Eng HVAC 4139 ارسال شده در 12 اسفند، 2010 ياد تو چه آسان، ذهن ژوليده و گره خورده ام را، شانه مي زند. 1
Eng HVAC 4139 ارسال شده در 13 اسفند، 2010 با تمام وجود گناه کردیم نه نعمتهایش را گرفت نه گناه ما را فاش کرد اگر اطاعتش کنیم چه میکند ؟ 1
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 13 اسفند، 2010 بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر منه.. 1
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 13 اسفند، 2010 طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته ... شعر می گویم به یادت در قفس غمگینو خسته ... من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ... ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی .. 1
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 13 اسفند، 2010 لحظه ي ديدار نزديك است باز من ديوانه ام ، مستم باز مي لرزد ، دلم ، دستم باز گويي در جهان ديگري هستم هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را ، تيغ هاي ، نپريشي صفاي زلفكم را ، دست و آبرويم را نريزي ، دل اي نخورده مست لحظه ي ديدار نزديك است 1
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 13 اسفند، 2010 این روزها تمام شعر های جهان مرا به وجد می آورد شعرهای تنهایی شعرهای دلگیری شعرهایی از شکست این روزها فقط دلم شعر می خواهد شعری که هر بار خواندنش خُردترم کند تا نابودی فقط به دنبال صدا می گردم صدایی برای همراهی صدایی برای تاکید تنهایی فریاد مرا چرا کسی نمی شنود ؟! صدای خرد شدنم را چرا کسی نمی شنود ؟ خدا پیر شدم کسی ندید خدا ترسیدم کسی ندید خدا تنها شدم تنها . . . کسی ندید خدا مگر نمی گویند تو می شنوی ببین چه سخت می گذرد اوقات تنهایی خدا نمی دانم چرا نامه هایم را نمی خواند خدا نمیدانم نمی خواند یا نمی فهمد خدا دگر به نامه رسان اعتمادی نیست نمیدانم شاید به قلب او وفایی نیست همین روزها به جایی میروم جایی به وسعت تمام تنهایی ام جایی برای فریاد خدای عزیزم دستانم را بگیر . . . 1
Eng HVAC 4139 ارسال شده در 15 اسفند، 2010 به پندارتو: جهانم زيباست! جامه ام ديباست! ديده ام بيناست! زيانم گوياست! قفسم طلاست! به اين ارزد كه دلم تنهاست؟ 1
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 20 اسفند، 2010 لحظه ديدار نزديك است . باز من ديوانه ام، مستم . باز مي لرزد، دلم، دستم . باز گويي در جهان ديگري هستم . هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ ! هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست! آبرويم را نريزي، دل ! - اي نخورده مست - لحظه ديدار نزديك است . 1
Eng HVAC 4139 ارسال شده در 20 اسفند، 2010 حسودی می کنم به نخ نامرئی روی لباست تو آن را می بینی مرا اما.. نه 2
shaden. 18583 ارسال شده در 20 اسفند، 2010 خدایا شاهد تنهایی ام باش بین غم ها تنها ناجی ام باش پرپرواز من دیریست بسته تو بگشا و در آزادی ام باش اسیر موج های تند خشمم تو آرام دلدریایی ام باش دل خسته خریداری نداره تو خواهان صفای ذاتی ام باش در این آشفته بازار محبت تو تنها شاهد ارزانی ام باش 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 21 اسفند، 2010 عادتم داده خیال تو که تنها نشوم یاد من هم نکنی باز به یادت باشم 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 21 اسفند، 2010 ” حمید مصدق خرداد ۱۳۴۳” تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت ” جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق” من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را … و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 21 اسفند، 2010 توبه می کنم از اینکه عاشقت شوم ولی با چه عشقی از گناه میر سم و باز هم ذوق می کنم درون برکه ی نگاه ِ تو عمق می شوم به چاه می رسم... و باز هم 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 21 اسفند، 2010 جانا تو نديدي كه چه محشر كردم با عشق ٬ تمام ِ كوچه را تر كردم ديشب كه سكوت ِ خانه ٬ دق مرگم كرد وابستگيم را به تو باور كردم 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 21 اسفند، 2010 شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را ناله و سوز باری چراست بگفت ای هوادار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من چو شیرینی از من به در می شود چو فرهادم اتش به سر می شود 2
arash86. 4604 ارسال شده در 21 اسفند، 2010 دل من زچشم مستت طلب نگاه دارد توگدای شه پرس بین چه طمع ز شاه دارد 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 22 اسفند، 2010 خانه ام آتش گرفتست آتشی جانسوز هر طرف می سوزد این آتش پرده ها و فرش ها را تارشان با پود من به هرسو میدوم گریان در لهیب آتش پر دود وزمیان خنده هایم تلخ و خروش گریه ام ناشاد از درون خسته و سوزان میكنم فریاد ، ای فریاد خانه ام آتش گرفتست آتشی بی رحم همچنان می سوزد این آتش نقش هایی را كه من بستم به خون دل بر سر و چشم در و دیوار در شب رسوای بی ساحل وای بر من ، وای بر من سوزد و سوزد غنچه هایی را كه پروردم به دشواری در دهان گود گلدان ها روزهای سخت بیماری از فراز بامهاشان شاد دشمنانم موزیانه خنده های فتحشان بر لب بر من آتش بجان ناظر در پناه این مشبك شب من بهر سو می دوم گریان شعر کامل در ادامه ی متن قرار دارد از این بیداد می كنم فریاد ای فریاد خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر صبح از من مانده بر جا مشت خاكستر وای آیا هیچ سر بر می كنند از خواب مهربان همسایگانم از پی امداد سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد می كنم فریاد ، ای فریاد 1
ارسال های توصیه شده