Afsaneh.M 19632 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 آخه من سوال ندارم پس نميگم كه ميشه 11 دیگه نمیشه افتادی تو تله ! زود باش سوال بعدی وگرنه :167: 2
O-N 10553 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 خب جواب رو بگید .. هرکسی که سوال داشت ، میزاره ... ممنون موافقم دیگه نمیشه افتادی تو تله ! زود باش سوال بعدی وگرنه :167: يني چي؟ :w00: شايد يكي اونقد به اندازه شما باهوش نباشه كه سوال بيابه :w00: من با پرتو موافقم 4
Afsaneh.M 19632 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 ممنون موافقم يني چي؟ :w00: شايد يكي اونقد به اندازه شما باهوش نباشه كه سوال بيابه :w00: من با پرتو موافقم باشه داد نزن من روحیم حساسه منم با پرتو موافقم 4
Mohammad Aref 120459 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 من با پرتو موافق نیستم. جواب رو بدید، هرکی سوال داشت، افسانه سوال بعدی رو میذاره 5
Afsaneh.M 19632 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 من با پرتو موافق نیستم.جواب رو بدید، هرکی سوال داشت، افسانه سوال بعدی رو میذاره ببخشید اشتباه شده اصلا این تاپیک برا یکی دیگس به من چه :ws6: داداش بهنام بیا کمککککک :w410: 3
asal sadra 3752 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 دنبال سوالید به سجاد بگید بیاد سوال بذاره یه عالمه سوال هوش بلده ... اصن خودم میرم بش میگم... 3
partow 25305 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 خب جواب رو بگید .. هرکسی که سوال داشت ، میزاره ... ممنون موافقم يني چي؟ :w00: شايد يكي اونقد به اندازه شما باهوش نباشه كه سوال بيابه :w00: من با پرتو موافقم باشه داد نزن من روحیم حساسه منم با پرتو موافقم من با پرتو موافق نیستم.جواب رو بدید، هرکی سوال داشت، افسانه سوال بعدی رو میذاره سه به یک ... تصویب شد ... :Laie_28: دوستان جواب بدید ... هرکسی هم تونست سوال بزاره ... 2
hossein_power85 487 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 اکشال نداره من خودم میذارم ... :there:این سری هر کسی که جواب داد لطفا خودش سوال بذاره مجموع سه عدد زوج متوالی 72 است ، نصف عدد کوچکتر چقدر است ؟ اولا تشکر از افسانه خانوم :w72: که باعث استفاده از سلول های خاکستری میشن سه عدد زوج متوالی 22 و 24 و 26 هستند که جواب 11 میشه:w14::w14::icon_pf (19): این یکی ساده بود 3
hossein_power85 487 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 صفحه قبل رو نخوندم .:eyepopping: دوستان زودتر جواب دادند:smiley-gen165: 1
hossein_power85 487 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 سلام اینم سوال : شخصي مدت هفت شب در مهمانخانه اي منزل مي كند و چون پول نقد براي پرداختِ كرايه مهمانخانه را ندارد، قرار مي گذارد از هفت حلقه بهم پيوسته طلا كه بهمراه دارد، هر شب يكي از آنها را به جاي كرايه به مهمانخانه دار بپردازد. اما مي خواهد بيش از يكبار آن حلقه ها را از هم نگسلد. چطور چنين چيزي ممكن است؟ 8
O-N 10553 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 x+(x+2)+(x+4)=723x=66 x=22 نصفش میشه 11 :w127: چقد سخت فكر مي كنين :w127: خب به جاي اين من گفتم: x-2+x+x+2=72 اين دو ها كه با هم ميرن پس x ميشه 24 :persiana__hahaha: بعدش جواب ميشه 11 2
hossein_power85 487 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 اینم یه داستان در مورد مطرح کردن سوال : مهندس یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامهنویس دوباره گفت:... بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال میکنید و اگر من جوابش را نمیدانستم من ۵ دلار به شما میدهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامهنویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما میدهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامهنویس بازى کند. برنامهنویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا میرود ۳ پا دارد و وقتى پائین میآید ۴ پا؟» برنامهنویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ ( chat ) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد و رویش را برگرداند و خوابید. 9
Mohammad Aref 120459 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 سلام اینم سوال :شخصي مدت هفت شب در مهمانخانه اي منزل مي كند و چون پول نقد براي پرداختِ كرايه مهمانخانه را ندارد، قرار مي گذارد از هفت حلقه بهم پيوسته طلا كه بهمراه دارد، هر شب يكي از آنها را به جاي كرايه به مهمانخانه دار بپردازد. اما مي خواهد بيش از يكبار آن حلقه ها را از هم نگسلد. چطور چنين چيزي ممكن است؟ فرض کنید این 0 ها یه حلقه هستن: 0000000 اونی که قرمز کردم رو باز میکنه. میشه: 0 00 0000 شب اول یکی رو میده. شب دوم دوتایی رو میده و یکی رو میگیره. شب سوم اون یکی رو یه بار دیگه میده شب چهارم، چهارتایی رو میده و بقیه رو پس میگیره. شب پنجم یکی رو یه بار دیگه میده شب ششم دوتایی رو میده و اون یکی رو پس میگیره. شب آخر اون یکی رو واسه آخرین بار میده و تموم میشه 11
hossein_power85 487 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 فرض کنید این 0 ها یه حلقه هستن:0000000 اونی که قرمز کردم رو باز میکنه. میشه: 0 00 0000 شب اول یکی رو میده. شب دوم دوتایی رو میده و یکی رو میگیره. شب سوم اون یکی رو یه بار دیگه میده شب چهارم، چهارتایی رو میده و بقیه رو پس میگیره. شب پنجم یکی رو یه بار دیگه میده شب ششم دوتایی رو میده و اون یکی رو پس میگیره. شب آخر اون یکی رو واسه آخرین بار میده و تموم میشه احسنت :icon_pf (19)::4uboxsmiley::w72::w14::w73: حالا نوبت شماست 2
asal sadra 3752 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 فرض کنید این 0 ها یه حلقه هستن:0000000 اونی که قرمز کردم رو باز میکنه. میشه: 0 00 0000 شب اول یکی رو میده. شب دوم دوتایی رو میده و یکی رو میگیره. شب سوم اون یکی رو یه بار دیگه میده شب چهارم، چهارتایی رو میده و بقیه رو پس میگیره. شب پنجم یکی رو یه بار دیگه میده شب ششم دوتایی رو میده و اون یکی رو پس میگیره. شب آخر اون یکی رو واسه آخرین بار میده و تموم میشه یه بار زیر دسته دکتر دانپزشکم یه حرکتی کردم یه چیزی بم گفت که الان لازم میدونم منم به تو بگم ......> نُنُر 2
Mohammad Aref 120459 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 یه بار زیر دسته دکتر دانپزشکم یه حرکتی کردم یه چیزی بم گفت که الان لازم میدونم منم به تو بگم ......> نُنُر 1
hossein_power85 487 ارسال شده در 4 اسفند، 2010 حالا که جمعمون جمعه و دوستان افاضه نمی فرمایند .... سوال : زنداني داراي دو در است، يكي در آزادي و ديگري دَرِ اعدام. اين زندان داراي دو زندانبان است كه يكي از آنها راستگو و ديگري دروغگوست. خودِ زندانبانان همديگر را به خوبي مي شناسند. در اين زندان مردي محبوس است كه نمي داند كداميك از زندانبانان راستگو، و كداميك دروغگو است؟ به او اجازه مي دهند، از هر يك از زندانبانان كه دلش مي خواهد سؤالي بكند و از پاسخ طرف مقابل بفهمد در آزادي كدام است تا از آن خارج شود. پرسشي كه او بايد بكند تا به آزادي او بينجامد چيست؟ 6
ارسال های توصیه شده