رفتن به مطلب

دیالوگ های به یاد ماندنی


ارسال های توصیه شده

رضا(خسرو شکیبایی):فریــد ، بـابـا عــشق اون نیست که وقـــتی دیدیـــش دلـــت بلــرزه ...

عشـــق اونــه که وقـــتی نمـــیــبینـیــــش دلـــت میـــخواد کــــَـــنده شه ...

خانه ی سبز

  • Like 16
لینک به دیدگاه

خسرو شکیبایی : مردم منو می دیدن میگفتن مخش تکون خورده . ولی من به مامانم می گفتم من دلم تکون خورده نه مخم . مادرم می گفت گور بابا مخ تو دلت قد صدتا مخ می ارزه ، به خدا گفت ، به همین زمین قسم گفت ...

اندیشه فولادوند : مادرت نپرسید عاشق کی شدی ؟ نپرسید اسمش چیه ؟

 

خسرو شکیبایی : مادرا که از آدم چیزی نمی پرسن . همه چیو خودشون می دونن ...

ستاره بود - فريدون جيراني

  • Like 15
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

-قرص هاتو خوردي؟

-نه، واسه چي؟

-اومديم و من يه وقت رفتم، تو بايد يادت بره؟

- تو نباشي من واسه چي بايد قرص بخورم؟

 

هانيه توسلي به مهدي هاشمي

 

فیلم آقا یوسف

  • Like 8
لینک به دیدگاه

هانیه توسلی: یه شعر بخون

مهدی احمدی : چی بخونم؟

هانیه توسلی: عاشقانه

مهدی احمدی: به من گفت بیا

به من گفت بمان

به من گفت بخند

به من گفت بمیر ...

آمدم؛ماندم،خندیدم،مردم.

 

[ شب های روشن - فرزاد موتمن ]

  • Like 5
لینک به دیدگاه

سگ كشي - بهرام بيضايي

 

تو این دنیا از یه نفر که معذرت میخوای، بقیه وامیستن تو صف ...

107816_657.jpg

  • Like 6
لینک به دیدگاه

مرفئوس(لائورنس فيشبورن): تو به سرنوشت اعتقاد داري نئو ؟

نئو(كيانو ريوز): نه !

مرفئوس: چرا نه؟

نئو: چون از اين ايده كه زندگيم تحت كنترل خودم نباشه خوشم نمياد.

 

 

The Matrix

 

 

 

13495577871.jpg

  • Like 5
لینک به دیدگاه

یه خونه هر جایی میتونه باشه. میتونه بالای یه ساختمون بلند باشه. میتونه تو یه کوچه قدیمی که زیر یه بازارچست باشه. میتونه بزرگ، یا میتونه کوچیک باشه. میتونه برای هر کس مفهومی داشته باشه یا هر رنگی داشته باشه.

میتونه به رنگ آجر یا به رنگ شیشه و سنگ باشه. میتونه به رنگ قرمز یا به رنگ …

ولی به نظر من، یعنی بهتر بگم 'ما' معتقیدم خونه هر چی که باشه باید سبز باشه .بله سبز و همیشه سبز

( دکلمه سریال خانه سبز با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی )

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...
  • 2 هفته بعد...

دیالوگ هایی از فیلم هفت دلاور

 

- برناردو اورلی (چارلز برانسون) :برو عقب برو عقب. برگرد

مشكلتون چيه؟ خوب نميشنويد؟بشينيد. پايين بمونيد بچه هاي ديوونه. ممكنه بود صدمه ببينيد

 

+ ممكنه تو هم ببيني

- اينا يه چيز نيستن اين شغله منه

+ شغله ما هم هست همه به ما ميگن: برگرد. قايم شو. تو ديد نيا ولي ما نگران نيستيم

- اون خيلي شجاعه. اين حقيقته پس هست

+ هممون هستيم. همه ي پسراي توي اين روستا هستن ما جلسه اي داشتيم كه نقشه كشيديم كه هواتو داشته باشيم

 

- هوامو داشته باشيد؟ منظورتون چيه هوامو داشته باشيد؟

 

+ اگه شما مردي ما انتقامتو بگيريم و هميشه با دسته گلهاي تازه براي ديدنت سر قبرت بياريم

 

- اين واقعا مايه ي آسودگيه

 

+ بهم گفته بودن اون بابتش ازت تشكر ميكنه

 

- شما بچه ها اگه نقشه هاتون عملي نشه نا اميد نميشيد؟

 

+ نميشيم. اگه تو زنده بموني ما هم خوشحال خواهيم بود شايد خيلي خوشحال تر

 

- شايد

 

-----------------------------

 

+ ما شرمنده هستيم كه اينجا زندگي ميكنيم پدرانمون بزدلن

 

- برناردو اورلی (چارلز برانسون) : ديگه اينو درباره پدراتون نميگيد اونا ترسو نيستن فكر ميكني من شجاعم چون اسلحه دنبالمه؟پدران شما خيلي شجاع ترن چون مسئوليت دارن براي شما,برادراتون,خواهر و مادراتون اين مسئوليت مثل يه سنگه يه تني ميمونه اينقدر خم و راستشون ميكنه تا آخر تو زمين خاكشون كنه

 

هيچكس بهشون نميگه اين كارو بكنن. ميكنن چون دوستون دارن و ميخوانتون من تا بحال همچين شجاعتي رو نديدم دويدن توي مزرعه

كار كردن مثل قاطر. بدون هيچ تعهدي

حاصلش چيه

اين شجاعته

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ما بايد از نفرتمان تصويری بسازيم و اسمش را خدا بگذاريم

 

ايمان داشتن كار مشكلی است مثل اينكه كسی را در تاريكی دوست بداری و او خودش را نشانت ندهد چقدر غير واقعی به نظر مياد

 

زندگی با زنها مثل جهنم است ، اما بدون آنها هم نمی توان زندگی كرد بهترين راه اين است كه در هنگام خوشگذرانی بكشيدشان

 

يك جادوگر به عنوان مادرزن و هنگاميكه به رختخواب مي روی روز از نو روزی از نو گريه زاری و دعوا

چرا مرا نمي بوسی ؟

چرا آواز نمي خوانی ؟

چرا مثل گذشته مرا دوست نداری

چرا از لباس تازه من تعريف نمي كنی ؟

همه اش خرو پف مي كنی

 

مهرهفتم/اینگمار برگمان/1957/The Seventh Seal

  • Like 2
لینک به دیدگاه

آقای مجری(ایرج طهماسب):در خواست مون رو می تونیم با یه کلمه قشنگ بگیم. مثلا یه لیوان آب بخوایم چی می گیم؟

پسر خاله: خودمون می ریم آب می خوریم، برای بقیه هم میاریم.

 

آقای مجری:نه، مثلا بخوایم بگیم این شیرینی رو به من بده …

 

پسر خاله:خودمون بلند می شیم بر می داریم، به بقیه هم تعارف می کنیم

 

آقای مجری:نه، یه کلمه بگو که محبت شما رو به من نشون بده.

 

پسر خاله: می خوای برم نون بگیرم؟ می خوای برم نفت بگیرم؟ آب بیارم؟

 

آقای مجری:نه نه … قبل از اینکه بگیم این شیرینی رو به من بده، می تونیم یه کلمه قبلش بذاریم. بگیم: عزیزم، ممکنه شیرینی رو به من بدی؟

 

پسر خاله:بله بفرما. بفرما. من خودم باید زودتر می فهمیدم شیرینی می خوای، بهت می گفتم. بفرمایین. بفرمایین!

 

 

کلاه قرمزی ۹۲

  • Like 8
لینک به دیدگاه

چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟!

من بی دفاعم، من شریف تربیت شدم، من شریف بزرگ شدم

" و من اشتباهی ام"

من از اولش هم اشتباهی بودم

بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام،

اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم برنداشتم

من هیچ چیز رو توی جیبم نذاشتم

من از سهم کسی نزدم

من فقط اشتباهی بودم

خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم

من فقط اشتباهی بودم

چه دفاعی از خودم بکنم؟!

جناب قاضی من از هیچ کس توقعی ندارم

خدایا تو منو ببخش، من اشتباهی بودم!

 

مهران مدیری / سکانس آخر مرد هزار چهره

  • Like 7
لینک به دیدگاه

جمله فوق العاده زیبای پسر خاله به شهاب حسینی

 

پسرخاله:اون پوست شکلاتارو بده به من

شهاب حسینی:پوست شکلات میخوای واسه چی؟

پسرخاله ه پیرزنه هست پاهاش درد میکنه فقیرم هست..

شهاب حسینی:خب؟

پسرخاله:بعضی وقتا میرم بهش کمک میکنم خونشو تمیز میکنم و بعضی کارای دیگه...

شهاب حسینی :اهان.....بعدش؟؟؟؟؟؟

پسرخاله:هیچی همیشه بهم میگه بردار از اون شکلاتا بخور منم چون کلاچندتا دونه شکلات داره نمیخورم وواسه اینکه ناراحت نشه این پوست شکلاتارو بهش نشون میدم.

  • Like 11
لینک به دیدگاه

اوه خدایا

اگر جهان تو آلوده به گناه است پس من می‌خواهم گناه کنم

بگذار پرندگان بر موهای من لانه کنند

فضیلت ناتوانم را بگیر..... بیش از این توان تحمل آن را ندارم.

لبخند نیمه شب تابستان یا لبخندهای یک شب تابستانی(برگمان) .... از زبان هنریک (پسر وکیل اگرمان)

  • Like 6
لینک به دیدگاه

ماریان در حال خوانده دفترچه ای که در آن احساسات روزانه‌ش رh مینوسد:

 

یک روز به خانواده گفتم میخوام هنرپیشه بشم.

پدرم خندید و گفت تو قراره وکیل بشی... چیزی نگفتم.

به این ترتیب اجرا ادامه یافت، همان تظاهر برای راضی کردن همه، با مردها همیشه نقش بازی کردم، همان کوششهای مذبوحانه،.. هرگز فکر نکردم من چه میخواهم،‌...بلکه همیشه او چه میخواهد که من چه بخواهم؟ همانطور که قبلا تصور کردم از خودگذشتگی نیست. بلکه زبونی مطلق است. یا بدتر از آن، ناآگاهی مطلق از این که کی هستم....

 

Marriage

Ingmar Bergman

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

لـئـون: ایـن گـلـدون تـنـهـا دوسـتـمـه،هـمـیـشـه سـبـزه، سـاکـتـه، مـثـل خـودمـه,ریـشـه نـداره!

 

مـاتـیـلـدا: اگـه واقـعـن دوسـتـش داری تـو زمـیـن بـکارش تـا ریــشـه داشـتـه بـاشـه...

 

Léon

Luc Besson

 

 

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...