم همه سوار شدن ما هم سوار شدیم حالا غافل از اینکه خونه ما اون کله شهر بود و این

دوستمون خونه شون اون کله شهر !!! و همینطور در تلاطم بود برای رسیدن به جایی که سطح آزاد آب، ارتفاع کمتری داشته باشه !!!

 

اگه چیزی از این داستان فهمیدین حدس های خودتون رو به شماره **** با پیامک ارسال کنید

تا در قرعه کشی ما شرکت داده بشید . (علیرضا فکر کنم فقط خودمون فهمیدیم چی به چی شد !!!)

  • Like 7
ارسال شده در
کی من ؟ :whistle:

من که چیزی نگفتم آخه..........

من فقط گفتم من هر وقت میام انجمن مهناز هستش دیگه.( بعدهم این همه سخت کوشی رو تحصین کردم)......:ws3:

یه بار دیگه فکر کن....بعد بوگو :w02:

  • Like 2
ارسال شده در
امیرجون خیلی مخلصیم ، باور کن جلو هتل عباسی یاد اون روز جلو هتل کوثر افتادم و اشک در چشمانم حلقه زد (الکی) :w16:

با خودم گفتم اگه امیر هم بود خیلی خوب میشد .

 

و اما داستان از این قرار بود که یکی از بچه ها که اتفاقا سیالات می خونه حاضر نشد قبول کنه

که سطح ارتفاع آب در یک مکان به خصوص در فشار ثابت همواره ثابت می مونه و همین قضیه

باعث شد که مجبور بشه سوار تاکسی بشه و بره ماشینشو بیاره تا همه با هم بریم. ما دیدیم همه سوار شدن ما هم سوار شدیم حالا غافل از اینکه خونه ما اون کله شهر بود و این

دوستمون خونه شون اون کله شهر !!! و همینطور در تلاطم بود برای رسیدن به جایی که سطح آزاد آب، ارتفاع کمتری داشته باشه !!!

 

اگه چیزی از این داستان فهمیدین حدس های خودتون رو به شماره **** با پیامک ارسال کنید

تا در قرعه کشی ما شرکت داده بشید . (علیرضا فکر کنم فقط خودمون فهمیدیم چی به چی شد !!!)

سلام شما که اونشب فرار کردی :167: (اشک در چشمانت اشک شوق بود:banel_smiley_4:)

  • Like 1
ارسال شده در
یه بار دیگه فکر کن....بعد بوگو :w02:

:whistle::whistle:

الان یه دفعه من یه احساس خستگی در وجودم احساس کردم:ws3: . دیگه وقت خوابمه . من برم بخوابم:bigbed:

:ws3:

  • Like 3
ارسال شده در

بچه های این ور با حال ترن !!! قبول نداری از 110 بپرس :167:

یه بار با ما بیا سر قرار تا خودت بفهمی

  • Like 4
ارسال شده در

ای محمد ترسو

 

به همین راحت زدی زیر همه ی حرفایی که پشت سر مهناز و سمن زده بودی ؟

بیا مث مرد وایسا من خودم حمایتت میکنم

 

از چی میترسی ؟

 

از کی ؟

 

مهناز خانوم که کبریت بی خطره

 

سمن هم که ... هه هه هه خندم میگیره

  • Like 4
ارسال شده در
امیرجون خیلی مخلصیم ، باور کن جلو هتل عباسی یاد اون روز جلو هتل کوثر افتادم و اشک در چشمانم حلقه زد (الکی) :w16:

با خودم گفتم اگه امیر هم بود خیلی خوب میشد .

 

و اما داستان از این قرار بود که یکی از بچه ها که اتفاقا سیالات می خونه حاضر نشد قبول کنه

که سطح ارتفاع آب در یک مکان به خصوص در فشار ثابت همواره ثابت می مونه و همین قضیه

باعث شد که مجبور بشه سوار تاکسی بشه و بره ماشینشو بیاره تا همه با هم بریم. ما دیدیم همه سوار شدن ما هم سوار شدیم حالا غافل از اینکه خونه ما اون کله شهر بود و این

دوستمون خونه شون اون کله شهر !!! و همینطور در تلاطم بود برای رسیدن به جایی که سطح آزاد آب، ارتفاع کمتری داشته باشه !!!

اگه چیزی از این داستان فهمیدین حدس های خودتون رو به شماره **** با پیامک ارسال کنید

تا در قرعه کشی ما شرکت داده بشید . (علیرضا فکر کنم فقط خودمون فهمیدیم چی به چی شد !!!)

:ws28::ws28::ws28:

خیلی تحلیل علمی جالبی از اون قضیه کردی........

مکان به خصوص:ws28:

  • Like 2
ارسال شده در
ای محمد ترسو

 

به همین راحت زدی زیر همه ی حرفایی که پشت سر مهناز و سمن زده بودی ؟

بیا مث مرد وایسا من خودم حمایتت میکنم

 

از چی میترسی ؟

 

از کی ؟

 

مهناز خانوم که کبریت بی خطره

 

سمن هم که ... هه هه هه خندم میگیره

 

می ترسن دیگه :ws3:

خب خودت تعرف کن علیرضا...چه خبرا؟ چه ها گفتید؟:ws37:

  • Like 2
ارسال شده در
بچه های این ور با حال ترن !!! قبول نداری از 110 بپرس :167:

یه بار با ما بیا سر قرار تا خودت بفهمی

بلهههههههه حتما ایشالله بعد امتحانات باهاشون آشنا میشم :w16:

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

آقایون ، خانم ها اگه اجازه بفرمایید من مرخص بشم . شب همگی بخیر rose.gif

:icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در
ای محمد ترسو

 

به همین راحت زدی زیر همه ی حرفایی که پشت سر مهناز و سمن زده بودی ؟

بیا مث مرد وایسا من خودم حمایتت میکنم

 

از چی میترسی ؟

 

از کی ؟

 

مهناز خانوم که کبریت بی خطره

 

سمن هم که ... هه هه هه خندم میگیره

حالا اون اصل کاریارو ول کردی گیر دادی به ما ......:ws3:

شما از سران فتنه بگو........:ws3:

  • Like 2
ارسال شده در
می ترسن دیگه :ws3:

خب خودت تعرف کن علیرضا...چه خبرا؟ چه ها گفتید؟:ws37:

 

ای بابا شما بعد از این همه تازه می پرسی چه ها گفتید ؟؟

 

بچه ها شما رو تو جلسه شستن گذاشتن سینه آفتاب خشک بشی !!!! معلومه دل پری از شما دارن !!!

  • Like 4
ارسال شده در
ای بابا شما بعد از این همه تازه می پرسی چه ها گفتید ؟؟

 

بچه ها شما رو تو جلسه شستن گذاشتن سینه آفتاب خشک بشی !!!! معلومه دل پری از شما دارن !!!

یعنی من خیلی بدم؟:ws52:

 

من که اولش پرسیدم...هی پاس دادید به هم :w00:

  • Like 3
ارسال شده در

آقایون ، خانم ها اگه اجازه بفرمایید من مرخص بشم . شب همگی بخیر

rose.gif

من اجازه نمیدم:ws3:

باید تا صبح بیدار باشی..............

ارسال شده در
من اجازه نمیدم:ws3:

باید تا صبح بیدار باشی..............

چشم :banel_smiley_4:

  • Like 1
ارسال شده در
امیرجون خیلی مخلصیم ، باور کن جلو هتل عباسی یاد اون روز جلو هتل کوثر افتادم و اشک در چشمانم حلقه زد (الکی) :w16:

با خودم گفتم اگه امیر هم بود خیلی خوب میشد .

 

و اما داستان از این قرار بود که یکی از بچه ها که اتفاقا سیالات می خونه حاضر نشد قبول کنه

که سطح ارتفاع آب در یک مکان به خصوص در فشار ثابت همواره ثابت می مونه و همین قضیه

باعث شد که مجبور بشه سوار تاکسی بشه و بره ماشینشو بیاره تا همه با هم بریم. ما دیدیم همه سوار شدن ما هم سوار شدیم حالا غافل از اینکه خونه ما اون کله شهر بود و این

دوستمون خونه شون اون کله شهر !!! و همینطور در تلاطم بود برای رسیدن به جایی که سطح آزاد آب، ارتفاع کمتری داشته باشه !!!

 

اگه چیزی از این داستان فهمیدین حدس های خودتون رو به شماره **** با پیامک ارسال کنید

تا در قرعه کشی ما شرکت داده بشید . (علیرضا فکر کنم فقط خودمون فهمیدیم چی به چی شد !!!)

:w00::w00::w00:

ارسال شده در
بلهههههههه حتما ایشالله بعد امتحانات باهاشون آشنا میشم :w16:

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

آقایون ، خانم ها اگه اجازه بفرمایید من مرخص بشم . شب همگی بخیر rose.gif

:icon_gol:

من اجازه نمیدم:w00:

  • Like 1
ارسال شده در
یعنی من خیلی بدم؟:ws52:

 

من که اولش پرسیدم...هی پاس دادید به هم :w00:

نه بابا این سید قصد داره سیاه نمایی کنه :ws3:

تازشم کلی هم از مهناز تعریف کردیم ........

ولی این علیرضا پشت سر معمارا خیلی حرفید.......:ws3:

  • Like 1
ارسال شده در
من اجازه نمیدم:w00:

برویه چشم :icon_gol:

 

دیگه کسه دیگه نبود ؟!:167:

  • Like 1
ارسال شده در

خوب امیرجون تعریف کن ، راستی اون شب عروسی خیلی خوش گذشت جات خالی :a030:

یه مدت بود ورزش کمر نکرده بودم یه چیزی هست که میگن تو کمر خشک میشه :ws28:

کاش بودی و می دیدی !!!

  • Like 1

×
×
  • اضافه کردن...