Eng HVAC 4139 ارسال شده در 20 بهمن، 2010 امشب پر از دانه های درشت احساسم در واپسین لحظاتی که بازار محبت در حال بسته شدن است دانه ای از احساست را به من ارزانی کن شاید فردا اعتصاب باشد 3
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 چه کسی بعد از من غبار چشم هایت را می دزد ؟ چه کسی بعد از من سکوت تنهایت را گلباران می کند ؟ چه کسی بعد از من عمق دلتنگیت را ساز می شود ؟ چه کسی بعد از من به یاد دلگویه هایت اشک می ریزد ؟ چه کسی بعد از من دلیل خوابگردی شبانه ات می شود ؟ چه کسی بعد از من بهانه بازیگوشی زلفت با باد می شود ؟ چه کسی بعداز من دست تنهایی تو را می گیرد ؟ چه کسی فاجعه عاشقی کردنت را تکرار می کند ؟ چه کسی رسوایی چشم هایت را پنهان می کند ؟ چه کسی بعد از من غریق نجات شعر های به گل نشسته ات می شود ؟ چه کسی بعد از من موج خاطراتت را شانه می کند ؟ چه کسی بعد از من نامت را روزی هزاران بار فریاد می زند ؟ چه کسی بعد از من مرا در تو تکرار می کند ؟ 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 دل عاشق غریب است .. غربت از عاشقی جدا نیست .. که غریبی ذات عشق است !... و براستی غریبی جسم کجا و غربت حان کجا ؟!.. که یکی تن می کاود و دیگری روح می پرورد ، این به خاک نزدیک می کند و آن سر به افلاک می ساید ، این رنج می آورد و آن گنج ...... روشن بگویم : _ غریبی که تو را در دل دارد هیچگاه غریب نیست ،گر چه در غربت است.. و آن که جز تو در دل نشانده دل را به خاک غربت سپرده ! خاکی که از آن هیچ علفی نمی روید! 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 چیزی ندیدم پی هر کسی که رفتم آخرش به تو رسیدم ... حالا که رفتم و گشتم می بینم تکی تو دنیا ... نمی شه تو رو عوض کرد حتی با شبای رویا ... انگار آسمون نمی خواست ماها رو با هم ببینه ... یادته اون لحظه ی آخر زیر اون بارون نم نم ... دس من نبود از خودم با یه خورجین پر غربت پی سرپناه می گشتم ولی همه چیزم تو بودی ... 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میكنم و آرزو میكنم كه كاش برای یك لحظه فقط یك لحظه آغوش گرمت را احساس كنم ، میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه كم نشوم . تو مرا به دیار محبتها بردی و صادقانه دوستم داشتی پس بیا و باز در این راه تلاش كن اگر طاقت اشكهایم را نداری . در راه عشقی پاك تر و صادقانه تر، زیرا كه من و تو ما شده ایم پس نگذار زمانه بیرحم دلهایی را كه از هم جدا نشدنی است را به درد آورد دلم را به تو دادم و كلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه كردم چه شبها كه تا سحر به یادت با گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس كشیدم پس تو ای سخاوت آسمانی من ... مرا دریاب كه دیوانه وار دوستت دارم 2
arash86. 4604 ارسال شده در 23 بهمن، 2010 آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم احساس سوختن به تماشا نمی شود 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 سفرت به خیر.... اما بد نیست اگر خاطرت بماند... به تعداد خط های سپید جاده ای که در آنی دلم برایت تنگ میشود 2
arash86. 4604 ارسال شده در 23 بهمن، 2010 به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود نه به نامه ای پیامی نه به خامه ای سلامی 2
arash86. 4604 ارسال شده در 23 بهمن، 2010 ازخون دل نوشتم نزدیک دوست نامه انی رایت دهرا من هجرک القیامه 1
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 باورم نمی شود این تو نیستی این که اینچنین دست را سپرده دست دیگری بی تفاوت از کنار من عبور می کند نه این تو نیستی ! چشمهای تیزبین ترین عقاب نیز گاه اشتباه می کند! *** نه ! این تو نیستی ! خیال کرده ام خواب دیده ام ، هر چه دیده ام سراب دیده ام گاه بس که آه می کشم در میان ابرهای گریه ناپدید می شوی *** دوست دارمت از بهار بیشتر دوست دارمت نه مثل روزهای اولین دوست دارمت نه مثل ماههای پیش بلکه صد هزار بار بیشتر صد هزار بار از بهار بیشتر *** کاش یک نفر راز خنده را به گریه یاد داده بود کاش یک نفر ابرهای گریه را به باد داده بود! ٣ کافی است صدایم کنی انگاه دست بریده ام هر کجا که افتاده باشد به شانه تو بر می گردد فاصله ها از میان برداشته می شوند حالا یک نوار چسب هم می تواند خاطرات گذشته را به آلبوم قدیمی بر گرداند
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 اتشی بود و فسرد رشته ای بود و گسست دل چون از بند تو رست جام جادوئی اندوه شکست امدم تا بتو اويزم ليک ديدم که تو ان شاخه ی بی برگی ليک ديدم که تو بر چهره ی اميدم خنده ی مرگی وه . چه شيرين است بر سر گور تو ای عشق نياز الود پای کوبيدن!!! وه.چه شيرين است از تو ای بوسه ی سوزنده ی مرگ اور چشم پوشيدن وه.چه شيرين است از تو گسستن و با غير تو پيوستن!!! در بروی غم دل بستن که بهشت اينجاست بخدا. سايه ی ابرولب کشت اينجاست تو همان به که نينديشی بمن و درد روان سوزم که من از درد نياسايم که من از شعله نيفروزم!!!
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 حرف رفتن مي زني وقتي كه محتاج توام ! رفتنت آغاز ويرانيست.. حرفش را نزن.. ابتداي يك پريشانيست!! گفته بودي چشم بردارم من از چشمان تو .. چشم هايم بي تو بارانيست .. حرفش را نزن !!!
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 امشب که ابرها در اغوش آسمان غلت می خورند و باد خود را به همه کوچه های هوس می ساید واپسین گام های بی رمقم تقارن خطوط خاک را به هم می ریزد وقتی تردید رفتن باور رسیدن را کودکانه به بازی می گیرد به سان شبح لرزانی بر مزار آرزوهایم از هوش رفتم و لبانم که شرم التهاب داشت برای بوسیدن پیشانی بلند انتظار تو ضربان اشارتی می شود تا معنی ام کنی گر چه تا چشم انداز همه اشاره ها نا مفهوم ام ! باید بروم خودم را فراموش کنم تو را که نمی شود
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 وقتی پرواز بهانه ای است برای ماندن روی دایره چشمانت می لغزم و بر بستر سخت شب ماهرانه می غلتم با غلط گیر افکار سیاهم هر بار که هاشور می زنم ، ذهنم را تصویرت ظاهر می شود از پس زایش قطره ای دلتنگ که شادمانه بر پهنای صورتم می غلتد شاعرانه ، چون سنجاقکی به گوشه لبهای من سنجاق می شود گوشه لبهای من همان خالکوبی رویاهای تو یادآور ثانیه ای شد که رنگش کردم و جای سالهای دراز فروختم... حالا من در مرکز دایره به تماشای تو ایستاده ام که در کنار نشسته ای بچرخان ، این دایره را که مرگ فاصله ها تابع قانون گریز از مرکز است آه... ، متنفرم از دایره گوشه ای ندارد خاطرم در آن بی مخاطره آرام گیرد
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 حالا که نگاهت بیراهه می رود داد نزن ! می دانم حماقتم را امضا هم که ندارم انگشت می زنم تصور اشتباهم را که " غربت من هر چی که هست" "از با تو بودن بهتره " نگاه هرزآلود این جمله بی شرم زیر آوار حرمت کلمات قلنج مدادم را شکست و من رفتم تا گروگان گردباد شوم چه خوش خیال در این خانه بی سقف به بهانه بارانی که بی بهانه می بارد چتر نیاور! که نوازش را نم پس می دهد از دیوار محکم غرور پس این لقمه را بالا نمی آورم و سرنوشتم را از ترسش داغ ، داغ ، سر می کشم تو که نمی دانی وقتی خورشید به خوابی دو پهلو می رود من بی تو نه توان بوسه دارم نه تحمل شکنجه موزون باد ولی در اکران کنایه های بی تسلسل سطری پر از نقطه های برهنه را به بند کشیده اند و در توهمی از عروج تازیانه می زنند آخر سقوط هم که دل می خواهد پس بگذار در این سرگیجه مدام پاهام کلاه کهنه مترسک هبوط کند از رفت و آمد مکرر زاغ تو که نمی دانی ، گذر تو از من زبان مشترک من و سکوت است و فتح قله های بی تو پس بدان ، سیاه نویسی که رعشه وار می گرید معبود من است که از آواز چشمهای خسته ام به رقص امده و بدان ، تابش نگات در فصل آبریز دیده هات پشت بغض بی صدات تبلور حضور یک باور ناب است میان انجماد برزخ غم که "ساده نبود گذشتن از تو برام " "ساده نبود کوچ تو از لحظه هام"
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 این همه سال رفتی و رفتم ، خیس اشک و تبسم جاده دست هایم همیشه تنها ماند ، در غبار تجسم جاده این همه وقت چشم تو خون شد،این همه عشق پای من پژمرد در کدامین ستاره می رقصید طالعی در توهم جاده
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرفه به خون كه خداحافظ تو . . . گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت شكست گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست باید از كوی تو رفت دانم از داغ دلم بی خبری و ندانی كه كدام جام شكست كه كدام رشته گسست گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی عاقبت باید رفت عاقبت باید گفت با لبی شاد و دلی غرقه به خون كه خداحافظ تو . .
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 پشت تنهايي شب زير اين سقف سياه که به زيبايي دل تنهاي تو باشد پنجره هايش از عشق سقفش از عطر بهار رنگ ديوار اتاقش گل ياس عکس لبخند تو را مي کوبم روي ايوان حياط تا که هر صبح اقاقي ها را از تو سرشار کنم همه ي دلخوشي ام بودن توست وچراغ شب تنهايي من نور چشمان تو است کاشکي در سبد احساسم شاخه اي مريم بود عطر آن را با عشق توشه راه گل قاصدکي مي کردم که به تنهايي تو سربزند تو به من نزديکي و خودت مي داني شبنم يخ زده چشمانم در زمستان سکوت گرمي دست تو را مي طلبيد...
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2010 به ديوار حياط خانه مي بينم شبي را كه ياس رازقي عطر گل خود مي فروشد گل مينا بدستش ساغر مي چه ارزان مي دهد جامي به بوسه من بيدل خراب جام مينا هزاران بوسه اش بر دست و بر پا
ارسال های توصیه شده