Cordelia 459 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ وصیت نامه جالب و زیبای حسین پناهی !!!! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند. روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید! کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند. شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید. گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد. در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند. از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد گردآوری : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 20 لینک به دیدگاه
kadous 132 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ سیاه خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز این کله پوکوّ میگیرم بالا و از بی سیگاری میزنم زیر آواز و اینقدر میخونم تا این گلوی وا مونده وا بمونه.... تا که شب بشه و بچپم تو یه چار دیواری حلبی که عمو بارون رو طاقش عشق سیاه خیالی منو ضرب گرفته شام که نیس خب زحمت خوردنشم ندارم در عوض چشم من و پوتینای مچاله و پیریه که رفیق پرسه های بابام بودن بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه چشمارو میبندم و کله رو ول میکنم رو بالشی که پر از گریه های ننمه گریه که دیگه عار نیست خواب که دیگه کار نیست تا مجبور بشی از کله سحر یا مفت بگی و یا مفت بشنفی و آخر سر اینقدر سر بسرت بذارن که سر بذاری به خیابونا هی هی دل بده تا پته دلمو واست رو کنم میدونی؟ همیشه این دلم به اون دلم میگه دِکی تو این دنیای هیشکی به هیشکی این یکی دستت باید اون یکی دستتوبگیره ورنه خلاصی خلاص! اگه این نبود ...حالیت میکردم که کوهها رو چه طوری جابجا میکنن استکانها رو چه جوری می سازن سرد و گرم و تلخ و شیرینش نوش جان من یاد گرفتم چه جوری شبا از رویاهام یک خدا بسازم و... دعاش کنم که عظمتتو جلال امشب هم گذشت و کسی ما رو نکشت بعدش هم چشما مو میبندم و دلو میسپرم به صدای فلوت یدی کوره که هفتاد سال تمومه عاشق یه دخترچارده ساله بوره منم عشق سیاهمو سوت میزنم تا خوابم ببره تو ته تهای خواب یه صدای آشنایی چه خوش میخونه 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ بشنو..... هی لیلی سیاه اینقدر برام عشوه نیا تو کوچه... تو گذر... تو سر تا سر این شهر هرجا بری همراتم سگ وسوتک میدونه کشته عشوه هاتم 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ وهم کهکشانها کو زمینم؟ زمین کو وطنم؟ وطن کو خانه ام؟ خانه کو مادرم؟ مادر کو کبوترانه ام؟ ...معنای این همه سکوت چیست؟ من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!.... کاش هرگزآن روز از درخت انجیر پائین نیامده بودم!! کاش! 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ چشمان من شب در چشمان من است به سیاهی چشمهایم نگاه کن روز در چشمان من است به سفیدی چشمهایم نگاه کن شب و روز در چشمان من است به چشمهای من نگاه کن چشم اگر فرو بندم جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ عقرب عاشق دم به کله میکوبد و شقیقه اش دو شقه میشود بی آنکه بداند حلقه آتش را خواب دیده است عقرب عاشق..... 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ سکوت چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک میکنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند واندکی سکوت...... 7 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ وصیت نامه جالب و زیبای حسین پناهی !!!! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند. روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید! کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند. شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید. گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد. در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند. از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد گردآوری : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام واقعا اگه قراره خدا کسی رو به گفته ی ما بیامرزه اینجور آدمان فقط میتونم به خونوادش تصلیت بگم که چنین جواهری رو از دست دادن خدا میدونه که دل چند نفرو شاد کرده اون رفتو بعضیا مثل انگل چسبیدن به این دنیا ... فقط بلدن مثل زالو خون مردمو بمکن ... غم تو دل مردم کنن... 2 لینک به دیدگاه
Nightingale 10531 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۸۹ قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد حرف جالبی بودند اینا روحش شاد اگه اومدید و این پستو خوندید براش فاتحه ای بفرستید ..... 5 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، ۱۳۸۹ پروانه ها حق با تو بود مي بايست مي خوابيدم اما چيزي خوابم را آشفته كرده است در دو ظاقچه رو به رويم شش دسته خوشه زرد گندم چيده ام با آن گيس هاي سياه و روز پريشانشان كاش تنها نبودم فكر مي كني ستاره ها از خوشه ها خوششان نمي آيد ؟ كاش تنها نبودي آن وقت كه مي توانستيم به اين موضوع و موضوعات ديگر اينقدر بلند بلند بخنديم تا همسايه هامان از خواب بيدار شوند مي داني ؟ انگار چرخ فلك سوارم انگار قايقي مرا مي برد انگار روي شيب برف ها با اسكي مي روم و .... مرا ببخش ولي آخر چگونه مي شود عشق را نوشت ؟ مي شنوي ؟ انگار صداي شيون مي آيد گوش كن مي دانم كه هيچ كس نمي تواند عشق را بنويسد اما به جاي آن مي توانم قصه هاي خوبي تعريف كنم گوش كن يكي بود يكي نبود زني بود كه به جاي آبياري گلهاي بنفشه به جاي خواندن آواز ماه خواهر من است به جاي علوفه دادن به ماديان های آبستن به جاي پختن كلوچه شيرين ساده و اخمو در سايه بوته هاي نيشكر نشسته بود و كتاب مي خواند صداي شيون در اوج است مي شنوي براي بيان عشق به نظر شما كدام را بايد خواند ؟ تاريخ يا جغرافي ؟ مي داني ؟ من دلم براي تاريخ مي سوزد براي نسل ببرهايش كه منقرض گشته اند براي خمره هاي عسلش كه در رف ها شكسته اند گوش كن به جاي عشق و جستجوي جوهر نيلي مي شود چيزهاي ديگری نوشت حق با تو بود مي بايست مي خوابيدم اما مادربزرگ ها گفته اند چشم ها نگهبان دل هايند مي داني ؟ از افسانه هاي قديم چيزهايي در ذهنم سايه وار در گذر است كودك خرگوش پروانه و من چقدر دلم مي خواهد همه داستانهاي پروانه ها را بدانم كه بي نهايت بار در نامه ها و شعر ها در شعله ها سوختند تا سند سوختن نويسنده شان باشند پروانه ها آخ !! تصور كن آن ها در انديشه چيزي مبهم كه انعكاس لرزاني از حس ترس و اميد را در ذهن كوچك و رنگارنگشان مي رقصاند به گلها نزديك مي شوند يادم مي آيد روزگاري ساده لوحانه صحرا به صحرا و بهار به بهار دانه دانه بنفشه هاي وحشي را يك دسته مي كردم عشق را چگونه مي شود نوشت در گذر اين لحظات پرشتاب شبانه كه به غفلت آن سوال بي جواب گذشت ديگر حتي فرصت دروغ هم برايم باقي نمانده است وگرنه چشمانم را مي بستم و به آوازي گوش ميدادم كه در آن دلي مي خواند من تو را او را كسي را دوست مي دارم 3 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، ۱۳۸۹ دل خوش جا مانده است چيزي جايي كه هيچ گاه ديگر هيچ چيز جايش را پر نخواهد كرد نه موهاي سياه و نه دندانهاي سفيد 3 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، ۱۳۸۹ کسی پی دی اف کتاب شعر مرحوم پناهی رو داره؟ 2 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، ۱۳۸۹ من که ندارم ولی این سایت خیلی زیباست برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام میتونی خودت دستی یواش یواش تهیه ش کنی 4 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، ۱۳۸۹ من که ندارمولی این سایت خیلی زیباست برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام میتونی خودت دستی یواش یواش تهیه ش کنی ملسیییییییی فلنازی:icon_gol: 3 لینک به دیدگاه
saray89 3064 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، ۱۳۸۹ بیراهه رفته بودم انشب دستم را گرفته بود و میکشید زین پس همه عمرم را بیراهه خواهم رفت 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده