BAW705 226 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ مطمئنی؟ سقف بالا سرتو دیدی ؟ یقین کامل دارم . آسمونو می گی دیگه لینک به دیدگاه
smmoosavian 1993 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ امیرجون خیلی مخلصیم ، باور کن جلو هتل عباسی یاد اون روز جلو هتل کوثر افتادم و اشک در چشمانم حلقه زد (الکی) با خودم گفتم اگه امیر هم بود خیلی خوب میشد . و اما داستان از این قرار بود که یکی از بچه ها که اتفاقا سیالات می خونه حاضر نشد قبول کنه که سطح ارتفاع آب در یک مکان به خصوص در فشار ثابت همواره ثابت می مونه و همین قضیه باعث شد که مجبور بشه سوار تاکسی بشه و بره ماشینشو بیاره تا همه با هم بریم. ما دیدیم همه سوار شدن ما هم سوار شدیم حالا غافل از اینکه خونه ما اون کله شهر بود و این دوستمون خونه شون اون کله شهر !!! و همینطور در تلاطم بود برای رسیدن به جایی که سطح آزاد آب، ارتفاع کمتری داشته باشه !!! اگه چیزی از این داستان فهمیدین حدس های خودتون رو به شماره **** با پیامک ارسال کنید تا در قرعه کشی ما شرکت داده بشید . (علیرضا فکر کنم فقط خودمون فهمیدیم چی به چی شد !!!) 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ کی من ؟ من که چیزی نگفتم آخه.......... من فقط گفتم من هر وقت میام انجمن مهناز هستش دیگه.( بعدهم این همه سخت کوشی رو تحصین کردم)...... یه بار دیگه فکر کن....بعد بوگو 2 لینک به دیدگاه
BAW705 226 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ امیرجون خیلی مخلصیم ، باور کن جلو هتل عباسی یاد اون روز جلو هتل کوثر افتادم و اشک در چشمانم حلقه زد (الکی) با خودم گفتم اگه امیر هم بود خیلی خوب میشد . و اما داستان از این قرار بود که یکی از بچه ها که اتفاقا سیالات می خونه حاضر نشد قبول کنه که سطح ارتفاع آب در یک مکان به خصوص در فشار ثابت همواره ثابت می مونه و همین قضیه باعث شد که مجبور بشه سوار تاکسی بشه و بره ماشینشو بیاره تا همه با هم بریم. ما دیدیم همه سوار شدن ما هم سوار شدیم حالا غافل از اینکه خونه ما اون کله شهر بود و این دوستمون خونه شون اون کله شهر !!! و همینطور در تلاطم بود برای رسیدن به جایی که سطح آزاد آب، ارتفاع کمتری داشته باشه !!! اگه چیزی از این داستان فهمیدین حدس های خودتون رو به شماره **** با پیامک ارسال کنید تا در قرعه کشی ما شرکت داده بشید . (علیرضا فکر کنم فقط خودمون فهمیدیم چی به چی شد !!!) سلام شما که اونشب فرار کردی :167: (اشک در چشمانت اشک شوق بود) 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ یه بار دیگه فکر کن....بعد بوگو :whistle: الان یه دفعه من یه احساس خستگی در وجودم احساس کردم . دیگه وقت خوابمه . من برم بخوابم:bigbed: 3 لینک به دیدگاه
smmoosavian 1993 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ بچه های این ور با حال ترن !!! قبول نداری از 110 بپرس :167: یه بار با ما بیا سر قرار تا خودت بفهمی 4 لینک به دیدگاه
just work 12354 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ ای محمد ترسو به همین راحت زدی زیر همه ی حرفایی که پشت سر مهناز و سمن زده بودی ؟ بیا مث مرد وایسا من خودم حمایتت میکنم از چی میترسی ؟ از کی ؟ مهناز خانوم که کبریت بی خطره سمن هم که ... هه هه هه خندم میگیره 4 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ امیرجون خیلی مخلصیم ، باور کن جلو هتل عباسی یاد اون روز جلو هتل کوثر افتادم و اشک در چشمانم حلقه زد (الکی) با خودم گفتم اگه امیر هم بود خیلی خوب میشد . و اما داستان از این قرار بود که یکی از بچه ها که اتفاقا سیالات می خونه حاضر نشد قبول کنه که سطح ارتفاع آب در یک مکان به خصوص در فشار ثابت همواره ثابت می مونه و همین قضیه باعث شد که مجبور بشه سوار تاکسی بشه و بره ماشینشو بیاره تا همه با هم بریم. ما دیدیم همه سوار شدن ما هم سوار شدیم حالا غافل از اینکه خونه ما اون کله شهر بود و این دوستمون خونه شون اون کله شهر !!! و همینطور در تلاطم بود برای رسیدن به جایی که سطح آزاد آب، ارتفاع کمتری داشته باشه !!! اگه چیزی از این داستان فهمیدین حدس های خودتون رو به شماره **** با پیامک ارسال کنید تا در قرعه کشی ما شرکت داده بشید . (علیرضا فکر کنم فقط خودمون فهمیدیم چی به چی شد !!!) :ws28: خیلی تحلیل علمی جالبی از اون قضیه کردی........ مکان به خصوص 2 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ ای محمد ترسو به همین راحت زدی زیر همه ی حرفایی که پشت سر مهناز و سمن زده بودی ؟ بیا مث مرد وایسا من خودم حمایتت میکنم از چی میترسی ؟ از کی ؟ مهناز خانوم که کبریت بی خطره سمن هم که ... هه هه هه خندم میگیره می ترسن دیگه خب خودت تعرف کن علیرضا...چه خبرا؟ چه ها گفتید؟ 2 لینک به دیدگاه
BAW705 226 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ بچه های این ور با حال ترن !!! قبول نداری از 110 بپرس :167: یه بار با ما بیا سر قرار تا خودت بفهمی بلهههههههه حتما ایشالله بعد امتحانات باهاشون آشنا میشم :icon_gol:آقایون ، خانم ها اگه اجازه بفرمایید من مرخص بشم . شب همگی بخیر 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ ای محمد ترسو به همین راحت زدی زیر همه ی حرفایی که پشت سر مهناز و سمن زده بودی ؟ بیا مث مرد وایسا من خودم حمایتت میکنم از چی میترسی ؟ از کی ؟ مهناز خانوم که کبریت بی خطره سمن هم که ... هه هه هه خندم میگیره حالا اون اصل کاریارو ول کردی گیر دادی به ما ...... شما از سران فتنه بگو........ 2 لینک به دیدگاه
smmoosavian 1993 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ می ترسن دیگه خب خودت تعرف کن علیرضا...چه خبرا؟ چه ها گفتید؟ ای بابا شما بعد از این همه تازه می پرسی چه ها گفتید ؟؟ بچه ها شما رو تو جلسه شستن گذاشتن سینه آفتاب خشک بشی !!!! معلومه دل پری از شما دارن !!! 4 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ ای بابا شما بعد از این همه تازه می پرسی چه ها گفتید ؟؟ بچه ها شما رو تو جلسه شستن گذاشتن سینه آفتاب خشک بشی !!!! معلومه دل پری از شما دارن !!! یعنی من خیلی بدم؟ من که اولش پرسیدم...هی پاس دادید به هم :w00: 3 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ آقایون ، خانم ها اگه اجازه بفرمایید من مرخص بشم . شب همگی بخیر من اجازه نمیدم باید تا صبح بیدار باشی.............. لینک به دیدگاه
BAW705 226 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ من اجازه نمیدمباید تا صبح بیدار باشی.............. چشم 1 لینک به دیدگاه
راه سبز امید 1331 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ امیرجون خیلی مخلصیم ، باور کن جلو هتل عباسی یاد اون روز جلو هتل کوثر افتادم و اشک در چشمانم حلقه زد (الکی) با خودم گفتم اگه امیر هم بود خیلی خوب میشد . و اما داستان از این قرار بود که یکی از بچه ها که اتفاقا سیالات می خونه حاضر نشد قبول کنه که سطح ارتفاع آب در یک مکان به خصوص در فشار ثابت همواره ثابت می مونه و همین قضیه باعث شد که مجبور بشه سوار تاکسی بشه و بره ماشینشو بیاره تا همه با هم بریم. ما دیدیم همه سوار شدن ما هم سوار شدیم حالا غافل از اینکه خونه ما اون کله شهر بود و این دوستمون خونه شون اون کله شهر !!! و همینطور در تلاطم بود برای رسیدن به جایی که سطح آزاد آب، ارتفاع کمتری داشته باشه !!! اگه چیزی از این داستان فهمیدین حدس های خودتون رو به شماره **** با پیامک ارسال کنید تا در قرعه کشی ما شرکت داده بشید . (علیرضا فکر کنم فقط خودمون فهمیدیم چی به چی شد !!!) :w00::w00::w00: لینک به دیدگاه
راه سبز امید 1331 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ بلهههههههه حتما ایشالله بعد امتحانات باهاشون آشنا میشم :icon_gol:آقایون ، خانم ها اگه اجازه بفرمایید من مرخص بشم . شب همگی بخیر من اجازه نمیدم:w00: 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ یعنی من خیلی بدم؟ من که اولش پرسیدم...هی پاس دادید به هم :w00: نه بابا این سید قصد داره سیاه نمایی کنه تازشم کلی هم از مهناز تعریف کردیم ........ ولی این علیرضا پشت سر معمارا خیلی حرفید....... 1 لینک به دیدگاه
BAW705 226 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ من اجازه نمیدم:w00: برویه چشم دیگه کسه دیگه نبود ؟!:167: 1 لینک به دیدگاه
smmoosavian 1993 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ خوب امیرجون تعریف کن ، راستی اون شب عروسی خیلی خوش گذشت جات خالی یه مدت بود ورزش کمر نکرده بودم یه چیزی هست که میگن تو کمر خشک میشه کاش بودی و می دیدی !!! 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده