رفتن به مطلب

تقسیمولوژی


ارسال های توصیه شده

بچه که بودم فکر میکردم ادما یا بزرگن یا کوچیک خودمم هم جز کوچیکا بودم الان هم همون تقسیم بندی را دارم فقط نسبت اون تعییر کرده و تعداد ادمای بزرگ کمتر و کمتر شده

اون موقعه فک میکردم ادما یا زنند یا مرد الانم همینطوریه اما گاهی وقتا به وضوح میبینم جای زن و مرد براجتی عوض میشه و تقسیم بندی رو سخت میکنه

اون موقعه با توجه به دغدغه های بچگی و سن سالم مدام ادما را تقسیم بندی میکردم مثلا گاهی فک میکردم ادما دو دسته اند اونایی که خداشناسند و معتقد و اهل نماز روزه همیشه زنگ نماز میمونند و اونایی که بی دین و کافرند و بی اعتقاد و از مدرسه فرار میکنند تا نماز نخونند ولی الان کلا دیگه این تقسیم بندی رو انداختم دور

دقیقا مثل تقسیم بندی که ادما را به دو گروه تقسیم میکرد یه گروه که تو دست شویی نشسته میشاشن و یه گروه که سرپا...

خلاصه هرچه سنم بالاتر میرفت تقسیم بندی هام تغییر میکرد یا نسبی یا کلی چون دیدگام یا ایدولوژیم نسبت به دنیا تغییر می کرد

 

ولی یه تقسیم بندی بوده که همیشه همراهم موند و اون اینکه بعضی ادما دوست داشتنید و نمیشه فراموششون کرد بعضی ادما را باید فراموش کرد خوبی این دسته بندی هم اینه که نیاز به جافظه زیاد نیست

 

 

شما چه دسته بندی های داشتید از بچگی تا حالا ؟چقد تعییر کرده ؟

لینک به دیدگاه
بچه که بودم فکر میکردم ادما یا بزرگن یا کوچیک خودمم هم جز کوچیکا بودم الان هم همون تقسیم بندی را دارم فقط نسبت اون تعییر کرده و تعداد ادمای بزرگ کمتر و کمتر شده

اون موقعه فک میکردم ادما یا زنند یا مرد الانم همینطوریه اما گاهی وقتا به وضوح میبینم جای زن و مرد براجتی عوض میشه و تقسیم بندی رو سخت میکنه

اون موقعه با توجه به دغدغه های بچگی و سن سالم مدام ادما را تقسیم بندی میکردم مثلا گاهی فک میکردم ادما دو دسته اند اونایی که خداشناسند و معتقد و اهل نماز روزه همیشه زنگ نماز میمونند و اونایی که بی دین و کافرند و بی اعتقاد و از مدرسه فرار میکنند تا نماز نخونند ولی الان کلا دیگه این تقسیم بندی رو انداختم دور

دقیقا مثل تقسیم بندی که ادما را به دو گروه تقسیم میکرد یه گروه که تو دست شویی نشسته میشاشن و یه گروه که سرپا...

خلاصه هرچه سنم بالاتر میرفت تقسیم بندی هام تغییر میکرد یا نسبی یا کلی چون دیدگام یا ایدولوژیم نسبت به دنیا تغییر می کرد

 

ولی یه تقسیم بندی بوده که همیشه همراهم موند و اون اینکه بعضی ادما دوست داشتنید و نمیشه فراموششون کرد بعضی ادما را باید فراموش کرد خوبی این دسته بندی هم اینه که نیاز به جافظه زیاد نیست

 

 

شما چه دسته بندی های داشتید از بچگی تا حالا ؟چقد تعییر کرده ؟

:ws28:اولش که تاپیکتونو خوندم فکر کردم یه علم جدیده:ws2:میکروبیولوژی-باکترولوژی-هماتولوژی-فیزیولوژی اما تقسیمو لوژی؟!

اولا ممنون از تاپیکت جالب بود:w16:

ولی باورت میشه من وقتی بچه بودم اصلا به اطرافم توجه نداشتم بچه ی پلیدی بودم

با این که دختر بچه بودم هیچکی از شریات من در امان نبود :ws3:

لینک به دیدگاه
:ws28:اولش که تاپیکتونو خوندم فکر کردم یه علم جدیده:ws2:میکروبیولوژی-باکترولوژی-هماتولوژی-فیزیولوژی اما تقسیمو لوژی؟!

اولا ممنون از تاپیکت جالب بود:w16:

ولی باورت میشه من وقتی بچه بودم اصلا به اطرافم توجه نداشتم بچه ی پلیدی بودم

با این که دختر بچه بودم هیچکی از شریات من در امان نبود :ws3:

 

امضات قشنگه ادمو یاد این جمله میندازه

ترس من از مردن نیست ترس من از مردن در سرزمینی است که زن هایش بمیرند اما باد بهاری به مو هایشان نخورد

لینک به دیدگاه
بچه که بودم فکر میکردم ادما یا بزرگن یا کوچیک خودمم هم جز کوچیکا بودم الان هم همون تقسیم بندی را دارم فقط نسبت اون تعییر کرده و تعداد ادمای بزرگ کمتر و کمتر شده

اون موقعه فک میکردم ادما یا زنند یا مرد الانم همینطوریه اما گاهی وقتا به وضوح میبینم جای زن و مرد براجتی عوض میشه و تقسیم بندی رو سخت میکنه

اون موقعه با توجه به دغدغه های بچگی و سن سالم مدام ادما را تقسیم بندی میکردم مثلا گاهی فک میکردم ادما دو دسته اند اونایی که خداشناسند و معتقد و اهل نماز روزه همیشه زنگ نماز میمونند و اونایی که بی دین و کافرند و بی اعتقاد و از مدرسه فرار میکنند تا نماز نخونند ولی الان کلا دیگه این تقسیم بندی رو انداختم دور

دقیقا مثل تقسیم بندی که ادما را به دو گروه تقسیم میکرد یه گروه که تو دست شویی نشسته میشاشن و یه گروه که سرپا...

خلاصه هرچه سنم بالاتر میرفت تقسیم بندی هام تغییر میکرد یا نسبی یا کلی چون دیدگام یا ایدولوژیم نسبت به دنیا تغییر می کرد

 

ولی یه تقسیم بندی بوده که همیشه همراهم موند و اون اینکه بعضی ادما دوست داشتنید و نمیشه فراموششون کرد بعضی ادما را باید فراموش کرد خوبی این دسته بندی هم اینه که نیاز به جافظه زیاد نیست

 

 

شما چه دسته بندی های داشتید از بچگی تا حالا ؟چقد تعییر کرده ؟

من تا نوجوونی به آدما فکر نمیکردم. حالا هم تنها فکری که در مورد آدمها دارم اینه که میبینم نمیتونن رشد بکنند. میرم خارج میبینم پیشرفتهاشون عرش رو به لرزه در آورده. میام اینجا میبینم که همه اندیشه های ملتم قرون وسطایی و کشنده است و خوشون با دست خودشون کار هایی میکنند که زندگیشونو برا خودشون جهنم میکنند. این از وضع ترافیک. اون از تولید که فقط بلدیم خودرو تولید کنیم. این از وضع شهر سازی هامون که عقلمون نمیرسه تا حساب کنبم ده سال بعد عرض خیابونای امروز کفاف تردد رو نخواهد داشت. این از وضع ظاهر موون که بلد نیستیم حتی آشغالهامونو تو سطل زباله بندازیم. اون از وضع زندگیمون که حتی یک مدیر فهیم در مجلس یا سازمانها نداریم که بدونه ملت نیازشون چیه. اون از وضعیت مدیریت بودجه که تا هزار سال هم همچنان ورشکسته و عاجز زندگی خواهیم کرد. اون از وضع فاصله طبقاتی که عکس ادعا های دینی مونه و کاری براش نمیکنیم. این از وضع اینهمه بیکاری و اونم از وضع دروغ گقتن هامون که تو دنیا مقام اول رو داریم . خلاصه ما به درد مقایسه نمیخوریم چون چیزی برای نمونه نداریم که پشیزی بیارزه. ما فقط به درد دلسوزی میخوریم و بس.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...