مشاعره واژه ای

[مرید 1252]

بگیر از دست قاصد نامه ام را گر نمی خوانی

 

ندارد گر چه وا کردن به هم پیچیدنی دارد

[Astraea 25351]

دست در دامن مولا زد در

که علی بگذر و از ما نگذر

[AFARIN 7196]

برو ای گدای مسکین در خانۀ

علی

زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

[مرید 1252]

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

 

که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

[AFARIN 7196]

دل می رود ز دستم صاحبدلان

خدا

را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[مرید 1252]

دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت

 

 

ای ماه من با که هم آغوش می کنی

 

 

 

 

[surgun 729]

ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد

 

وقت آن است که بدرود کنی زندان را

[AFARIN 7196]

گر تو فرعون منی از

مصر

تن بیرون کنی

در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش

[surgun 729]

چون می روی بی‌ من مرو، ای جان جان بی‌ تن مرو

 

وز چشم من بیرون مشو، ای مشعله تابان من

[AFARIN 7196]

نیلگون

چشم

فریب انگیز رنگ آمیز تو

چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری

از غم رویت بسان شاخۀ نیلوفرم

ای تو را چشمی به رنگ شعلۀ نیلوفری

[Astraea 25351]

کافر مبیناد این غم که دیده‌ست

از قامتت سرو از عارضت ماه

[مرید 1252]

به خداکافر اگر بود به رحم آمده بود

زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم

 

 

 

[*Polaris* 19606]

دل میرود ز دستم صاحب دلان

خدا

را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[مرید 1252]

دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت

 

ای ماه من با که هماغوش می کنی؟

[AFARIN 7196]

چو پیراهن شوم آسوده خاطر

گرش همچون قبا گیرم در آغوش

[مرید 1252]

آسوده جان شدم به دم واپسین نجات

 

آخر کشید آن نفسی را که خواست دل

[Astraea 25351]

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[AFARIN 7196]

چه می پرسی میان سینه

دل

چیست

خرد چون سوز پیدا کرد

دل

شد

دل

از ذوق تپش

دل

بود لیکن

چو یکدم از تپش افتاد گل شد

[مرید 1252]

دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند

 

دعای نیمه شبی دفع صد بلا بکند

[AFARIN 7196]

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد